هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: مرحوم پدرم حاج شیخ حسنعلی طاب ثراه، مجددا در سال ۱۳۱۵ هجری قمری به اصفهان مراجعت نموده و پس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
سالهای مجاورت در مشهد تا پایان عمر شریف
مرحوم پدرم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، اعلی الله مقامه، در کلیة ساعات روز و شب، برای رفع حوائج حاجتمندان و درماندگان، آماده بودند. روزی عرضه داشتم خو بست برای مراجعه مردم وقتی مقرر شود. فرمود: پسرم، لیس عند ربنا صباح و لامساء آن کس که برای رضای خدا، به خلق خدمت میکند، نباید که وقتی معین کند. پدرم در ابتدای شبها پس از انجام فریضه، به نگارش پاسخ نامهها و انجام خواستههای مراجعان مشغول و سپس مدتی به مطالعه میپرداختند. از نیمههای شب تا طلوع آفتاب به نماز و ذکر و نوافل و تعقیبات سرگرم بودند. پس از طلوع خورشید اندکی استراحت میفرمودند و بعد از آن تا ظهر به ملاقات و گفتگو با مراجعان و تهیه و ساخت دارو برای بیماران مینشستند و بالاخره عصرها برای تدریس به مدرسه میرفتند و پس از آن نیز به پاسخگوئی و رفع نیاز مندی محتاجان و گرفتاران مشغول بودند و در تمام سال به تفاوت ایام و اختلاف احوال پس از طلوع آفتاب و یا ساعتی بعد از ظهر استراحتی کوتاه میفرمودند.
در سال ۱۳۱۴ هجری یکی از سادات محترم مشهد برای ایشان سجاده ای و رختخوابی هدیه فرستاد. در جواب فرموده بودند، سجاده را به خاطر سیادت شما که رعایت حرمتش را بر خود واجب میدانم میپذیرم ولی به رختخواب نیازم نیست زیرا که بیست و پنجسال است که پشت و پهلو بر بستر استراحت ننهاده ام. آری بندگان خدا اینگونه عمل میکردند و اینچنین بود حال و رفتارشان رحم الله معشر الماضین
که به مردی قدم نهادندی
راحت جان بندگان خدا
راحت جان خود شمردندی
باری پدرم، رحمة الله علیه، استمداد از ارواح مطهر ائمه هدی علیهم السلام و نیز استمداد از ارواح اولیاء، رحمة الله علیهم اجمعین، را یکی از شرایط سلوک الی الله
می دانست از اینرو به اعتکاف و زیارت مشاهد متبرکه ائمه (علیهم السلام) و قبور مقدسه اولیاء اهتمام فراوان میورزیدند. در انجام فرائض یومیه در اول وقت و اتیان نوافل و بیداری سحرگاهان و تهجد و احیاء شبهای جمعه و لیالی متبرک و روزه در ایام البیض و خدمت به خلق بویژه نسبت به سادات و زیارت قبور انبیاء و اوصیاء و اولیاء علی الخصوص در شبها و روزهای جمعه مداومت و مراقبت میفرمودند. در اصفهان هر ساله چند اربعین در کوههای «ظفره، به ریاضت و انزوا و تزکیه نفس میپرداختند و همچنین در مساجد و بقاع متبرکه مانند مسجد لنبان و مقبرة علی بن سهل اصفهانی و محمد بن یوسف معدان بناء و بابا رکن الدین و مزار استاد خود، مرحوم حاجی محمد صادق و همچنین کوه صفه که محل عبادت استاد ایشان بود، به اعتکاف و عبادت مشغول میشدند. در ناحیه نجف اشرف، مسجد کوفه و سهله و مقبره کمیل و میثم تمار، محلهایی بود که بسیار
زیارت میفرمودند. در مشهد مقدس، او آئل امر در صحن عتیق و پس از آن، در کوهپایههای اطراف شهر مانند کوه «گراخک» و «بازه غیاث منصور» در جا غرق و خادر و حصار سرخ و کوه معجونی نزد مقبرة شرف الدین علی کاسه گر، به مجاهده و ریاضت و عبادت میگذرانیدند. قبور اولیاء خدا را، مانند مقبره بوعلی فارمدی، در فارمد و علاء الدین علی مایانی در مایان و مقبره درویش یحیی و درویش شمس الدین دو فرزند شیخ جعده جاسبی که در ایوان طرق واقع است و قبر عبدالله مبارک در کوه چشمه سبز که پدرم، خود کاشف آن بودند، و مقبره میر تقی خدایی در محله نوغان که هم اکنون در داخل منزلی جنب یک دبستان واقع شده است و مزار شیخ محمد کاردهی، مشهور به پیر پالاندوز و قبر شیخ فضل الله سرابی که به دست افغانیها شهید گردیده و آثار آن، فی الحال، محو شده است و مرقد حضرت شیخ محمد مؤمن قدس سره، معروف به گنبد سبز که مورد توجه فراوان پدرم بود، زیارت و از ارواح ایشان استمداد میکردند. عصر هر پنجشنبه، زیارت گنبد سبز را ترک نمی کردند و میفرمودند: در کتابی خطی که مؤلف آن سید بزرگواری از اهل قزوین و نواده دختری مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی، رحمة الله علیه بوده و در شرح حال جد خود نگاشته است، خواندم که: چون جدم شیخ بهائی به مشهد مشرف میشود، پس از سه شب، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در عالم رؤیا زیارت میکند که با عتاب به وی میفرمایند:
چرا تاکنون به دیدار گل ما شیخ مؤمن نرفته ای؟ بامداد همان شب، شیخ بهائی برای زیارت شیخ مؤمن، از خانه بیرون میرود و در راه دو تن از اهل علم را میبیند و خواب خود را برای ایشان نقل میکند. آن دو نفر نیز به عزم زیارت شیخ مؤمن همراه میگردند
