فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺ببینید| شهید حسن طهرانی مقدم: مسیری که دعای ولی پشتش باشد انتهای آن فتح و نصرت الهی را خواهد بود
#پدر_موشکی
#اسطوره_مامیتوانیم
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5924623676472295763.mp3
3.73M
🎼 نماهنگ بسیار زیبای خط مقدم
با صدای جاوید عسگری
تقدیم به #پدر_موشکی ایران
❤️ شهید #حسن_تهرانی_مقدم
https://eitaa.com/zandahlm1357
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
حتما بخون
حکایت نسرين خانم و یه گوجه فرنگی
بله طولانیه ولی خوندن داره مخصوصا برا خانمای خانه دار و قانع
💎نسرين خانم متأهله و 35 سالشه ، چهارتا بچه داره، دختر بزرگش دبیرستانی و کوچکترین بچه اش 5 ساله است
شوهرش احمد آقا كار خوبي داره و در آمدش متوسطه . مستأجر نيستن اما خونه اشون کوچولوه و حياطي هست
نسرين خانم خيلي كدبانوه وشوهرش رو هم خيلي دوست داره
نسرين جون تعريف ميكنه:
بس که شوهرمو دوست دارم صرفه جويي عادتم شد كه تو زندگي به همسر جان فشار نياد هميشه هم آرزومی کردم کاش تحصیلاتم رو ادامه ميدادم تا کار کنم و بتونم کمکش کنم، اما به زور دبیرستانو تموم کردم. چون قبل ١٨سالگي نشستيم پاي سفره عقد وبعدش ..
مایحتاج خونه رو اعم از سبزیجات و میوه رو اغلب خود احمد اقا میخره یعنی خرج خونه رو بهم نمیده. با اين اوضاع بازار هم من ياد گرفتم كه چجوري كم خرج كنم تا فشار بیشتری بهش نیاد حتی با پول ماهانه خودم به كمك همسایه ها یه صندوق قرعه كشي راه انداختيم ونيت داشتم با پولش تو حیاط دو تا اتاق بسازیم و اجاره اش بدیم تا كمك خرجمون باشه
حتی تو سبزیجات هم صرفه جویی میکردم مثلا تو روز بیشتر از یه گوجه استفاده نمیکنم بعضی وقتام فقط نصف گوجه. سالادو با نصف گوجه و یک چهارم خیار و یک چهارم فلفل دلمه و یک چهارم هویج درست میکردم. و با بقیه اش یه چیز دیگه درست میکردم اینطوريا بود كه صرفه جويي شعار اول بود
هر روز شوهرم ازم میپرسه امروز چی بخرم؟ میگم هیچی، شکر خدا هنوز کلی سبزی و میوه داریم. یعنی یه کیلو گوجه نصف ماه باقی میموند.
بالاخره شوهرم هم حواسش بود تقریبا کی میوه و سبزیمون تموم میشه و به اين روند عادت كرد
یه روز جمعه قبل از نماز ظهر شوهرم تنها رفته بود ديدن برادر بزرگش ( گاهي تنها ميرفت)
اخرای روز بود که جاریم پیام داد:
دیوونه فقط یه دونه گوجه فرنگیییی!! ؟؟
تعجب کردم و پیام دادم: یعنی چی؟ متوجه نشدم!
جواب داد: با پیامک نمیشه ، بعدا که وقت مناسب شد زنگ میزنم و برات توضيح ميدم
تمام روز منتظر تماسش بودم و هی پیام میدادم: توضیح بده
اون جواب میداد: شوهرم که بخوابه زنگ میزنم.
شب شد و ساعت 11 احمدآقا خوابید و من بی صبرانه منتظر تماس جاریم بودم که توضیح بده. گوشیمو برداشتم و رفتم يه اتاق دیگه ، بلاخخره زنگ زد.
و توضیح داد و گفت که وقتي احمد خونه اشون بوده، داداشش بهش گفته امروز قراره خواستگار بياد برا دخترم ميخوام تو هم باشي
احمداقا هم گفته: والله داداش منم هوس کردم دوباره زن بگیرم!شوهرش تعجب میکنه و میگه: زن بگيري!خرج عروسی کم نیست كه!!!مهریه و اجاره خونه و خرجی و كلي چيزاي ديگه
احمدآقا جواب داد: خرج اوليه رو دارم خدا رو شکر که از حقوقم تونستم پس انداز کنم، خونه هم که نیازی به اجاره نیست تو حیاط قراره دوتا اتاق بسازيم !!!
