سوال 1 سلام خسته نباشین من چند روزیه بدنم برق داره گاهی باکسی دست میدم متوجه میشه لباس کاموا یا لباسی که مواد داره میپوشم ازیت میشم قبلا اینجوری نبودم از دیروز کرم بدن بعد حمام استفاده کردم بهتر شدم دلیلش چی میتونه باشه؟ اینم بگم تازه ازمایش دادم زینگ بدنم کم بوده قرص زینک میخورم و کلا پاییزو زمستون پوستم خیلی خشک میشه دوساله دستها و بدن بجز صورت صورتم چربه
پاسخ شماره ۱
حجامت نمایید.
از مصرف مواد غذایی و دارویی صنعتی و کارخانه ای پرهیز نمایید.
استفاده مداوم گوشی باعث میدان
مغناطیسی درمغز میشود
روزی نیم ساعت پای لخت
روی خاک یا توی حیاط راه بروید
موقع نماز سجده برخاک بزارید
از پوشیدن لباس پلاستیکی پرهیز کنید
روی فرش با جوراب راه بروید
با انداختن چند عدد بادام درختی دورن دیگ مسی که سمنو در آن در حال پختن است می توان مشابه خواص قرص زینک را ساخت.
از ظروف مسی برای تغذیه استفاده کنید
https://eitaa.com/zandahlm1357
خواص #خرمالو
🔰 خرمالو که در غرب سیب شرقی نامیده می شود،سرشار از آب و بتاکاروتن است.
🔰 بتاکاروتن، پیش ساز ویتامین A بوده و درداخل بدن می تواندبه ویتامین A تبدیل شود.
🔰 ازمهمترین خواص بتاکاروتن، می توان به خاصیت آنتی اکسیدانی آن اشاره نمود.
🔰 بتاکاروتن می تواند ازبروز بیماری های قلبی عروقی،سرطان والتهاب جلوگیری کند و موجب تقویت سیستم ایمنی بدن گردد.
🔰 میوه رسیده خرمالو،سینه را نرم می کند واز آن برای درمان اسهال خونی هم می توان استفاده کرد.
🔰 سرشار از پتاسیم ومنیزیم است،به همین دلیل مصرف آن برای فشارخونی ها وبیماران قلبی عروقی مفیداست.
🔰 دانه میوه خرمالو (نوع قدیمی و پرورش نیافته آن) که کوبیده و به صورت گرد در آمده باشد، سنگ کلیه و مثانه را دفع می کند.
🔰 بیماران دیابتی به لحاظ دارا بودن قند فراوان دراین میوه،باید ازمصرف بیش ازحد آن اجتناب کنند.
🔰 جزو میوه های پر انرژی محسوب می شود،اما افرادی که دارای اضافه وزن هستند،نباید در مصرف آن زیاده روی کنند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
مردان بزرگ را همیشه نمی شود از نگاه شاگردان و بزرگانی چون خود آنها شناخت. گاهی یک همسایه می تواند جزئیاتی از زندگی را به زبان بیاورد که تنها آدم های نسبتا عادی می توانند ببینند. آنچه در ادامه می خوانید گفت و گوی مشرق با آقای “صاحب الدار” که چهل سال همسایه آیت الله بهجت بود.
متولد چه سالی هستید؟
متولد ۱۳۱۱
شما از اول ساکن قم بودید؟
بله از اول ساکن قم بودم , بیش از ۴۰ سال همسایه ی آیت الله بهجت بودم.
به عنوان شخصی که حدود ۴۰ سال همسایه آیت الله بهجت بوده است بفرمایید که رفتار ایشان با شما به چه صورت بود؟

آقا خیلی انسان با محبتی بودند و همواره نسبت به خانواده ما لطف داشتند. گاهی اوقات اگر میخواستند چیزی به ما بدهند و یا هدیه کنند شخصا می آمدند درب خانه ما به ما می دادند، حتی به همسرشان یا علی آقا یا کس دیگه نمی دادند که، خودشان هر چیزی که می خواستند بدهند می آوردند.
روزی بنده هر روز به علت مشغله شغلی مجبور بودم که بروم ساوه و شب ها بر می گشتم منزل، من ناچار بودم روزها آنجا بمانم. یک روز که ظاهرا نرفته بودم زنگ خانه به صدا در آمد رفتم دم در دیدم آقاست. ادای احترام کردم، سلام کردم بعد فرمودند چرا سر قبر پدرت نمی روی؟ ایشان پدر من رو می شناخت.
