خفگی با خاكستر شکنجه زمان هخامنشیان؛ در اين روش اتاق را پر از خاکستر میکردند و شخص مجرم را در آن میانداختند. چرخ هایی در اتاق بود که میچرخیدند تا خاکستر در همه جای اتاق پخش شود
https://eitaa.com/zandahlm1357
زمانی که دوچرخه به تهران آمد برخی مردم به آنهایی که دوچرخه سوار میشدند "بچه شیطان" و "تخم جن" میگفتند و معتقد بودند که راکبین از طرف شیاطین و پریان کمک میشوند چون بغیر از این کسی نمیتواند روی دو چرخ حرکت بکند و دلیلشان هم این بود که میگفتند مرکبی که اگر کسی آنرا نگه ندارد، خودش نمیتواند خودش را نگه دارد چگونه میتواند یکی را هم بالای خود نشانیده راه ببرد؟!
پس این کار ممکن نیست مگر آنکه خود آن روروئک را جنیان ساخته و راکبین آنها نیز بچۀ جن ها و شیطان ها میباشند. چنانکه اولین باری که این مرکب به تهران آورده شد دو پسر بچۀ انگلیسی با شلوارهای کوتاه در میدانِ مشق آنها را به نمایش مردم گذاشتند . پیرها و سالمندانی که به تماشایشان رفتند بسم الله و لاحول گويان و شگفت زده که گویی به تماشای غول و آل و پریزاد رفته اند باز میگشتند و آمدن دوچرخه را یکی از علائم ظهور میگفتند.
📚طهران قدیم؛ جعفر شهری
https://eitaa.com/zandahlm1357
اولین چرخ خیاطی در ایران توسط مظفرالدین شاه قاجار از سفر فرنگ آورده شد.تهرانی ها بر این باور بودند که این وسیله ساخت فرنگستان است و دوختن لباس با آن جایز نیست و پارچه نجس می شود!
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزن بریم صفحه خنده ههههه😂😂😂
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: آمبولانس، لودری شملچه بودیم! گلوله صاف اومد رو آمبولانس و تیکه، تیکهاش کرد. اسماعیل گفت:«
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
آمبولانس شیخ مهدی
شیخ اکبر فرمانده ی مقر بود و شیخ مهدی راننده ي مایلِر و شوخ و خوشمزه. نزدیک اذان ظهر بود که شیخ مهدی گفت: «آهای شیخ اکبر! من میخوام یه دور با این آمبولانس بزنم». شیخ اکبر گفت: «تو بی خود کرده ای! اگه سوار آمبولانس شدی از مَقر اخراجت میکنم». و رفت داخل سنگر. هنوز نرفته بود تو سنگر فرماندهی، که شیخ مهدی پرید تو آمبولانس. اکبر کاراته هم نشست کنارش. آمبولانسو روشن کرد. پشتِ سرشو نگاه کرد. پدال گازو فشار داد و زد دنده جلو. تا اومد به خودش بیاد آمبولانس رفت نوک خاکریز. شکم آمبولانس نشست رو سرِ خاکریز و مثل اَلّاکُلَنگ، این طرف و آن طرف می شد.
با صدای خنده ي بچهها، شیخ اکبر از سنگر دوید بیرون. دو دستی زد تو سرش و گفت:« شیخ مهدی برای همیشه برو. اصلا از جبهه برو!» شیخ مهدی سرشو از پنجره آمبولانس بیرون کرد و گفت:« حالا که رفتم تو هوا !»
آمبولانس شیخ مهدی
مجموعه اکبرکاراته
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه همچین هموطنان باحالی داریم؟
🔸بچه های دهه شصتی با تحریم بزرگ شدن😅
در یخچالمون هم قفل داشت😅
# نوستالژی
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فیلم داستان زندگی (هانیکو) نوستالژی دهه شصت قسمت 12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم داستان زندگی (هانیکو)
نوستالژی دهه شصت
قسمت 13