دقت کن نگاهشان به توست بعد از آنها چه کردی؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
⚜ یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت : مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده !!
⚜یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند.
⚜یاد شهید بابایی بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !!
⚜یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه !!
⚜یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !!
🔱آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم !!
برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود.
قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبارو !! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه ...
همه تودلشون گفتند : عجب پیرمرد سنگدلی !! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون ...
جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار
تو دل همه غوغائی شد ...!!
بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان ... همه رفتند الا همون پیرمرد ... گفتند چرا نمیای ؟؟
گفت : نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش
آخه مادرش منتظره ... درود بر شهامت و غیرت آنان !!
نمیدونم الان برای رد شدن و رسیدن به عرش دنیا پامون رو روی خون کدام شهید گذاشتیم ؟؟!!
آنقدر انتشار بدیم بزار بفهمند چه کسانی رفتند
تا امروز در آسایش، زندگی کنیم؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💖 بسیجی_که_باشی...
✍️بسیجی که باشی جنگ باشد تیر میخوری و صلح باشد فحش...
💢بسیجی که باشی، می فهمی نمیتونی عادی باشی، عادی بگذری، عادی زندگی کنی...
💢بسیجی که باشی یه دنیا دشمن واسه خودت تراشیدی...
💢بسیجی که باشی توی مدرسه و دانشگاه تمام دردت اینه چرا باید درسی رو بخونی که با بنیانش مشکل داری، چرا باید به استادی گوش بدی که بیرحمانه هر روز آرمانهای تو را می کوبه و همه او را روشنفکر میدانند و فرنگ رفته!!
💢بسیجی که باشی دوستات با کنایه ازت می خوان بگی چقدر پول می گیری واسه فعالیتهات تو بسیج؟
💢بسیجی که باشی و در حال ذکر یعنی ریاکاری و بدنبال منافع!! و کسی چه میداند تو برای بسیجی بودن تمام منافعت را زیر پا گذاشتی....
💢بسیجی که باشی، آدمی، و ممکنه گاهی بلغزی و امان از لغزشت که با لغزش تو تمام اسلام زیر پا می رود!!! آبروی بسیجیهای دیگر هم می رود!! ولی با لغزش پسر همسایه او فقط جوان است و جوانی کرده و دلش پاک است....
♻️بسیجی که باشی معمولی نیستی.... خاصی!!!!
💢خلاصه بسیجی که باشی.....
💢تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند! جواب اگر بدهی دروغگویی!
💢مسخره ات بکنند انتقاد است! جواب بدهی بی جنبه ای!
💢تهدیدت اگر بکنند دفاع کرده اند! تهدید اگر بکنی خشنی...
💢راهپیمایی اگر بکنن حق آنهاست و عقیده خودشان است!
💢راهپیمایی اگر بکنی ساندیس خوری یا به زور آمدی...
💢بسیجی اگر باشی میشوی افراطی! اما دیگران میشوند آزادی طلب . . .
💢بسیجی اگر باشی هر گاه فتنه منافقین و جنگ با داعشیها بشه باید سینه سپر کنی برای مردم، جنگ و فتنه که تموم شد تبدیل به یک تندرو، خشونت طلب و افراطی میشی
✅بسیجی، میمانیم
✅ #من_با_افتخار_یک_بسیجیم
و در نهایت...
سلامتی همه بسیجیانی که در این فتنه، در وسط میدان حضور یافتند تا اغتشاشگران به مردم آسیب نزنند و سلامتی اون بسیجیانی که اصلا اسمشون برده نمیشه و در عین گمنامی باید بزرگترین کار ها رو انجام بدن، همونایی که وقتی شهر نسبتاََ آرام است در تلاطم فتنه حضور دارن
🌹سلامتی همشون صلوات🌹
🌸الّلهُم صَلِّ علی محمَّد وَ آلِ محمَّد
وَ عجِّل فرجَهُم🌸
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
از هر ده نوجوان معتاد، هشت نفر از آنها
والدين كنترل كننده دارند.