ایشان به آقای افتخاری که می آمدند منزل آقا فرمودند، در تشییع جنازه ی عیال اول من نماز بخوانند آقا از در منزل جنازه را تشییع کردند تا حرم، نماز بر ایشان خواندند، بعد من عرض کردم حاج آقا شما تشریف ببرید منزل و به کارهایتان برسید، فرمودند نه هستم. حتی ایشان به اینجا بسنده نکردند و آمدند قبرستان قم نو، باز عرض کردم به حاج آقای افتخاری که حاج آقا شما از آقا خواهش کنید که آقا تشریف ببرند. آقای افتخاری به آقا عرض کردند و ایشان فرمودند نه من حالا هستم. و این عبارت را فرمودند که ۴۰ ساله که من در همسایگی این خانواده هستم هنوز صدای این خانم را نشنیدم و من معتقدم این بانوی مکرمه جزء شهداء محسوب خواهد شد.
درمورد فروش خانه تان به کسانی که متقاضی این خانه بودند بفرمایید.
اغلب این متقاضیان از مریدان آیت الله بهجت بودند بسیاری از مریدان آقا، دلشان می خواست خانه ما را بخرند که همسایه آقا باشند. می گفتیم برای چه می خواهید این خانه را از ما بخرید؟ می گفتند مثلا می خواهیم بیشتر آقا رو ببینیم، زیارت کنیم و دلمون می خواهد در همسایگی ایشان باشیم. گفتم خب منم دلم می خواهد این افتخار را داشته باشم. حتی می دانید وقتی آقا می خواست از منزل بیرون بیایند، قبل از اینکه از منزل بیرون بیاد جمعیت زیادی توی کوچه می ایستادند. وقتی آقا بیرون می آمد همراه آقا جمعیت هم به سمت مسجد حرکت می کرد.
من یک خواهر زاده ای دارم که ساکن تهران است، آقا به ایشان محبت داشتند خواهر زادم نقل می کرد که من از منزل شما بیرون آمدم، و وارد کوچه ارک شدم دیدم آقا دارند به سمت مسجد حرکت می کنند و جمعیتی هم همراهشان هست. برای اینکه خودم را به ایشان برسانم و سلامی عرض بکنم، بسرعت رفتم به سمت ایشان وقتی به نفر آخر جمعیت رسیدم که حالا فاصله ام با آقا زیاد بود، آقا فرمودند جعفر آقا رسیدن به خیر! بدون اینکه صورتشان را برگردانند عقب متوجه حضور من شده بودند. من همینطور با فاصله ای که داشتیم جواب دادم و تشکر کردم.
گاهی می دیدید کوچه آنقدر جمعیت داشت که فاصله بین خانه آقا تا سر پیچ سر کوچه که گردش از آن صورت می گیرد به سمت کوچه بعدی جمعیت ایستاده بود. من مثلا از مسجد می آمدم آقا چشمش به من می افتاد آقا اشاره می کرد به جمعیت که راه را برای من باز کنند. یک خانمی من را صدا زد گفت آقا شما اجازه می دهید من از دیوار منزل شما خانه آقا رو ببینم؟ گفتم این کار صحیحی است به نظر شما؟ که شما بروی سر دیوار خانه آقا رو ببینی؟ خلاصه با آن خانم صحبت کردیم و قانع کردیم که این کار صحیحی نیست که شما بروید بر سر دیوار و خانه آقا رو ببینی.
ظاهرا زمانی که تلفن در خانه ایشان وصل نشده بود کسانی که با ایشان کاری داشتند با خط تلفن شما تماس می گرفتند در این باره توضیحاتی بفرمایید.
منزل ما خانه چنان قابل توجهی نبود. دو طرف راهرو داشت و در یک کوچه دیگر هم دربش باز می شد. و باید یک مقدار راه را توی راهرو طی بکنیم تا برسیم به ساختمان. ایشان آنوقت ها که تلفن هم نداشتند و بعضی از خواص آقا که کار داشتند منزل ما تلفن می کردند. ما هم می رفتیم دم منزل ایشان می گفتیم آقا تشریف بیارید تلفن با شما کار دارد. بعضی وقت ها زمان زیادی طول می کشید تا آمدن آقا و نتیجتا تلفن قطع می شد ما شرمنده می شدیم.
