eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ رسانه‌هایی که بازهم دروغ می‌گویند جوان افغانستانی ساکن دماوند در سلامت کامل است 🔹برادر تبعه افغانستان که برخی افراد و رسانه‌ها از شکستنِ گردن و حتی کشته شدن او توسط پلیسِ ایران در شهرستان دماوند خبر داده بودند، از خود و خانواده‌اش ویدئویی منتشر کرده و اظهار می‌کند برادرش سالم است و اتفاق ناگواری رخ نداده است. 🔹این در حالی است که طی ۲۴ ساعت گذشته برخی رسانه‌ها با انتشار فیک نیوز به دنبال ایجاد التهاب و تنش بین اتباع ایران و افغانستان بودند. 🔹مهدی موسوی که تبعه مجاز هم هست، اما کم‌توانی ذهنی و شنوایی دارد هنگام اخطار ماموران برای سوار شدن به ماشین جمع‌اوری اتباع غیرمجاز، کارتش را نشان نمیدهد و پلیس هم تصور میکند از سر لجاجت است و صحنه دستگیری، آنگونه رقم می‌خورد... ✍قطعی و مسلم هست که ایجاد اختلاف بین ایرانیان و افغانها، در دستور کار کارفرماهای صهیونیستِ این اختلاف افکنان و معاندین نظام قرار گرفته! باید هشیارانه عمل کرد... 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
42.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ دلیران آزاده ، خبردار و آماده که رهبر مرحبا گفت به این عزم و اراده کنون باید روان شد شتابان سوی میدان نه هنگام درنگ است فداکاران قرآن به خصم دین بغرید چنان فریاد طوفان مقابل با صف حق ، صف باطل ستاده سرود فتح و نصرت همه با هم بخوانید به جولانگاه ایثار همه مرکب برانید خدا را بهر یاری همه حاضر بدانید سپاه عشق و ایثار به میدان رو نهاده سلحشوران بیدار زمان کارزار است مسیر حق و باطل بخوبی آشکار است حقیقت انتخاب اش رضای کردگار است سزا باشد در این ره تلاش از حد زیاده. 🎙 ✌️إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ 🇮🇷 إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ بی‌تردید ما از مجرمان انتقام می‌گیریم 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌺 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۱۹۴ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند وقتی اسم تشویق و ارتقای درجه را [پیش عریف احمد] آوردم، به عالم هپروت رفت. در حالی که سعی داشت خودش را زیرک نشان بدهد، گفت: باشد. قبول کردم. ولی یادتان باشد باید کار را عالی تحویل بدهید.» - مطمئن باش. به راستی علی، این کار شما چقدر زمان می برد؟ - دو هفته ای طول می کشد. - دو هفته؟ خیلی زیاد است. کمترش کن. - آخر عریف، نقاشی نازک کاری و زیرسازی دارد. اگر تنها رنگ کشیدن روی دیوار باشد، یک روزه می شود تمامش کرد. تو که این جور دوست نداری؟ - نه. نه. کار باید تمیز و زیبا تمام بشود. - پس وقتی می‌گویم دو هفته قبول کن که این ساختمان کار دارد. تازه دعا کن که بیشتر نشود. - باشد، دیگر بحث نکنید و کار را از همین حالا شروع کنید. - پس لطف کن بگو در دو سلول ما باز باشد تا راحت بتوانیم کار کنیم و یک ساختمان شیک تحویلت بدهیم. عريف احمد نگهبان را صدا زد و گفت: از این لحظه به بعد در این دو سلول بسته نمی شود. در ضمن، هر کاری داشتند برایشان انجام بده. فهمیدی؟» - بله قربان! . هیچ کس هم حق ایجاد مزاحمت برای این پنج نفر را ندارد. - بله قربان! - فقط وقت اذان مغرب کار تعطیل می شود. در سلول ها را هم تا فردا قفل می‌کنی. - بله قربان! عريف احمد دستی به شانه من زد و گفت: «من رفتم على. ولی یادت نرود کل کار را به تو می سپارم و از تو هم می خواهم. باشد؟ » - به روی چشم عريف. رنگی کنم که به عمرت ندیده ای. عريف احمد همراه نگهبان از در اصلی زندان خارج شد و نگهبان برگشت و بالای سر ما ایستاد. در حالی که داشتیم قوطی رنگ ها را بیرون می آوردیم، گفتم: «تو اینجا چه می خواهی؟» - پس برو به کارت برس. مگر نشنیدی عریف گفت کسی مزاحممان نشود؟ - حتی من؟ - حتی تو. چند قدمی از ما فاصله گرفت و خود را به سلولهای دیگر مشغول کرد. اکبر گفت: «حالا چه کار کنیم؟» گفتم: «فعلا که به لطف خدا برنامه با موفقیت پیش رفته و باید بیشترین بهره را ببریم. ممکن است دیگر این موقعیت برایمان پیش نیاید.» عباس که برس و قیچی‌ها را از جعبه در می آورد گفت: «چه کسی باورش می‌شد ما در زندان الرشید این طور حکومت کنیم و فرمانده نظامی عراقی هر چه اراده کرده ایم را برایمان فراهم کند!» نگهبان چون سفارش عريف احمد را شنیده بود و می ترسید گزارش او را به عريف احمد بدهیم به ما نزدیک نمی شد. اکبر گفت: «برای امتحان هم شده یک کاری به نگهبان بدهیم ببینیم چطور انجام می دهد.» صدا زدم: «نگهبان، یک پارچ آب برای ما بیاور.» او بعد از چند دقیقه یک پارچ پلاستیکی قرمزرنگی را که پر از آب خنک بود برایمان آورد. به بچه ها گفتم: «ببینید خدا چطور حواسش به سرنوشت بندگانش است. الان طوری داریم امر و نهی می‌کنیم که انگار ما زندانبان هستیم و نگهبان زندانیا. اینها غير از لطف خدا نیست. پس قدر این لطف و مهربانی های او را بدانیم.» قبل از شروع کار به سبب اینکه نگهبان از ما دور شده بود و ما را هم نمی دید، گفتم: «فعلا بهترین فرصت برای به دست آوردن اطلاعات از محیط داخلی زندان است.» عباس گفت: «یعنی چه کار کنیم؟» - یعنی بگردیم ببینیم چقدر سلول اینجاست؟ چقدر زندانی هست؟ یک شناسایی کامل بکنیم. - ولی علی آقا، اگر متوجه بشوند دخلمان را می آورند. - برای این کار هم برنامه ای دارم. - چه برنامه ای؟ - اکبر کمی کار می کند. بعدش کمردرد را بهانه می کند و استراحت می کنیم. هر بار که اکبر خسته می شود باید برود توی سلول دراز بکشد تا وقت بگذرد. کار دوم این است که محمد و رستم مسئول خرابکاری باشند. - یعنی چه کار کنند؟ - هر قسمت زمین را که رنگ کاری کردیم، این دو نفر خبری به نگهبان ها نمی دهند. وقتی نگهبان ها بی حواس آمدند و از آن قسمت رد شدند، این دو نفر باید داد و فریاد کنند که چرا کارمان را خراب کردید؟ حالا باید دوباره رنگ بزنیم. اکبر گفت: «پس شروع کنیم تا آنها هم به ما شک نکنند.» اول از همه گفتم: «كف زمین را رنگ کنید که بهترین بهانه برای طول کشیدن زمان است.» اکبر کف زمین را با رنگ سبز نقاشی کرد. رنگ خوبی بود ولی باید زود خراب می‌شد! . همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