خرجی هم که کاری نداره، عروس جدید با ما غذا میخوره، که اونم خرج زیادی نیست چون نسرین روزی یه گوجه بیشتر استفاده نمیکنه یعنی یه کیلو گوجه فرنگي نصف ماه تقريبا طول ميكشه تا اينكه تموم بشه!!!
داداشش که اینو شنیده گفته: خودت بهتر میدونی ، حالا که اینطوره پس توکل به خدا!
وهمه این حرفا رو جاریش يواشكي میشنید...
وقتی كه هر دوشون خواستن برن بيرون داداش احمدآقا از زنش پرسید چیزی میخواد که سراه بخره؟
اونم همه مایحتاج خونه رو گفت، شوهرش گفت یه کم رعایت کن ، زنای مردم روزی یه دونه گوجه استفاده میکنن اونوقت تو اینطوری؟ اينقدر ولخرج!!!
نسرين ميگه:
... یعنی عاقبت صرفه جوییم اینه که بره سرم هوو بیاره؟!
نسرین خانم میگه: فرداش که احمد آقا داشت میرفت سرکار، نپرسید که چیزی بخره یا نه ، چون هنوز وقت تموم شدن گوجه نرسیده بود.
سورپرایزش کردم و گفتم: یه کیلو گوجه بخر، لازم داريم تعجب کردو گفت: پس یه کیلو گوجه ای که پنج روز پیش خریدم چی شد؟
بهش گفتم رفته ماه عسل..
نسرین خانم تعريف ميكنه : از اون روز دیگه صرفه جویی نکردم خصوصا تو گوجه فرنگی. یه جوری استفاده میکردم که انگار قسم خورده بودم شب بخوابيم یه دونه گوجه هم تو يخچال نباشه!
و حتی پول قرعه كشي ماهانه رو که از خرجی شخصی خودش شرکت کرده بود وقرار بود دوتا اتاق اون ور حياط بسازن رو هم وقتي تحويل گرفت رفت و برا خودش طلا خرید، و وقتی هم احمدآقا سراغش رو گرفت گفتم بدهي داشتم پس دادم اخه گاهي قرض میگرفتم تا کمک خرجت باشم، و گرنه تو واقعا فکر کردی یه کیلو گوجه فرنگی برا دو هفته کافیه؟
از این ماجرا سه سال میگذره و از اون روز احمدآقا مجبوره كاغذ ومداد بياره كه حساب کتاب کنه که چطور حقوقش کفاف یه ماهو بده
ازهمه مهمتر همه پس اندازی که واسه مهریه زن جدید کنار گذاشته بودو خرج کرد و از میوه فروشم نسیه جنس میگرفت و حسرت روزی یه گوجه فرنگی و یه کیلو برای دو هفته رو میخورد🍅
نتیجه این داستان چیه؟ اینکه به اندازه ظرفیت و معرفت هرکسی براش مایه بذارید
https://eitaa.com/zanda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙دو نوع روحیه مورد نیاز در خانواده
🔴 #استاد_عباسی
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔴 #رهبر_معظم_انقلاب
💠 زن اگر به #خانواده پایبند شد، علاقه نشان داد، به تربیت فرزند اهمیت داد، به بچههای خود رسید، آنها را شیر داد، آنها را در آغوش خود بزرگ کرد، برای آنها آذوقههای فرهنگی، قصص، احکام، حکایتهای قرآنی، ماجراهای آموزنده فراهم کرد و در هر فرصتی به فرزندان خود مثل #غذای جسمانی چشانید، نسلها در آن جامعه، بالنده و رشید خواهند شد.
(۱۳۷۵/۱۲/۲۰)
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عواقب #قهر طولانی مدت زن و شوهر
🔴 حجت الاسلام #حسینی_قمی
💯 پیشنهاد دانلود
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5809800036506141474.mp3
1.84M
🎙میتونی به همسرت رحم کنی؟
💠 قبل از #ازدواج به این موضوع فکر کن!