خاطره دیگری در ذهنتان هست؟
بله یادم هست که یک کسالتی پیدا کردم که ۵ یا ۶ روز در بیمارستان ولی عصر(عج) بیهوش بودم، یک مقداری از حافظه ام رو از دست دادم حالا بعضی از خاطرات که خیلی به نظرم جالب بود و شگفتی داشت در خاطرم هست ولی خیلی از خاطرات رو واقعا از یاد برده ام.
حالا به تفصیل شاید نتوانم خاط
رات را تعریف کنم. موقعیت ایشون یک جوری بود که اگر مطلبی می فرمودند ما برای انجام آن کار می دویدیم و به اصطلاح بجای راه رفتن می دویدیم. ولی ایشان هر وقت هر کاری داشتند و یا مثلا بشقاب غذایی می خواستند برای ما بیاورند خودشان می آمدند و شخصا بشقاب را به منزل ما تحویل می دادند.
از جریان خرید خانه تان توسط شهرداری که به اسم طرح از حرم تا حرم بود که البته سالیان درازی که به سرانجام نرسیده است خاطراتی دارید و عکس العمل آیت الله بهجت چگونه بود؟
شهرداری برای خرید خانه خانه را قیمت کارشناسی کرد و در این طرح خرید خانه ها من جمله رفته بودند خانه آیت الله بهجت را هم قیمت کرده بودند آقا فرموده بودند که شما اول به همسایه های من برسید آنهارا راضی کنید خانه هاشون رو بخرید آخر سر بیاید سراغ من، من حرفی ندارم خانه ام را می فروشم. از جمله کسانی که همواره حمایت می کردند میان همسایه هایشان بنده بودم. من گاهی می رفتم شهرداری به خاطر همین کار فروش خانه و مامورین و پرسنل آن سازمان نسبتا برخورد خوبی با من نداشتند. یک روز رفتیم دیدیم که مسئولشون پا شد در مقابل پای من و بسیار من را تحویل گرفت و و خواست تا از من پذیرایی شوم من هر چقدر فکر می کردم چه خبر شده است به جایی نمی رسیدم؟ بعد از اینکه نشستم و صحبت های مختلف مطرح شد و آن مسئول گفت آقا سفارش شمارا کرده اند. من دلم می خواهد بروید خدمت آقا بگویید که سفارش شما انجام شد.
بعد از اینکه از آن خونه رفتید آیت الله بهجت احوالتان را جویا می شدند؟
من گاهی منزل ایشان جدید ایشان می رفتم یک اتاقی در آن منزل بود که شیخ علی بهجت در آن جا بود و آیت الله بهجت در آن اتاق رفت و آمد نمی کردند. اتاق دیگری بود که آیت الله بهجت گاهی اوقات که می خواستند بروند نماز و منتظر ماشین می شدند در آن جا منتظر می ماندند. شیخ علی آقا به من عرض کرد آقا آنجا نشسته اگر می خواهی بروی آقا رو ببینی برو ببین. اینگونه بود که بعد از فروش خانه هم توفیق پیدا می کردیم خدمت ایشان برسیم.
در این چند دقیقه چه حرفهایی میانتان رد و بدل می شد؟
احوال می پرسیدند که بچه ها چطورند؟ احوال کوچک و بزرگ رو می پرسیدند که البته ایشان اسامی خانواده ما را بلد بودند.
آقا نذری هم می دادند؟
- من نمی دونم نذری داشتند یا نه، ولی گاهی گوشت می آوردند و به ما می دادند حالا این نذری بوده یا غیر نذری، به نظرم نذری بوده. آقا خیلی به صدقه دادن توجه داشتند. می فرمودند اگه می خواهید نذزی بکنید صدقه ای بدهید و یان صدقه را به یک نفر ندهید بین چند نفر تقسیم بکنید. خیلی اعتقاد به صدقه داشتند.
حاج خانم آقا با خانواده شما در ارتباط بودند؟
- به آن صورت نه ولی گاهی خانواده ام که می رفتند منزل آقا اگر آقا در حیاط بود سلام و احوال پرسی می کردند.