و برای آزمایش عظمت شیخ، هر یک نیتی میکنند. یکی از آنان، کفن و دیگری، انار و سومی، شیر برنج را در خاطر میگذراند. چون به خدمت شیخ تشرف حاصل میکنند، شیخ اظهار میدارد: تا پیامبر دستور نفرمود، به دیدار من نیامدی؟ میخواهی بگویم که در رؤیا به تو چه فرموده اند؟ حال خود بگو، شیخ بهائی رؤیای خود را نقل میکند و شیخ مؤمن هم میگوید: معلوم میشود ما هنوز ثمره نشده ایم که پیامبر ما را گل تعبیر کرده است.
پس از آن، شیخ مؤمن برخاسته و از گنجه خود عمامه و پشقابی انار و ظرفی
شیر برنج به ترتیب پیش روی صاحبان نیت قرار میدهد.
و نیز پدرم از همان کتاب روایت کردند که: وقتی حاکمی از اصفهان همراه سه تن از کارمندان خود، مأمور شهر بلخ یا مرو میشود. در نیشابور حاکم را حالت جذبه عارض میشود و سر به بیابان میگذارد و آن سه تن به جانب حوزه ماموریت خود روانه میشوند و ماجرا را به دربار اصفهان گزارش میدهند. باری، حاکم مدت یک ماه در کوههای اطراف نیشابور سرگردان میماند؛ تا آنکه شبی که صبح فردای آن به مشهد وارد می شود......
#نشان از بی نشانها......
شیخ حسنعلی اصفهانی
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#لالایی_خدا ۲۵۲ #سوره_نساء آیات ۱۱-۱۰ #محسن_عباسی_ولدی قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
0253Nesa 12-13.mp3
16.03M
🔴‼️خبر مهم‼️ خبر مهم ‼️🔴
#لالایی_خدا ۲۵٣
#سوره_نساء آیات ١٣_ ١٢
#محسن_عباسی_ولدی
قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇 👇👇👇 قسمت پنجاه و سه: مرد که صدایِ کم توان شده از فرط درد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت پنجاه و چهار:
سنگینی ابهام،ترس، و سوال شانه
هایِ نحیفم را به شدت می آزرد و من محکوم به صبر بودم.
بالاخره حسام آمد. با دستانی پر از خرید.. با مهربانی هایِ بی دریغ به پروین.. یعنی زخمش خوب شده بود؟؟
یاالله گویان و سر به زیر در چهارچوب اتاقم ایستاد و حالم را جویا شد.
بی جواب،نگاهش کردم:( گفتی همه چیزو بهم میگی.. بگو.. میخوام بدونم دقیقا کجای مبارزتونم؟؟)
مکث کرد:(میگم.. اما الان نه.. فعلا نمیتونم چیزی بگم..)خواست از اتاق خارج شود که جلویش را گرفتم:( شک ندارم تو همون دوستِ ایرانیِ یان هستی..اما نمیتونم بفهمم چه ارتباطی میتونی با عثمان و یان داشته باشی..؟؟
احتمالا با دانیال هم در ارتباطی نه..؟ درست میگم؟حتما اون خواسته تا منو با خودت به سوریه و عراق ببری و اِلا هیچ دیوونه ایی این همه وقت واسه هدیه کردنِ یه دخترِ دمِ مرگ به رفقایِ داعشیش نمیذاره..منو ببین.. هوووووی.. روی زمین دنبال چی میگردی که چشم از گلای قالی برنمیداری..)
میتوانستم خشم را در سرخی صوتش ببینم:(من عاشق دانیالم.. دانیااااال.. برادر خودم.. نه شوهر صوفی.. نه رفیق وحشی تو..برادرم مرده.. یعنی کشتنش..یه مسلمونِ خفاش صفت، خونشو مکید..) انگشت اشاره ام را روی سینه اش فشار دادم. به سرعت خودش را عقب کشید:( توئه عوضی.. اون مسلمونی.. تو کشتیش.. من، با تو هیچ جا نمیام..من جهنم رو به بهشتِ پر از مسلمون ترجیح میدم.. اینجا واسه رفقای کثیفت، هرزه پیدا نمیشه.. پس گورتو گم کن..)
دو دست مشت شده اش نظرم را جلب کرد. او که خویِ وحشی گری در بافت وجودی اش خانه کرده بود، پس چرا حمله نمیکرد:( من بهتون قول دادم که اتفاقی براتون نیوفته، تا پای جوونمم رو حرفم هستم..)
وبه سرعت اتاق را ترک کرد.. چقدر دلم هوایِ چند بیت از کتاب خدا را با صدایِ این جوان کرده بود. کاش میماند و میخواند...
بعد از آن هروز با مقداری خرید به خانه مان میآمد و با توجه خاصی داروهایم را تهیه میکرد. بدون آنکه جمله ایی بین مان رد و بدل شود، حتی وقتیکه برای معاینه مرا نزد پزشک میبرد و با وسواسی عجیب جویایِ شرایط جسمی ام از دکتر میشد.
و فقط وقتی درد و تهوع امانم را میبرد با آرامشی خاص، برایم قرآن میخواند.. این جوان نمیتوانست بد باشد.. او زیادی خوب بود!
در این مدت مدام با یان و عثمان تماس میگرفتم اما با خاموشیِ گوشیشان هیچ پاسخی از آنها دریافت نمیکردم. نمیدانستم دقیقا چه اتفاقی در حالِ وقوع است. و این نگرانی و کلافه گیم را بیشتر و بیشتر میکرد.
آنروز خسته و درمانده با تنی رنجور تصمیم به قدم زدن گرفتم.. لباسهایِ به زور اسلامی ام را به تن کردم و به سمت در رفتم. به محض باز شدنِ در با حسام رو به رو شدم. با جدیت پرسید که به کجا میروم و من با عصبانت پاسخ دادم که ربطی به او ندارد...