بايد ويژگى هاى روانى فرزند خود را
بشناسید، کنترل بیش ازحد راه تربیت وبازداری نیست.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃
.......:
هنگام خشم بچه ها، تابع خواسته هایشان نشوید و مشکلشان را حل نکنید
تابچه یاد نگیرد که هروقت چیزی خواست فریاد بکشد
اجازه دهید خشمش راخالی کند وشما خشمگین نشوید
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
امروزه هر پدیده ی جدیدی که وارد خانواده می شود باعث اختلاف و بگو و مگو می شود. خود من (سلطانی) شخصاً تا بچه هایم به سن 18 سالگی نرسیدند تلفن که آنموقع فقط همین ثابت ها بود را نگرفتم ما سال ها تلفن نداشتیم و خیلی آرامش داشتیم. ببینید تلفن آمد یکسری مسائل پیش آورد و به ترتیب تلویزیون و ماهواره و موبایل و .... تمام این وسایل آمده اند که ما در آسایش زندگی کنیم اما چون نگاه رفاه به آن ها داریم، آرامش را از ما می گیرد. مادیات در زندگی تا وقتی درست عمل می کند که به آسایش و آرامش ما توأماً کمک کند.
در حوزه ی مصرف و کودک صحبت می کنیم، راجع به نیازها گفتیم و حال چه کار کنیم که نیاز ها به خواسته تبدیل نشود؟ اگر ما نیاز های روحی کودک را پاسخ دهیم گام بزرگی در جهت متعادل شدن کودک برداشته ایم. کودک متعادل خواسته های کمی دارد. نیاز، چیزهایی است که ما برای رشد متعادل لازم داریم و ابعاد مختلف دارد.
طبق هرم مزلو نیازهای اصلی انسان شامل: زیست، امنیت، تعلق (محبت، دوست داشتن و دوست داشته شدن)، ارزشمندی و احترام تا خود شکوفایی. نیاز های ثانویه شامل: دانستن، فهمیدن و ذوق است.
اگر این نیازهای اولیه را به موقع دریافت نکنیم و یا با مادیت تعریف شوند، تبدیل به خواسته های مادی خواهند شد. پس اولین قدم برای این که بچه ها و حتی خود ما مصرف زده بار نیاییم و ولع مصرف پیدا نکنیم این است که نیازهای اصلی را دریافت کنیم. یک بخش از ولع ما به دلیل نبود امنیت است. تذکر می دهم که من هیچ وقت مسائل را با نگاه مقصر بررسی نمی کنم.
استاد سلطانی
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
دركودكي ازمهرباني ورحمت وزيبايي خداوند بگویید به سن عقل كه رسيدند از قانونمندي آفرينش بگوييد
بچه ها نبايد از خداوند وحشت كنند
برای تربیت و تنبیه کودک او را ازخدا نترسانید
❤️ https://eitaa.co
معمولا پسرا با پدرشون راحت ترند و بهتر مشکلات را با او درمیان میگذارند،پس به عنوان یک پدر مسئول، روزی تایمی از وقتتان را به پسرتان اختصاص دهید و او را در راه حل مشکلاتش یاری کنید.
https://eitaa.com/z
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
داستان واقعی
عاشقانه_ای_برای_تو
📖این داستان کاملا واقعی بوده و نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و داستان را به شیوۀ رمان به رشتۀ تحریر در آورده است.
🖊نویسنده:شهید ایمانی
https://eitaa.
.......:
✨ #عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت نــهـــم
(حــلـقــہ)
نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل روز رو داشتم به این فکر می کردم که کجاست؟ ...
به صورت کاملا اتفاقی، شروع کردم به دنبالش گشتن ... زیر درخت نماز می خوند ... بعد وسایلش رو جمع کرد و ظرف غذاش رو در آورد ... .
یهو چشمش افتاد به من ... مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم ... خواستم در برم اما خیلی مسخره می شد ...
داشتم رد می شدم اتفاقی دیدم اینجا نشستی ... تا اینو گفتم با خوشحالی گفت: چه اتفاق خوبی. می خواستم نهار بخورم. می خوای با هم غذا بخوریم؟ ... .
ناخودآگاه و بی معطلی گفتم: نه، قراره با بچه ها، نهار بریم رستوران ... دروغ بود ... .
خندید و گفت: بهتون خوش بگذره ... .
اومدم فرار کنم که صدام کرد ... رفت از توی کیفش یه جبعه کوچیک درآورد ... گرفت سمتم و گفت: امیدوارم خوشت بیاد. می خواستم با هم بریم ولی ... اگر دوست داشتی دستت کن ... .
جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم ... از دور یه بار دیگه ایستادم نگاهش کردم ... تنها زیر درخت ... .
شاید از دید خانوادگی و ثروت ما، اون حلقه بی ارزش بود اما با یه نگاه می تونستم بگم ... امیرحسین کلی پول براش داده بود ... شاید کل پس اندازش رو ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......:
🌹گذر ڪردم به گورستان ڪم و بیش
🌹بدیدم حال دولتمند و درویش
🌹نه درویشی در آنجا بی ڪفن ماند
🌹نه دولتمند بُرد از یک ڪفن بیش
#باباطاهر
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
#ضرب_المثل
#پنبه_دزد_دست_به_ریشش_میکشد
تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه، بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند.
یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد، شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد.
صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است، به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم.!
قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند، اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .
قاضی گفت: به کسی مشکوک نشدید؟
ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم.
قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید.
ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند.
قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟
تاجر پنبه گفت به هیچ کدام.
قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم، دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند.!
ناگهان یکی از همان تاجرهای دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند!
قاضی گفت: دزد همین است و به تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند.
یکساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.!
از آن به بعد وقتی می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند:
پنبه دزد، دست به ریشش می کشد.!
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
#ضرب_المثل
آستين نو ، بخور پلو
روزي ملا نصرالدين به يك مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت..
صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد..
او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني رفت..
اينبار صاحبخانه با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد.!
ملا از اين رفتار خنده اش گرفت و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت لباس نوي اوست..!
آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو .
صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني .؟
ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي كهنه به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر احترام مي گذاري .!!
پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من، پس آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو ..!!!
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
💠💠💠﷽💠💠💠
(۲۸) #رفتارهای_نادرست_درباره_نذر
🔴 یکی از رفتارهای غلط و رایج پیرامون چگونگی #نذر است!
💠 یکی از نذرهای باطل نذرهای #سلیقهای است. مثل:
الف) #آجیل مشکل گشا، و آن آجیلی است که برای برآورده شدن حاجات خود نذر حضرت علی(ع) میکنند و عقیده دارند باید در ماه، یک تا هفت مرتبه آن را انجام دهند.
ب) #سفرههای بیبی سهشنبه، حضرت ابوالفضل(ع)، حضرت رقیه(س)، آش امام زینالعابدین(ع) و ... که حتما باید به شیوه مخصوص تهیه شود.
ج) نذر کردن #شمع برای زیارتگاهها و گاهی برای بعضی از درختان و خواب نماها.
(سایت رسمی آیت الله مکارم شیرازی)
💠 دسته دیگر نذرهای باطل نذرهایی است که اساس درستی ندارند مثل:
الف) نذرهای بدون #صیغه و لفظ،(جهت اطلاع از صیغه و لفظ نذر به رساله مرجع خود رجوع کنید.)
ب) #نذر دیگران برای انسان
ج) نذر در #خواب
د) نذر بدون رضایت #شوهر
نذر بدون اذن شوهر حتی اگر از مال خود زن هم باشد باطل است. (تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۱۱۷، م۳)
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
💠💠💠﷽💠💠💠
(۳۰) #مذهبی_بودن_یعنی_خشک_بودن
🔴 یکی از باورهای غلط این است که مذهبی بودن یعنی #خشک بودن، گوشهگیری، نشاط نداشتن، لذت نبردن از زندگی، اهل تفریح نبودن و از آن طرف همیشه اهل روضه و گریه بودن.
💠 #نکته_اول اینکه رعایت حدود الهی یعنی انجام واجبات و ترک گناه و حرام به معنای خشک بودن نیست چرا که اهل بیت علیهمالسلام در رعایت حدود و دستورات الهی #دقیقترین انسانها بودند.
💠 #نکته_دوم اینکه اسلام خود در کنار توصیه به عبادت و ترک گناه مشوق و توصیهکننده به #تفریح و لذت بردن از غیرحرام است.
💠 #نکته_سوم اینکه لذتِ ترک گناه و انجام واجبات بالاترین لذتی است که نتیجه آن آرامش روح انسان است. چرا که سازنده روح ما خداست و او راه به آرامش رسیدن را اینگونه قرار داده است. حتی پس از اشک و گریهی مربوط به مناجات با خدا و یا روضه اهلبیت علیهمالسلام نشاط و فرح وصفناپذیری سراغ انسان میآید. لذا لذت بردن از گناه لذتی #کاذب است و وجدان انسان، خود آن را درک میکند.
به طور مثال روانشناسان غربی خود معترفند که یک ساعت گوش دادن به #موسیقیهای تند و هیجانی ساعتها افسردگی به دنبال دارد.
💠 #نکته_چهارم اینکه انسانهای دیندار در دنیا شادترین و سالمترین انسانها از لحاظ روحی و روانی هستند و بیشترین لذت را از زندگی میبرند این خود نشانه این است که مذهبی بودن منافات با لذت بردن و شاد بودن ندارد. لذا جوامع #غربی نیز خود به این نتیجه رسیدهاند که دینداری عامل بزرگ آرامش و لذت بردن روح است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
💠💠💠﷽💠💠💠
(۲۹) #بزنم_به_تخته
🔴 یکی از باورهای غلط و خرافی رایج ضربالمثل "بزنم به تخته" است!