پاسخ ناسزا هشام بن عبدالملک به قیصر روم نوشت از هشام امیر مؤمنان به پادشاه سرکش روم! قیصر در جواب او نوشت: گمان نمی کردم که برخی سلاطین، بعض دیگر را تکذیب کنند، و الا من هم در جواب تو می‌نوشتم: از پادشاه روم به پادشاه مذموم هشام کج چشم شوم. * راغب در محاضرات گوید: مردی یهودی در اصفهان هرگاه سربازی در خانه اش می‌آمد از داخل خانه فریاد می‌زد و می‌گفت: ای برادر قحبه. سپس می‌گفت: وقتی صدای تو را شنیدم دانستم تو همانی. تصمیم راسخ یکی از خلفاء از خردسالی خاک می‌خورد، روزی از طبیب پرسید: علاج این بیماری چیست؟ گفت: تصمیمی مردانه از تصمیمات مردان، خلیفه تصدیقش کرد و دیگر خاک نخورد. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
T021016.mp3
37.27M
✳ درس تاریخ تطبیقی 🎙 استاد مهدی طائب 🔹️ ویژه علاقه‌مندان به تاریخ 🔹️ جلسه پنجم ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
هجوم سفيان بن عوف غامدى به هيت و انبار سفيان بن عوف با شش هزار نيرو به شهر «هيت» حمله آورد؛ مردم هيت از ترس، شهر را تخليه كردند. سفيان هيت را تصرّف كرد و به سوى «صيدورا» رفت. مردم اين منطقه نيز شهر را ترك كردند. سفيان به «انبار» رسيد. اشرس بن حسان بكرى فرماندۀ مدافعان شهر، از حضرت على (عليه السّلام) درخواست كمك كرد. با كوتاهى مردم، اشرس با سى نفر در برابر مهاجمان جنايتكار ايستاد كه همگى كشته شدند. سپاه مهاجم انبار را غارت كردند و به شام بازگشتند. در اين هجوم بود كه غارتگران در انبار, وارد خانۀ زنى ذمّى شدند و خلخال از پايش درآوردند. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) از اين وقايع به شدت آزرده شد، زيرا از سخنان خود به منظور تحريك و تشويق كوفيان كه اشاره به مظلموميت و شهادت اشرس بن حسان داشت، نتيجه اى نگرفته بود. حضرت امير (عليه السّلام) پس از آن سخنان از منبر پايين آمد و پياده از كوفه خارج شد تا به نخيله رسيد. گروهى از بزرگان كوفه به دنبال على (عليه السّلام) رفتند و با قول همكارى چندان اصرار ورزيدند تا موفق شدند اميرالمؤمنين (عليه السّلام) را به خانه اش برگردانند. با اين حال آن حضرت غمگين و آزرده بود. گروهى از روى خجلت و بى ميلى بسيج شدند، اما به سفيان بن عوف دست نيافتند. [۱] ---------- [۱]: . نگاه كنيد به: تاريخ يعقوبى, ج ۲، ص ۱۹۶ و الغارات، ص ۱۷۷ و تاريخ طبرى، ج ۵، ص ۱۳۴. ✍️استاد محمد حسین رجبی https://eitaa.com/zandahlm1357