اما جریان همینجا پایان نیافت. اون با اخمی در هم کشیده گفت که بدون هماهنگی با او از خانه بیرون نروم و من که دلیل این حرفش را نمیفهمیدم با لجبازی تمام رو به رویش ایستادم. و از خانه خارج شدم!
ادامه دارد..........
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 #مبانی_دعا 🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی 🎬 جلسه 36 👈آرامش روحی بر اثر دعا ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_262377548.mp3
4.4M
💠 #مبانی_دعا
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی
🎬 جلسه 37
👈علو همت در دعا
❇️ 90 جلسه
@shervamusiqiirani-3 - دوبیتی خوانی با نی و عود.mp3
2.84M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
شو تاریک و دشتسون و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشكست
نگهدارم ده اش نیكو نگهداشت
وگرنه صد قدح نفتاده و بشكست
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
مو که سر در بیابانم شو و روز
سرشک از دیده بارانم شو و روز
نه تب دیرم نه جایم میکند درد
همیدونم که نالونم شو و روز
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
دلی نازک بسان شیشه دیرم
اگر آهی کشم اندیشه دیرم
سرشکم گر بود خونین عجب نیست
مو آن نخلم که در خون ریشه دیرم
#باباطاهر
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
16.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۲۷. هرکس اسبی را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن دشمنان ما را خشمگین سازد، در حالی که منسوب به ماست، خداوند روزی اش را فراخ میگرداند. اصول کافی
۲۲۸. هرگاه خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب کند، ما را
از همجواری آنها دور خواهد کرد. اصول کافی
https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام لطفا
#اندڪی_تأمل🇮🇷👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525
یکی از مکان هایی که زائران در مدینه منوره زیارت می کنند قبرحضرت حمزه و قبور شهدای احد در منطقه احد است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، زائران ایرانی که به عربستان سفرمیکنند معمولا در زمان اقامت در شهر مدینه به زیارت مزار حضرت حمزه سید الشهدا و شهدای احد در منطقه عملیاتی جنگ احد می روند.
منطقه احد در شمال مدینه و محلی است که جنگ احد درآن واقع شده است. امروزه قبور شهدای احد و قبر حضرت حمزه (عموی پیامبر) که توسط وهابیون تخریب شده زیارتگاه مسلمانان قرار گرفته است . در جنوب قبور شهدا جبل الرماد قرار گرفته و در شمال آن کوه احد که دارای بریدگی کوچکی است که پیامبر و اصحاب به آن پناه بردند.
نام گذاری این کوه به اُحد ، از آن روست که منفرد است و به سلسله جبال اطراف پیوند ندارد. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) کوه احد را دوست می داشت ودرباره آن می فرمود: اُحُد جَبَلٌ یُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ ; احد کوهی است که ما را دوست می دارد و ما هم او را دوست می داریم.
بی شک کوه رمات، کوه کوچکی است که در جنوب احد واقع شده و قبر حضرت حمزه و دیگر شهدای احد، میان آن و کوه احد فاصله انداخته است. ایستادن روی کوه رمات و نگریستن به دامنه احد، هر فردی را متأسف و ناراحت می کند و به یاد خاطره ای تلخ می اندازد. ماجرایی که سبب شهادت بسیاری از اصحاب پاک رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به ویژه حضرت حمزه شد. بی گمان این منطقه عبرت آموزترین نقطه ای است که انسان در مدینه می تواند آن را بنگرد.
https://eitaa.com/zandahlm1357
رسالت پیامبر اسلام (ص) از ابتدا مورد خشم و مخالفت مشرکان و کفار قرار گرفت و همیشه برای اینکه بر سر راه ایشان و اسلام سد راههایی ایجاد کنند اقدام به آزار و اذیت پیامبر (ص) و یارانشان میکردند یکی از بزرگترین حامیان پیامبر(ص) حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) بود و تا آن زمانی که ایشان در حیات بودند کسی جرات آسیب رساندن به پیامبر (ص) را نداشت و به خاطر همین موضوع، حضرت حمزه (ع) در یک توطئه به طرز فجیعی به شهادت رسید؛ بر اساس روایات بسیار هند همسر ابوسفیان دستور به قتل رساندن حضرت حمزه سیدالشهدا را به غلام حبشی داد و بدن آن حضرت (ع) را مثله کرد و تکهای از جگر حضرت حمزه (ع) را بر دهان گذاشت؛ هند از قبل کینه دیرینه با پیامبر (ص)، امام علی (ع) و حضرت حمزه (ع) داشت، سرانجام قرعه انتقام گیری کینه هند به حضرت حمزه (ع) افتاد و در ۱۵ شوال سال سوم هجری قمری ایشان به شهادت رسید.