💠 شاخصهای برای انتخاب #همسر
🔴 #استاد_پناهیان
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 رهبر انقلاب: «درستکرداری حضرت محمد (ص) بود که جناب خدیجه را شیفته او کرد» ۷۹/۲/۲۳
https://eitaa.com/zandahlm1357
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
#هفته_وحدت تکلیف بزرگ همه مسلمانان
حضرت آیتالله خامنهای: مسلمانها باید با هر عامل مخالفِ وحدت و ضدّ وحدت مقابله بکنند؛ این یک تکلیف بزرگ برای همهی ما است؛ هم شیعه هم سنّی باید این را قبول کنند. ۱۳۹۲/۱۰/۲۹
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR بر اساس بیانات رهبر انقلاب به مناسبت میلاد پیامبر اعظم (ص) مجموعه لوح «تکلیف بزرگ همه مسلمانان» را منتشر میکند.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
خاطره رهبر انقلاب از دوران تبعيد در ايرانشهر و برگزاری#هفته_وحدت
#سلامتی_فرمانده_صلوات
13980816_34306_192k.mp3
2.91M
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
رهبرانقلاب در دیدار اخیر:
هشت ماه گذشت!
بنده اوّل سال این را به ملّت ایران عرض کردم که کلید حلّ مشکلات اقتصادی کشور و مسائل اقتصادی کشور، مسئلهی #تولید است؛ بنده اقتصاددان نیستم، این حرف اقتصاددانها است، اجماعیِ همهی اقتصاددانها است.
بعد از آن هم که ما شعار سال را اعلام کردیم، هر کسی از صاحبنظران اقتصادی که در روزنامهها و در #فضای_مجازی و غیره حرف زدند، همین را تأیید کردند، گفتند که #رونق_تولید، کلید حلّ مشکلات اقتصادی کشور است. ۹۸/۸/۱۲
#سلامتی_فرمانده_صلوات
13980812_34303_128k.mp3
10.85M
صوت بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشآموزان و دانشجویان. ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
4_256605084547287264.pptx
1.76M
پاورپوینت اطلاعاتی درباره فضای مجازی کودکان ونوجوانان
🌺یک مربی
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_957855579060043839.pdf
1.09M
📚 کتاب «فضای مجازی از نگاه رهبر معظم انقلاب»
#فضای_مجازی
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_6030786905728090986.mp3
3.07M
🔈صوت فضای مجازی واسارت خانواده ها❗️
✅حجت الاسلام عالی
👈حتما گوش دهید
🌸 یک مربی
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 تاثیرات فضای مجازی بر بچه ها؟
حتما این فیلم را ببینید‼️
✅جلوی فرزندانمان کمتر از گوشی و تبلت استفاده کنیم و بیشتر برای تربیتشان وقت بگذاریم
🌸یک مربی
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #هشدار_تربیتی
پدر و مادرهای دلسوز!
#تبلت و #موبایل را جایگزین برادر و خواهرهای نداشته فرزندانمان نکنیم ...
🌸یک مربی
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5836807134460773150.pdf
289.5K
#ایده
✅ایده ها وبرنامه های برگزاری #هفته_وحدت
ولادت پیامبراکرم(ص)
🌸 یک مربی
https://eitaa.com/zandahlm1357
محمد امین.ppsx
4.14M
📺 پاورپوینت " مسابقه محمد امین " با موضوع میلاد حضرت محمد (ص) ، ویژه اجرا برای نوجوانان در هفته وحدت 🌸
#پاورپوینت
🌸یک مربی
https://eitaa.com/zandahlm1357
《 #از_بیت_الاحزان_من_تا_فردوس_تو 》
💛قسمت سوم