گاهی لطف می کردند یک بشقابی کاسه ای چیزی از غذایی که درست میکردند می دادند به ما. بله آقا به من خیلی محبت داشت . همانطور که گفتم آقا به صدقه دادن خیلی معتقد بودند حالا اگه پولی هم به کسی می دادند اظهار نمی کردند. من فقط این رو عرض کنم که عیال من که فوت کرد بستگان ما تهران، اراک، بروجرد و شهرهای مختلف بودند همه آمدند قم. نتیجتا خانه ما شلوغ شده بود سر وصدا می رفت خانه آقا. دیدم که یک روز زنگ زدند رفتم دم در دیدم آقاست.
۱۵ هزار تومان دادند به من فرمودند که این قابلی ندارد و در این مشکلات کمک حال من شدند. بعد از مدتی وضع من خوب شد من پول را در مسجد می خواستم بر گردانم. آقا قبول نمی کردند. خیلی اصرار کردم فرمودند پس من این پول را می دهم که برای همسرتان قرآن بخواند. این اتفاق ظاهرا سال ۷۴ یا ۷۳ اتفاق افتاده بود.
شما که آن سالهایی که همسایه آیت الله بهجت بودید بفرمایید چه کسانی می آمدند به ایشان سر می زدند.
- بیشتر جوانها بودند و مریدان آیت الله بهجت جوان بودند و می آمدند گاهی اوقات می دیدید که تا یک ساعت هم منتظر می ماندند تا ایشان را ببینند. آقا هم شاید بخاطر همسایه ها راضی نبودند به این امر چرا که همیشه داخل کوچه بخاطر این مشکل شلوغ بود.
می خواستند فیلم برداری کنند از منزل ایشان دو تا چوب طرفین کوچه گذاشته بودند و دوربین را بالای آن قرار داده بودند، آقا که آمد و متوجه این امر شد دستور داده بودند جمعش کنند.
در اوایل انقلاب رجال سیاسی هم چون آیت الله خامنه ای هم به ایشان سر می زدند و وقتی می آمدند کوچه بسته می شد و نمی گذاشتند کسی وارد کوچه شود البته آن زمانها آیت الله بهجت زیاد معروف نبود ولی مقام معظم رهبری حتی در آن زمان ها به ایشان سر می زدند.
آیت الله بهجت در انجام تکالیف خانواده چگونه بودند؟
معمولا این طور بودند که بیشتر کارها را خودشان انجام می دادند.
برچسبها: آیت الله بهجت, العبد, بنده, عطوف
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هرشب
انس با قران .....
https://eitaa.com/zandahlm1357
0073 baghareh 187.mp3
10.98M
#لالایی_خدا ۷۳
#سوره_بقره آیه ۱۸۷
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
منبع قصّه این برنامه👇
📚برگرفته از کتاب «پیشوایان هدایت، جلد دوم، صفحات ۱۴۴ - ۱۴۶»؛ اثر سید منذر حکیم
❗️قابل توجه والدین محترم: بعضی از قسمتای آیه ۱۸۷ به صورت مضمونی معنا شده.
با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن.
#شهید_میشم...:
《 #از_بیت_الاحزان_من_تا_فردوس_تو 》
💛قسمت دوم
😔راحله موند پیش ننه بابای پیرش، در روستا روزهای سختی رو سر کرد که جز کسی که بی مادری رو تجربه کرده شاید درک نکنه راحله به لطف تلاش های ننهی پیرش برای قانع کردن پدربزرگ ، بالاخره توانست ابتدایی رو تموم کنه؛ تابستونا مجبور بود همراه پدربزرگ و کارگرا سر زمینهای کشاورزی بره و زیر آفتاب داغ و سوزان کمک حالشون باشه وقتی هم خونه میاومد خبری خاصی نبود بلکه باید همراه پیرمرد و پیرزن زیر پتو میرفت و تا نصفههای شب با فکر و خیال و دلتنگی زیر پتو به خودش میپیچید هنوز 15 سالش نشده بود که تصمیم گرفت خودش رو از این بدبختی نجات بده و هر طور شده شوهر کنه نه خودش تجربه ی کافی داشت و نه سرپرستی درست و حسابی داشت که نزاره هر تصمیمی که دلش خواست بگیره بالاخره با یکی از اقوام مادر بزرگش در روستای همسایه ازدواج کرد اما چند ماهی از این وصلت نگذشته بود که صبر و حوصلهاش سر آمد و نتونست زیر بار این مسولیت بره و هر روز بره کار کشاورزی و بر گرده بره طویله گاو و