حضرت سیدالشهدا در بدو اسلام که بود؟
بر اساس بسیاری از روایات حمزه بن عبدالمطلب (ع) عموی پیامبر(ص) و از شهدای احد، مادر گرامی ایشان هاله بنت اهیب (وهیب) بن عبدمناف بن زهره بود، ملقب به اسدالله و اسد پیامبر(ص) بود؛ به فرمان خداوند جبرئیل پس از شهادت حضرت حمزه (ع) بر پیامبر (ص) نازل شد و این لقب را به آن حضرت (ع) به ارمغان داد؛ کنیهی حضرت حمزه (ع) ابوعماره وابویعلی است؛ واژه حمزه نیز به معنای شیر یا تیز فهم و از مهمترین القاب آن حضرت (ع) سیدالشهدا است.

برخی معتقدند؛ ثویبه کنیز ابولهب، به پیامبر (ص) و حضرت حمزه (ع) شیر داده است و برادر رضاعی هم هستند؛ عدهای اختلاف سنی پیامبر (ص) و حضرت حمزه (ع) را حداکثر دو سال و برخی چهار سال دانسته اند، ولی ممکن است این اختلاف سنی بیشتر هم باشد؛ به احتمال زیاد حضرت حمزه (ع) دو تا چهار سال قبل از عام الفیل و قبل از سال تولد پیامبر (ص) متولد شده است.
جایگاه حضرت حمزه (ع) در قریش
حضرت حمزه (ع) در زمان جاهلیت از میان فرزندان حضرت عبدالمطلب (ع)، عهده دار ریاست قبیله قریش شد و چنان جایگاهی داشت که عدهای با ایشان پیمان بستند؛ در سال قطحی و خشکسالی قریش به پیشنهاد رسول اکرم (ص) برای کمک به حضرت ابوطالب (ع) که فردی عیال وار بود، حضرت حمزه (ع) سرپرستی جعفر بن ابوطالب (ع) را به عهده گرفت؛ حضرت حمزه (ع) شکارچی بود و به شکار میرفت و از این راه امور زندگی خود را میگذارند.