جریان طلاق مادرم مختصر است ؛ من (فردوس) و مادرم رفته بودیم روستا پیش مادر بزرگ مامانم که مدتی رو اونجا بمونیم اما اونجا من مریض شدم و چند روزی برگشتنمون به تاخیر افتاد. مادربزرگ پدریم تعریف میکنه میگه وقتی تو و مادرت برگشتین خونه، پدرت اومد بی اختیار اشک میریخت و گریه میکرد و میگفت من قسم سه طلاقه خورده بودم اگه راحله برگرده تو اون خونه زن من نیست اما الان با فردوس برگشته دیدمشون رفتن تو خونه بیچاره شدم از دستشون دادم؛ پدرم چندین طلاقه دیگه خورده بود که مادرم بخاطر من نذاشت هیچکدوم از طلاق ها بیفتن اما از این یکی خبر نداشت پدر و مادرم پیش روحانی های زیادی رفتن اما کار از کار گذشته بود؛ این در حالی بود که پدرم عمدا این قسم رو خورده بود که مادرم رو طلاق بده اما الان انگار پشیمان بود اینارو من یادم نمیاد فقط بارها و بارها از مادر پرسیدم و تعریف کرده برام. یکی از عمه هام همونی که مامان رو برای بابا پسند کرد، دوست خیلی صمیمی مامانم بود ، وقتی مامانم طلاق گرفت از شدت غصه مدتی مریض شد و بعدها همین غصه تبدیل به یک بیماری قلبی شد طلاق مامان همه خانواده ی بابا رو داغدار کرد و همه برای بی کسی و ظلمی که در حقش شد اشک ها ریختند وقتی که مامان رو طلاق دادند من 4 سال داشتم اون موقع مادر بزرگ مادریم ، از خارج برگشته بود و بچههای زیادی هم داشت. عموم و مادر بزرگم ماشین گرفتن و با کلی ناراحتی و گریه منو مادرم رو بردن شهری که مادر بزرگ مادریم اونجا بود. بابا به مامانم قول داده بود که منو بهش بده و هر طور شده طلاق رو درست کنه اما فقط واسه دلخوشی مامان این قول رو بهش داده بود بعد از طلاق، من پیش مامان بودم تو خونه مادر بزرگم، خیلی از اتفاق های اون موقع رو هنوز یادمه طعنه هایی که گاها به مامانم میزدن خاله و دایی های ناتنیم و حرفای بدی که به بابا میگفتن.. من خیلی بچه بودم اما سبحان الله عین یه بزرگسال همه ی این درد ها رو حس میکردم دایی هام کم سن و سالتر بودن و منو دوست داشتن میبردنم باغ و منو سوار الاغشون میکردن یه مرغ داشتم اسمش هامون بود مامانم میگفت همیشه براش حرف میزدی و تو بغلت بود میگه چند باری دیدم تو بغلت براش حرف زدی و گریه کردی از غصه داشتم دق میکردم وقتی میدیدمت این طوری؛ مامان خیلی حواسش بهم بود و همه فکر و خیالش شده بودم که چیزیم نشه و دلتنگی نکنم برای پدرم اما حال خودش خیلی بد بود و شبها وقت خواب سرمو میگرفت بغلش و حرف میزد و گریه میکرد ؛ مادر بزرگم اهل مسجد رفتن بود و منو باخودش میبرد مسجد و همونجا به اون فضا عادت کردم و باهاش اُنس گرفتم مادرم خواستگار زیاد داشت اما بخاطر من خیلی هاشون رو رد میکرد چون اونا زن بچه دار نمیخواستن. ازین گذشته مامان هنوز گوشه ی دلش منتظر قولی بود که بابا بهش داده بود. اما خونه ناپدری براش خیلی سخت بود اونم با یه دختر بچه بالاخره بعد از 8 ماه مامانم با مردی که خیلی از خودش بزرگتر بود ازدواج کرد فقط واسه اینکه قول داده بود منو مثل بچه خودش بدونه شوهرش خیلی مهربان و دوست داشتنی بود و با افتخار قبول کرد که من رو هم پیش خودش نگه داده. تو این هشت ماه بابا چند باری اومده بود شهر مامان تا منو ببینه هر وقت میدیدمش بجای خوشحالی از شدت دلتنگی فقط گریه میکردم و باباهم گریه میکرد مامان برای بار سوم ازدواج کرد و رفت خونه خودش و منو هم با خودش برد. شوهرش خیلی مرد خوبی بود و مامان رو خیلی دوست داشت و بهش احترام میگذاشت؛ انسان مومن و دینداری بود و اغلب قرآن میخواند و یادمه خیلی وقتا با منم بازی میکرد آخرین باری که بابا اومد با یکی از عموهام اومده بود ؛ اومده بود که بزنه زیر قولش و من رو از مامان بگیره یادمه شوهرِ مامانم خونه نبود و منو هر طور که بود مجبور کردن تا باهاشون برم مامانم میگه بچه بودی گولت زدن بابات گریه کرد و دلت براش سوخت و باهاش رفتی گریه های مامانم یادمه خیلی روز سختی بود الله شاهده تمام اون صحنه ها و لحظات منو بزرگ کردن و بچگیم رو ازم گرفتن و فقط به سن و سال بچه بودم
💛 ادامه دارد....
https://eitaa.com/zandahlm1357