گوسفند آب بده هر کاری کرد تا از اون مرد طلاق بگیره خصوصا وقتیکه مادر راحله تلفنی بحث رضاع رو پیش کشید و این یک دلیل قوی برای راحله بود تا بقیه رو درباره تصمیم طلاقش کمی توجیه کنه چون شوهرش از اقوامش بود لجبازی نکرد و راضی به طلاقش شد. راحله دختر خیلی زیبایی بود یک بار وقتیکه رفته بود روستای پدریش تا به عموزاده هایش سر بزنه، اونجا دختری اون رو دید و به دلش نشست تصمیم گرفت تا ته توشو در بیاره و ازش برای برادرش خاستگاری کند آرام وقتی که راحله رو دید عاشق و دلباخته اش شد و با وجود اینکه 2 سال از راحله کوچکتر بود و اون الان یک بیوه بود ، اما تصمیم خودش رو گرفته بود و جواب مخالفت های خانواده ش رو نداد. خانواده آرام بخاطر اینکه راحله یک بیوه بود و خانواده درست حسابی نداشت مخالفت میکردند و میگفتند تو یک پسر جوانِ 19ساله ای و فقط زیباییش چشمات رو گرفته، بعدا پشیمان میشی و به این زن ظلم میکنی اما مخالفت ها سودی نبخشید و بالاخره هر طور شد راحله الان زن یک پسر زیبا و خوش قامت و رعنا و اهل قرآن شده بود راحله تجربه یک شکست رو داشت و الان قدر زندگیش رو میدونست و عاشق همسرش بود و چون اهل ایمان و محجبه و یک خانه دار تمام عیار بود، خیلی سریع تو دل خانواده آرام جا گرفت طوریکه از دختراشون بیشتر دوستش داشتن همه روستا به زندگی آرام و راحله حسودی میکردن چون یک زن زیبا داشت که اوضاع و احوال اقتصادی خونه ش رو به خوبی سرو سامان میداد و اونو از همه دوستای دیگه ش جلو انداخته بود آرام اولین سال استخدامی اش بود واسه همین رفتن که در شهر زندگی کنند. زندگیه خوبی داشتن تا اینکه چشم حسودا به زندگی آرام و راحله دوخته شد و زندگیشون رو متزلزل کرد بعد از چند ماه راحله فهمید که حامله ست و از خوشحالی داشت پر در میآورد چون فکر میکرد این بچه میتونه دوام زندگی با شوهر محبوبش رو تضمین کند؛ روزها سپری شد تااینکه راحله مریض شد و اونو به بیمارستان بردند. اونجا تشخیص دادند مسمومیت حاملگی داره و باید بچش رو هفت ماهه به دنیا بیاره الحمدلله که بعد از زایمان مادر و بچه هر دو سالم بودند اما از این طرف آرام کم کم به یک مرد دیگه تبدیل میشد و خیلی مستبد میشد. حتی نذاشت راحله در تعیین اسم دخترشون نقشی داشته باشه. اسمش رو گذاشتند فردوس؛ فردوس تنها امید مادر بود و خیلی بهش دلبسته بود. فردوس کم کم بزرگ شد اما زندگی مادر هر روز بیشتر تیره و تار میشد. آرام به یک مرد خیلی شکاک تبدیل شد که الان از داشتن زنی به اسم راحله شرم میکرد چون حسودا بهش گفته بودن راحله یک پی پدر و مادرِ بیوه است که چشم خیلی ها دنبالشه راحله بخاطر زیباییش خیلی خاطر خواه و خاستگار داشت و وقتی که دختر بود و همه اون خاستگارا الان برای آرام شده بودن یک معمای حل نشده که راحت میتونست تهمت بزند رفتار و حرف های آرام چیزی نبود که بشه گفت اختلاف و سوتفاهمه کاملا غیر طبیعی بود و همه میگفتن بین این زن و مرد سحره شده که بعدها معلوم شد همینطور بوده 😔آرام 4 سال آزگار با کتک و بیرون کردن از خونه و طعنه و تهمت زدن و تهدید به زن دوم گرفتن و روبرو کردن راحله با خاستگارای قبلیش برای تبرئه و هزاران شکنجه های روحی دیگه، راحله رو شکنجه ها داد . حتی خودش اعتراف میکرد که احوالاتش غیر طبیعیه اما باز همونا رو تکرار میکرد تا اینکه سرانجام از بی کسی راحله سو استفاده کرد و اونو سه طلاقه کرد، طوریکه حتی راحله خبر نداشت
💛 ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
📚#حکایتی_زیبا_از_ملانصرالدین
ملانصرالدین وقتی وارد طویله میشد به خرش سلام میکرد....