سیداالشهدا (ع) قبل از اینکه به اسلام روی آورد و مسلمان شود نیز به همراه حضرت ابوطالب (ع) از پیامبر (ص) در برابر آزار مشرکان حمایت و بر اساس برخی روایات آن حضرت (ع) توهینهای ابولهب به پیامبر (ص) را تلافی میکرد؛ حمزه در جنگهای فِجار و در پیمان حلف الفضول شرکت داشته است؛ روزی که پیامبر (ص) خویشان نزدیک خود را برای دعوت به اسلام گردآورد (یوم الإنذار)، حمزه نیز حضور داشت؛ ایمان آوردن حمزه به اسلام و پیامبر (ص) در کتاب سیره النبی که در قرن یازدهم هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شده است.

حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) به همراه ابوطالب (ع) و عموهای دیگر پیامبر (ص) در خواستگاری حضرت خدیجه (س) نیز حضور داشتند؛ بر اساس برخی از منابع، با وجود فاصله سنی کم آن حضرت (ع) با پیامبر (ص) و خواندن خطبه ازدواج توسط ابوطالب، در ماجرای خواستگاری حضرت خدیجه (س) فقط از حضرت حمزه (ع) نام بردهاند.
حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) چگونه مسلمان شد؟
حضرت حمزه (ع) در سال دوم یا ششم بعثت پس از آنکه پیامبر (ص) دعوت خود را آشکار کرد به اسلام روی آورد و مسلمان شد؛ مسلمان شدن حضرت حمزه (ع)
حضرت حمزه (ع) در سال دوم یا ششم بعثت پس از آنکه پیامبر (ص) دعوت خود را آشکار کرد به اسلام روی آورد و مسلمان شد؛ مسلمان شدن حضرت حمزه (ع) در گرویدن خویشاوندان ایشان به اسلام موثر بود و آن حضرت قبل از مسلمان شدن ابوذر اسلام آورد.

روزی ابوجهل نزدیک کوه صفا به پیامبر (ص) برخورد و سخنانی ناشایست به آن حضرت (ص) گفت. پیامبر (ص) به او پاسخی نداد. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید. کمی بعد از آن ماجرا حضرت حمزه (ع) از شکار به مکه بازگشت. عادت حمزه چنان بود که، چون از شکار برمی گشت، کعبه را طواف میکرد، سپس به انجمنهای قریش میرفت و با آنان سخن میگفت. قریش حضرت حمزه (ع) را به دلیل جوانمردی هایش خیلی دوست داشتند؛ این بار نیز آن حضرت (ع) به عادت همیشگی به دیدن آنها رفت، آن کنیز نزد حضرت حمزه (ع) رفت و گفت:نبودی ببینی ابوجهل به برادرزادهات چه گفت؟!

حضرت حمزه (ع) به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که در مسجدالحرام در میان مردم نشسته است، کمان خود را بر سر ابوجهل کوبید، چنان که سر او زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: تو محمد را دشنام میدهی، مگر نمیدانی من به دین او درآمدهام. هر چه او بگوید من هم میگویم. بنی مخزوم خواستند به یاری ابوجهل برخیزند، لکن وی گفت: حضرت حمزه (ع) را رها کنید، چون من به برادرزاده او دشنامهای ناخوشایند دادهام. این پیشامد سبب شد که حضرت حمزه (ع) مسلمان شود. از آن پس، قریش، چون دیدند پیامبر (ص) پشتیبانی قوی مانند حضرت حمزه (ع) دارد و ایشان را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، کمتر معترض شدند.