💠(بزن به تخته) اساسا یک اصطلاح عامیانه و گفتاری #انگلیسی است و در زبان نوشتاری استفاده نمیشود و برای جلوگیری از اتفاق هر چیز بدی (چشم بد) کاربرد دارد. (I think I am finally feeling better – knock on wood) فکر میکنم که بالاخره حالم بهتر شده – بزن به تخته” (در این جمله برای جلوگیری از چشم بد استفاده میشود.)
💠بنا به شواهد تاریخی «زدن به تخته» یکی از خرافههای مرسوم #انگلیس است که انگلیسیها خاستگاه آن را با واقعه به #صلیب کشیدن مسیح (آنطور که در انجیل آمده است) مرتبط میدانند. معمولا مسیحیان مومن آویزهایی به شکل صلیبهای کوچک برای خوششانسی به گردن میانداختند، که جنس آنها از چوب بود.
💠به عقیده مردم بریتانیا ضربه زدن به چوب موجب خوششانسی میشود، و شر #شیطان را دور میکند؛ بر اساس این باور، آرزوها به حقیقت میپیوندند و افراد از شگون بد در امان میمانند. مثلا اگر کسی را مورد تعریف و تحسین قرار دادید، باید برای حفظ یمن نیک برای آن شخص فورا بر روی #چوب ضربه بزنید.
💠ضربالمثل فوق یکی از هزاران شگرد و ترفند نفوذی و #دام_فرهنگی اجانب برای فرهنگ و زبان ما میباشد، و متاسفانه آنچنان در لایههای مختلف کلام و گفتار و محاوره و باورهای عامیانه و یومیه مردم عادی ریشه دوانده که خود بهعنوان یک ویروس ضد فرهنگ به سادگی در حال تخریب و تضعیف اعتقادات و باورهای اصیل مردم میباشد.
💠 و اما در روایات جهت جلوگیری از #چشمزخم دستورالعملهایی به ما رسیده است که یکی از آنها ذکر "ماشاءالله" (هرچه خدا بخواهد) است!
(بحارالانوار ، ج۶۰، ص۲۶۰)
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
داستان واقعی
عاشقانه_ای_برای_تو
📖این داستان کاملا واقعی بوده و نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و داستان را به شیوۀ رمان به رشتۀ تحریر در آورده است.
🖊نویسنده:شهید ایمانی
https://eitaa.
.......:
✨ #عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت دهــم
(مـعـنــاے تـعـهـد)
گل خریدن تقریبا کار هر روزش بود ... گاهی شکلات هم کنارش می گرفت ... بدون بهانه و مناسبت، هر چند کوچیک، برام چیزی می خرید ... زیاد دور و ورم نمیومد ... اما کم کم چشم هام توی محوطه دانشگاه دنبالش می دوید ... .
رفتارها و توجه کردن هاش به من، توجه همه رو به ما جلب کرده بود ... من تنها کسی بودم که بهم نگاه می کرد ... پسری که به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی رومئو صداش می کردن ... .
اون روز کلاس نداشتیم ... بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و ... .
همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود .. برای اولین بار حس می کردم در برابر یه نفر تعهد دارم ... کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون ... هر چقدر هم بچه ها صدام کردن، انگار کر شده بودم ... .
چند ساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم ... رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم ... عین همیشه، فقط مارکدار ... یکیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه ... .
همون جای همیشگی نشسته بود ... تنها ... بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز که نهار نخوردی؟ ...
امتحانات تموم شده بود ... قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم ... حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود ... .
دو ماه پیش قصد داشتم توی چنین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم ... اما الان، داشتم به امیرحسین فکر می کردم ... اصلا شبیه معیارهای من نبود ... .
وسایلم رو جمع کردم ... بی خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم ... در رو که باز کرد حسابی جا خورد ... بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل کجا میریم ... .
آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد ... اونهایی که حسرت رومئوی من رو داشتند ... و اونهایی که واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود ... .
مسخره کردن ها ... تیکه انداختن ها ... کم کم بین من و دوست هام فاصله می افتاد ... هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر می شدم فاصله ام از بقیه بیشتر می شد ... .
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
دقت کن نگاهشان به توست بعد از آنها چه کردی؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