گفتن :
ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی...!!!
میگه :
اون خره ولی من آدمم،
من آدم بودن خودم رو ثابت میکنم،
بذار اون نفهمه....!!!
👈حالا اگه به کسی احترام گذاشتی حالیش نبود، اصلا ناراحت نباشید،
شما آدم بودن خودتون رو ثابت کردید، بذار اون نفهمه.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا رسول الله،
https://eitaa.com/zandahlm1357
#امام_رضا علیه السلام:
مَن لم يَقدِرْ على ما يُكَفِّرُ بهِ ذُنوبَهُ فَلْيُكثِرْ مِنَ الصَّلاةِ على محمّدٍ وآلِهِ فاِنّها تَهدِمُ الذُّنوبَ هَدما
كسی که برای بخشیده شدن گناهانش نمی تواند كارى كند، بر #پیامبر و اهل بیت او (صلوات الله علیهم اجمعین) بسيار درود بفرستد؛ زيرا #صلوات #گناهان را ريشه كن می كند.
#میزان_الحکمة، جلد4 صفحه301
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅تواشیح همخوانی
🌻میلاد
رسول اکرم صلی الله علیه و آله
🎤گروه محمد رسولالله(ص)
#هفته_وحدت #صلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#(مرحوم اللیثی)
تلاوت
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/zandahlm1357
💠🌤💠🌤💠🌤💠
⬅️شرح دعای سلامتی
7⃣1⃣قسمت هفدهم
💠«صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلیٰ ابٰائِهِ»←یعنی خدایا این ولی تو که صلوات تو بر او و پدرانش باد. در رابطه با صلوات فرستادن دو نکته است؛ آیه معروف «إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ..» [56/احزاب]
⚜هر گاه صلوات از جانب خداوند باشد یعنی فرستادن رحمت. یعنی خدایا بر فلانی صلوات بفرست یعنی بر فلانی رحمت بفرست.
🔰اما هر وقت صلوات به ما و به فرشتگان و مؤمنین منسوب شد یعنی ما داریم طلب رحمت می کنیم، نه اینکه ما به امام زمان (عج) رحمت می دهیم. ما که رحمتی نداریم به امام زمان بدهیم. خدا که می گوید ملائکه بر امام زمان صلوات می فرستند یعنی؛ ملائکه از خدا می خواهند که به امام زمان صلوات بفرستد.
👌پس دو حالت داریم؛👇
1⃣- صلواتی که خدا می فرستد یعنی خودش مستقیما این رحمت را می فرستد.
2⃣- صلواتی که ما و فرشتگان می فرستیم یعنی ما از خدا می خواهیم که خدایا بر ملائکه و امام زمان (عج) خودت صلوات و درود بفرست.
👈این «یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِی» یُصَلُّونَ فعل مضارع است یعنی فعل استمرار در کار، یعنی کار ادامه دار باید باشد.
⁉️صلوات بفرست کی؟
«فی هٰذِهِ السّٰاعَةِ وَ فی کُلِّ سٰاعَةٍ» این فی هٰذِهِ السّٰاعَةِ←در این ساعت، منظور چه ساعتی است؟ گفتیم دعا برای شب قدر، شب 23 رمضان است. یعنی خدایا در این ساعتی که شب قدر است و در کل ساعات جهان و عمر برای امام زمانت دعا بنویس. یعنی در حقیقت همت شخص دعا کننده را نشان می دهد که این فرد چه قدر برای امام زمانش ارزش قائل می شود.
🔹ادامه دارد...
🎤استاد احسان عبادی
#شرح_دعای_سلامتی ۱۷
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 پیمان نامه حضرت مهدی با ۳۱۳ نفر از یارانشان
🔊 سخنان بسیار زیبای استاد رحیم پور درباره انقلابیون حکومت حضرت مهدی (عج)
💫 الّلهُمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸🎥ببینید: روایت جوان سوئدی از محبت اماممهربانی ها
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
https://eitaa.com/zandahlm1357