🔴از گوگوش بپرس!!! ⤵️مالیات سنگین هنرمندان در دوران پهلوی گوگوش ۶۰۰ هزار تومان هایده ۷۰۰ هزار تومان مهستی ۵۰۰ هزار تومان بهروز وثوقی ۳۰۰ هزار تومان ⚠️در صورت نپرداختن مالیات اموال ضبط می شود 📚روزنامه اطلاعات ۴ اردیبهشت ۵۷ ❌طرفداران پهلوی مگر دلار ۷ تومن نبود و روزی ۶ میلیون بشکه فروش نفت نمی داشتید و همه غرق در پول نبودند!؟ این همه مالیات !؟ پس احترام به هنرمندانتون کجا رفته !ضبط اموال برای مالیات اونم از هنرمندانتون؟! گوگوش زنده است ازش بپرسید https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴عصر طلایی تاریخ ایران در دوران اسلامی بود نه در دوران هخامنشیان و ساسانیان 🎙 به روایت نیلسون فرای (ایران شناس معروف ) 👈تاثیر زبان عربی در فارسی رو هم خوب توضیح میدن گروه پژوهشی آرتا
🔴راهپیمایی ۳ میلیون نفری مردم علیه شاه!!! 📚روزنامه اطلاعات ۱۴ شهریور ۵۷ ⚠️دقت کنید شهریور است و بیش از ۵ ماه تا انقلاب مانده 🔹۳ میلیون نفر با توجه به جمعیت ایران در سال ۵۷ حیرت آور است 🔹آن موقع نه اینترنتی بوده و نه ماهواره ای که مدعی شیم کلاه بر سر مردم گذاشته شده است. رادیو و تلویزیون هم در خدمت حکومت پهلوی بوده آن زمان امام خمینی هم در ایران نبوده است 👈طرفداران پهلوی چه توضیحی برای این جمعیت دارن!!! گروه پژوهشی آرتا
▪️ مردم ایران در فقر مطلق... قلادۀ طلا به گردن سگ‌های خسرو پرویز 🔻 حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه: در اواخر شاهنشاهیِ زرتشتی ساسانی، مردم ایران در فقر مطلق بودند، اما خسرو پرویز، دور گردن سگ‌هایش قلاده طلا می‌بست: قلاده به زر بسته صد بود سگ که در دشت آهو گرفتی به تگ 🔸 برای مشاهده اسکن متن شاهنامه کلیک کنید. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
كالدول جزئيات ماجرا را اينگونه گزارش مي‌كند: در روز‌هاي پاياني ماه اكتبر، به دنبال فشار‌هاي انگلستان براي بركناري فوري ژنرال استاروسلسكي و افسران قزاق روسي، و در پي كناره گيري رئيس الوزراي محبوب، مشيرالدوله، بحران جديدي كابينه را تهديد مي‌كند. محبوبيت مشيرالدوله به اين دليل نبود كه براي كمك به مردم از هيچ كاري فروگذار نمي كرد، بلكه مردم به توانايي و صداقت او اطمينان كامل داشتند و احساس مي‌كردند كه او از قدرت دولت در جهت برآورده ساختن منافع ايران و نه منافع خود يا قدرت‌هاي خارجي، استفاده مي‌كند. در واقع بسيار عجيب بود كه او توانست به سمت رياست وزرا دست يابد؛ اما كاملاً انتظار مي‌رفت كه ظرف چند ماه رياست وزرا را از دست بدهد. انعطاف پذيري او به اندازه جانشينانش نبود كه انگليسي‌ها بتوانند به كمك او سرنوشت ايران را به دست گيرند. افسران روسي هنگ قزاق‌هاي ايراني، براي مدت مديدي بزرگترين دل مشغولي انگليسي‌ها بودند و همانطور كه مكرراً در گزارش‌هاي قبلي ذكر شد انگليسي‌ها براي بركنار كردن اين افسران از هيچ تلاشي فروگذار نكردند؛ اما به كمك تدابير زيركانه ژنرال استاروسلسكي، روس‌ها بيش از حد انتظار به كار خود ادامه دادند. زماني كه سرلشكر آيرونسايد در اوايل ماه اكتبر كنترل نيروهاي انگليسي موسوم به نورپرفورس را در دست گرفت، مي‌دانست كه در اولين فرصت ممكن از شر استاروسلسكي و روس‌ها خلاص خواهد شد و به كمك هموطنان خود در مواضع مهم، به ويژه سرلشكر دبليو. اي. آر. ديكسون در تهران، قادر خواهد بود تا پيش از پايان اين ماه مسئوليت خود را با موفقيت به