eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.2هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار_آل_طه_یا_کتاب_گلچین_رضوی.pdf
1.7M
📚 گلزار آل طه یا گلچین رضوی ✏️ نویسنده: محمد رضوی 🇮🇷 ناشر: چاپخانه خراسان 📄 تعداد صفحات: ۱۶۶ 📣 زبان: فارسی #️⃣     ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| آرامش زیارت در این حرم‌ فارغ از تمام دنیایم گوشه ای می نشینم خیره به گنبدت می‌گویم و می شنوی و آرام‌می شوم. آقاجان... جهان برای من خسته نیست جز حرمت همین‌که در حرم هستم برای من کافیست
🌹 تعدادی از کتاب‌ها و بیانات مقام معظم رهبری ضروری برای فعالین فرهنگی تربیتی. 👇👇👇👇👇
Darshaye-piyambar.pdf
1.58M
درس های پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم مقام معظم رهبری ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️شهید حسن نصرالله : من دعا نمی‌کنم خدایا از عمر من کم کن و به عمرِ حضرت آقا اضافه کن ، نه! می‌گویم خدایا بقیه‌ی عمرِ مرا بگیر و به عمرِ ایشان اضافه کن ، چرا که او عمودِ بلندِ خیمه است! 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔴فردا در سالگرد زادروز شهید چمران که به روز نخبگان نامگذاری شده است جمعی از نخبگان با رهبر معظم انقلاب دیدار خواهند داشت.🔴 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این قسمت : شب های مافیا اپوزیسیون 🙂 با حضور نتانیاهو و رضا پهلوی و مسیح و کریمی و.... حتما ببینید به خصوص آخرش و نتانیاهو رو 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌حواست باشه گوشی سرقتی نگیری!!! ✅ هنگام خرید از سایت‌های واسط اگهی: 1⃣اصالت گوشی رو چک کن. 2⃣ از رجیستری بودنش مطمئن شو. 3⃣ استعلام سرقتی بودن گوشی رو بگیر. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
⭕️ مراقب کلاهبرداری‌های پامپ و دامپ در کریپتو باشید! مراقب کانال‌های سیگنال کریپتو که وعده سودهای بزرگ میدن، باشید! خیلی از این کانال‌ها اولش خودشون رو به عنوان کانال سالم خبری یا سیگنال معرفی می‌کنن، ولی بعدش پامپ و دامپ راه میندازن و توکن‌های جعلی تبلیغ می‌کنن. اکثراً هم از تراست والت و پنکیک سواپ برای این کارا استفاده می‌کنن. پس با دقت بیشتری تو این فضا حرکت کنید! کانال‌های مشابه کانالی که تو تصویر هست یا حتی تبلیغاتی که تلگرام زیر کانال‌ها نشون میده، می‌تونن کلاهبرداری باشن. پس هوشمند باشید، طمع نکنید و بدونید که سودهای تضمینی و چندصد درصدی تو کریپتو وجود نداره! 🔴 اگه تو کانال‌های مشابه داخل تصویر عضو هستید لفت بدید و به دوستاتون هم اطلاع بدید. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌿 گياه كاكتوس تشعشعات، نويزها وهمچنين پارازيت ها رو به خودش جذب ميكنه،و از بروز بيماري مثل سرطان جلوگيري ميكنه. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢وقت خرید از فروشگاه اینترنتی حواست به نماد اعتماد الکترونیکی باشه!! 🔶خرید از سایت های معتبر و دارای مجوز نماد اعتماد الکترونیکی مانع از برداشت غیر مجاز از حساب کاربران می شود. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شوکه شدن مهمان برنامه تلویزیونی شبکه روسیا الیوم با شنیدن خبر شهادت 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
توبه شراب خوار زاهدی از مقابل خانه ی ابونواس عبور کرد، و این شعر را از او شنید که: توبه ی من دلیل دست برداشتن من از گناه است، خدایا مرا ببخش که تو اهل مغفرتی. ان فی توبتی لفسحاً لجرمی فاعف عنی فانت للعفو اهل زاهد گفت: توبه اش را بپذیر که دست استغفار به سوی تو بلند کرده است. ابونواس سپس این بیت را سرود که: خدایا از شرابخواران پرسش نکن چرا که جوان مست، عقل ندارد. لا تؤاخذ بما یقول علی السکر فتی ما له علی الصحو عقل عابد روی برگرداند و گفت: خدایا این را هدایت کن. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔅 ۱۲ [وصایای شهیدان] ✍ توصیه‌ی اخلاقی دانشمند شهید مجید شهریاری |اندکی در احوالِ روحی و چگونگیِ اوضاع معاد و معاشِ خود فکر کنید؛ و ببینید که آیا آماده‌ی پاسخگویی برای قبر و قیامت خود هستید یا نه؟ سعی کنید که فرصتِ باقیمانده از عُمر را صرف جبرانِ گذشته و کسبِ توشه‌ی آخرت کنید. ●واژه‌یاب: ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۲۸ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند یک روز صبح، سروصدایی در ساختمان بلند شد. دقت کردم و دیدم نگهبانها چند زندانی را وارد اتاق دست راستی ما کردند و بعد از قفل کردن در اتاق رفتند. از حرف زدن زندانی ها با نگهبانها فهمیدیم آنها زندانی های نظامی عراقی اند که به دلیل جرم با اتهامی زندانی شده اند. اتاق ما وسط دو اتاق دیگر ساختمان بود و به اطراف خود دید داشتیم. این اتاق دو پنجره داشت. یکی که روبه روی باغچه باز می شد و حدود شصت سانت از کف زمین فاصله داشت. و دیگری که به پشت ساختمان باز می شد و آن را جوش کاری کرده بودند و باز نمی شد. خوب که به این پنجره دقت کردم، فهمیدم یک ورقه فولادی روی آن جوش شده که مانع دید ما به بیرون می شود. نمی توانستیم پشت این پنجره را ببینیم اکبر که دید به پنجره پشت سرمان خیره شده ام گفت: «حضرت علی‌آقا، باز چه نقشه‌ای توی کله‌ات است؟» ۔ دارم فکر می‌کنم می‌شود برای امتحان هم شده به روش آن دو عراقی فراری، یکی از میله های این پنجره را با تیغ اره ببریم. - برادر، لطفا دست بردار. این کار یعنی بازی با مرگ. - ترسیدی؟ از قیافه ات معلوم است - ترس یعنی چه. داداش من بچه تهرانم. برای خودت می گویم. - ببین اکبر، ما که نمی خواهیم فرار کنیم - پس می خواهی چه کار کنیم؟ - برای روز مبادا. حتما که نباید برای فرار باشد. - علی به خدا حرفهایت بوی خون و اعدام میدهد. بابا ول کن. تو هم بیکاری ها؟ اگر عراقی ها بو ببرند هم این امکانات را از ما می‌گیرند و هم بهترین بهانه برای اینکه سرمان را زیر آب کنند. - باشد بابا. این قدر بزرگش نکن. فعلا خبری نیست. صبح روز بعد، وقتی برای هواخوری به حیاط رفتیم، به محمد گفتم: «کاری کن سر نگهبان گرم شود تا چوبی بردارم و به اتاق ببرم.» - شر درست نکنی؟ اگر متوجه بشود بدبخت می‌شویم. - شر برای چه محمد؟ - آخر تو به این کار عادت داری. محمد حالت غش پیدا کرد و کنار نگهبان روی زمین افتاد. نگهبان که انتظار این حادثه را نداشت، تا محمد افتاد صدا زد: رستم، اکبر، بیایید. محمد از حال رفت. از این موقعیت استفاده کردم و چوبی را که می خواستم، برداشتم و زیر لباسم پنهان کردم و به اتاق رفتم. بچه ها ده دقیقه ای کنار محمد بودند تا او به اصطلاح حالش خوب شد، وقتی بچه ها به اتاق برگشتند، محمد گفت: «مزد این هنرپیشگی ام را چه کسی می دهد؟» چوب را به بچه ها نشان دادم و گفتم: «باید کمی طناب پیدا کنیم. می توانیم با الیاف پتوهایمان باب نسبتا محکمی درست کنیم.» دست به کار شدیم و توانستیم و یک قسمت از پتوی اتاق یک طناب دو سه متری درست کنیم. کارهایمان را که تمام کردیم گفتم: «حالا نوبت اصل قضیه است.» رستم گفت: «علی، تو را به خدا حواست را جمع کن تا هم خودت را به کشتن ندهی هم ما را.» - مگر چه شده؟ دارم فقط امتحان میکنم. خطری که ندارد . آخر همین امتحان هم می تواند سر ما را به باد بدهد. - به دلت بد راه نده، ان شاء الله اتفاقی نمی افتد. میله های پنجره توپر و خیلی محکم به هم چسبیده بودند. با طناب و چوب عملیات را شروع کردیم و بعد از یک ساعت تلاش موفق شدیم فاصله میله ها را زیاد کنیم؛ در حدی که راحت سرمان از میان آنها رد می‌شد. اکبر که انگار ترسیده بود گفت: «راستی علی آقا، اگر وضع برای فرار مهیا بشود، فرار میکنی؟ میدانی پشت این دیوار چیست و چه کسانی هستند؟ باور کن در همان دقیقه اول همه ما را دستگیر می‌کنند.» - حالا چرا این قدر آیه بأس می خوانی؟ هنوز که خبری نشده. - آخر برادر جان، گیرم میله ها را هم کندی، آن ورقه ای که جلوی پنجره جوش داده شده را چه می‌کنی؟ - درست است. باید فکری کرد. چون اگر آن را برنداریم نمی شود از پنجره فرار کرد . - این دفعه چه طرحی داری؟ - راه حل این است که این ورقه با چکش کنده شود. ۔ اگر صلاح میدانی به نگهبان بگوییم یک چکش به ما بدهد؛ همراه باشید ════°✦ 💠 ✦°════ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357