براساس روایتی از امام سجاد (ع)، عامل اسلام آوردن حضرت حمزه (ع)، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچهدان شتری را روی سر پیامبر (ص) انداختند. [۱۹]با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلام آوردن حضرت حمزه (ع) از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است.
حضرت حمزه (ع) چگونه به شهادت رسید؟
حضرت حمزه (ع) به روایتی در روز شنبه ۷ شوال یا ۱۵ شوال سال سوم هجری قمری در جنگ احد به دست وحشی بن حرب غلام حبشی دختر حارث بن عامر بن نوفل یا غلام جبیر بن مطعم به شهادت رسید؛ طبق روایتی، دختر حارث با وعده آزادی وحشی، از او خواست به انتقام پدرش که درغزوه بدر کشته شده بود، حضرت محمد (ص)، حمزه یا علی (ع) را بکشد؛ بنا بر روایت دیگر، جبیر بن مطعم در برابر گرفتن انتقام عمویش، طعیمه بن عدی که در بدر کشته شده بود، به وحشی وعده آزادی داد؛ اما گفته شده است که انگیزه هند دختر عتبه و زن ابوسفیان، برای انتقام گرفتن به دلیل کشته شدن پدر، برادر و عمویش در جنگ بدر، بیشتر از جبیر یا دختر حارث بود. طبق برخی نقلها، از ابتدا هند با وعده مال، وحشی را به این کار ترغیب کرد.

به روایتی، هند برای خوردن جگر حضرت حمزه (ع) نذر کرده بود؛ وحشی ابتدا قول کشتن حضرت علی (ع) را داد، اما در میدان، حضرت حمزه (ع) را به شهادت رساند و جگر او را نزد هند برد. هند لباس و زیور خود را به وحشی داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حضرت حمزه (ع) آمد و او را مثله کرد و از اعضای بریده او، برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آنها را با جگر حمزه به مکه برد؛ گفته شده است معاویه بن مغیره و ابوسفیان هم بدن حمزه را مثله یا زخمی کردند.

از شدت ناگواری آنچه بر پیکر حمزه آمده بود، بعضی اصحاب سوگند خوردند در مقابل، ۳۰ تن یا بیشتر از قریش را مثله کنند؛ اما آیه ۱۲۶ سوره نحل نازل شد که گرچه
گرچه به ایشان اجازه مقابله به مثل میداد، لیکن صبر را عملی بهتر میدانست. برخی منابع تفسیری اهل سنت، این قسم را به پیامبر (ص) نسبت دادهاند.

مصیبتی که بر پیامبر (ص) سنگین بود
حجت الاسلام و المسلمین مظفر کاوه در گفتگو با حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، با اشاره به اینکه پیامبر(ص) در مصیبت شهادت و فقدان حضرت حمزه سیدالشهدا (ع)، رنج سنگینی را متحمل شدند، اظهار کرد: حضرت حمزه (ص) قدرت بزرگی برای اسلام و پیامبر (ص) بودند و پس از شهادت آن حضرت (ع)، پیامبر فرمودند: هیچ موقفی تلختر از این موقف برای من نبود که بر سر بدن مثله شده عموی گرامی ام حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) حاضر شدم؛ ایشان در لحظه بسیار گریست و روایت است پیامبر(ص) هیچگاه چنین گریه نکرد.

احادیث پیامبر (ص) در خصوص جایگاه و منزلت حضرت حمزه سیدالشهدا (ع)
حجت الاسلام و المسلمین کاوه با اشاره به اینکه پیامبر(ص) احادیثی در خصوص جایگاه و منزلت حضرت حمزه(ع) بیان کردند، تصریح کرد: حضرت حمزه (ع) شخصیتی شجاع و قدرتمند بودند و نام ایشان (حمزه) در لغت به معنای شیر است؛ پیامبر(ص) در حدیثی ایشان را شیر خدا و شیر پیامبر (ص) معرفی کردند و این امر بیانگر جایگاه و منزلت حضرت حمزه (ع) در پیشگاه خداوند است، در حدیثی دیگر پیامبر اکرم (ص) در خصوص مقام والای حضرت حمزه (ع) فرمودند: هر فردی به مدینه بیاید وبر سر مزار من نیاید و به کوه و غار احد برود و بر سر مزار عمویم حمزه (ع) نرود بر ما و خود جفا کرده است، در حدیثی پیامبر(ص) در هنگام مصیبت شهادت حضرت حمزه (ع) فرمود: بزرگترین موقفی که بر من وارد شد موقف شهادت و مثله شدن حضرت حمزه (ع) و حاضر شدن من بر سر پیکر مبارک ایشان است.