اتمام برساند. انگليسي‌ها از مشيرالدوله خواستند كه افسران روسي را به دليل خيانت، عزل كند و او نيز از اين خواسته سر باز زد و به زبان ديپلماتيك «سر خود را از دست داد». شاه به استاروسلسكي قول داده بود در مدت زماني كه او فرماندهي نيرو‌هاي ايراني را در دست دارد و در استان گيلان عليه بلشويك‌ها و «شورشيان» مي‌جنگد، امنيت جايگاه او را تضمين كند. اما در برابر خواسته انگليسي‌ها تسليم شد و رئيس الوزرايي را سر كار آورد كه طبق ميل انگليسي‌ها عمل مي‌كرد. در چنين زماني سپهدار اعظم، گزينه اي منطقي براي در دست گرفتن رياست وزرا بود. وي پيش از اين هيچ گاه به اين منصب دست نيافته، اما بسيار جاه طلب است و همواره در آرزوي رسيدن به اين جايگاه به سر مي‌برده است. سپهدار در كابينه‌هاي مختلف سمت‌هاي مختلفي را تجربه كرد. در كابينه وثوق الدوله وزارت جنگ را بر عهده داشت. وي مرد خوش مشربي است، اما شخصيت ضعيفي دارد و به عبارت ديگر همواره تلاش مي‌كند خود را مورد توجه افراد قدرتمند قرار دهد. ثروت هنگفت او شامل املاك و اراضي وسيعي در گيلان مي‌شود و هيچ كس به اندازه او از حمله بلشويك‌ها و جنگلي‌ها به اين استان، متحمل خسارت نشده است. بنابراين طبيعي است كه او تنها كسي است كه مي‌تواند براي آرام كردن اوضاع و برطرف كردن خطر بيشترين تلاش را صورت دهد و همچنين انگليسي‌ها نيز مي‌توانند به همكاري او اطمينان داشته باشند. بنابراين سپهدار با اشتياق هر چه تمامتر اين سمت را پذيرفت و فوراً تمام افسران روسي را به بهانه اختلاس در وجوه پرداختي دولت، از كار بر كنار كرد. استاروسلسكي و ديگر افسران روسي مي‌بايست با فضاحت تهران را ترك مي‌كردند و از آنجا كه بيم آن مي‌رفت كه ژنرال به كمك مردان خود دست به اقدامي بزند، به او التيماتوم داده شد كه ظرف دوساعت شهر را ترك كند. ديگر افسران روسي به تدريج تهران را به مقصد نقاط مختلفي از دنيا ترك كردند... به سختي مي‌توان باور كرد كه مردي چون مشيرالدوله تن به چنين عاملة كثيفي بدهد و خود را مذبوحانه تسليم قدرت كند؛ حتي اگر قبول داشت كه اتهام اختلاس به افسران روسي پايه و اساسي دارد. هيچ مدرك قابل قبولي درباره اين اتهام به افكار عمومي ارائه نشد. بنابراين سپهدار اعظم، به عنوان رئيس الوزراي جديد منصوب شد و فرماندهي نيرو‌هاي قزاق به ظاهر در دست افسران ايراني قرار گرفت؛ اما از زماني كه استاروسلسكي كشور را ترك كرده است، قزاق‌ها هيچ كاري نكرده اند. بقية افسران و سربازان كه حقوقشان پرداخت نشده فرار كرده اند و از آن نيروي عظيم فقط اندكي مانده است...... ✍ @zandahlm1357
🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐 🌟💐 💐 💐قسمت پنجاه و پنجم 🌟 🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار 🔰خاطرات_پروين_غفارى 🔱از وحشتی که بر جان ایادى افتاده بود خنده‌ام گرفت .دست او را در دستم گرفتم و گفتم: _ آقای دکتر، دوستی من و شاه به روزهای پایانی خود نزدیک می‌شود من می‌خواهم شما حامی ام باشید .من هم برای شما احترام قائلم. گه گاهی می توانید به سراغ من بیایيد و گیلاسی با هم بنوشیم .🥂 ⚜ایادى دیگر بار برای دستانم بوسه زد و شتابان از اتاق خارج شد. آیا کارم درست بود که اورا شیدایی خود کردم⁉️ من باید به فکر روزهای آینده هم باشم😈 🔱شاه با من قهر کرده است .اکنون دو ماهی می شود که نه تلفنی و نه حضوری با او نبودم .من هم برای اینکه او را اذیت کنم هیچ تلاشی برای تماس با اون نكردم. شب هایم را در کنار دوستانم سپری می کنم. مجالس شبانه ما تمامی ندارد. تا سپیده صبح بانک نوشانوش بلند است. بساط تریاک و قمار نیز برقرار است .من هم شمعی این محفل هستم.🕺💃 ⚜هیچکس از ماجرای اختلاف من و محمدرضا خبری ندارد ،به خاطر همين من در این محافل از احترام فراوانی برخوردار هستنم. در شهر شهرت زیبایی من پیچیده است. مردان همه در بوسیدن تنم بر یکدیگر سبقت می گیرند . 🔱پدر و دو خواهر و برادرم ایرج به کلی من و مادرم را فراموش کردند. ما هم بى آنان خوشیم و در منجلابی که خودمان پدید آورده ایم غوطه میخوریم ⚜مثل جغد شده‌ام روزها را میخوابم و شب ها در پی شکار می روم .🦉 🔱می دانم که اخبار این هرزگیهای من به گوش شاه می رسد .خوشحالم او با شنیدن این اخبار که یقیناً با آب و تاب بیشتری برایش تعريف می شود رنج می برد .😡🤴 ⚜اخیراً معروفیت نام و زیبایم به خصوص گیسوان طلایی ام باعث دردسر جدیدی شده است. شنیدم که بعضی زنان با جعل عنوان من از بعضی مردان ثروتمند اخاذی کردند. این مردان هوس باز نیز به کاهدان زده و فکر کردن این معشوقه شاه چقدر سهل‌الوصول است .👩 🔱به دایي ام خبر داده بودند که پروین خواهرزاده ات در یک بار کار می کند و در آنجا با نرخ پایینی خود را عرضه می‌کند. با این که من با داییم هیچ ارتباطی ندارم از سر تعصب با شنیدن این خبر به بار می رود و از متصدی بار سراغ پروین غفاری را می گیرد. زنی با هیکل گنده و سینه پهن و ابروهای فراخ و موهای زرد را نشان می دهد.👩‍🦰 ⚜دایی هم به سوی او رفته و با ادب تمام می پرسد: _ شما خانم پروین غفاری هستید⁉️ زن بخت برگشته پاسخ مثبت می دهد با شنیدن این پاسخ دایى ام با مشت محکمی به دهان او می کوبد و زن بر روی زمین می‌افتد و بار به هم میریزد. 🔱 آن زن پس از اینکه به هوش آمد انکار می‌کند که خود را غفاری معرفی می کرده است او می‌گوید : _من گفتم پری قفقاز هستم نه غفاری.... ادامه دارد.... ✍ 📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه 🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
ستاره_درخشان_شام؛_حضرت_رقيه_علیها_السلام_دختر_امام_حسین_علیه_السلام.pdf
20.75M
📚 ستاره درخشان شام ✏️ نویسنده: علی ربانی خلخالی 🇮🇷 ناشر: مکتب الحسین ⏳تاریخ نشر: ۱۴۱۸ ه.ق 📄 تعداد صفحات: ۳۶۹ 📣 زبان: فارسی ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
الرقیة المرتقي.pdf
20.33M
📚 الرقیه المرتقی (نام مبارک حضرت رقیه در منابع تاریخی) 📄 تعداد صفحات: ۴۸ 📣 زبان: فارسی و عربی ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357