فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدای نبودنت چه طولانی شد
🖋انتظار از یه حدی که بگذره میشه بیقراری. آقاجان کار ما از انتظار گذشته ما بیقرار ظهور شماییم.
یا صاحب الزمان(عج)...
شب های هجر را گذرانیم و زندهایم
ما را به سخت جانی خود اینگماننبود
📍صحن انقلاب اسلامی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#علم 🔹 علمی که اگه اونو نداشته باشی، هیچ علم دیگه ای به دردت نمیخوره❗️ ⬅️ قبل از هر علمی،باید این
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اقتصاد
#برای_ایران
🔻آیا مشکلات اقتصادی فقط مختص ایران است؟
⬅️ وضعیت برخی کشورهای غربی پس از قرنها غارت جهان! ... بر اساس گزارش اسکای نیوز...
👈(خبری که باور آن سخت است چراکه بر خلاف چیزی است که رسانه های غربگرا در ذهن اکثر ما کاشته اند!)
استاد #رحیم_پور ...
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
زارزار گریه می کردم و به پهنای صورتم اشک می ریختم، گفتم: «شیرین جان هست. اگر مرا نبرید، خودم همین الان می روم دادگاه انقلاب.»
این را که گفتم، پدرشوهرم کوتاه آمد. مادرشوهرم هم دلش برایم سوخت و گفت: «ما هم درست و حسابی خبر نداریم. می گویند صمد زخمی شده و الان بیمارستان است.»
این را که شنیدم، پاهایم سست شد.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
قسمت ۲۵
روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می کرد. آن قدر که گاهی وقت ها دور از چشم صمد می نشستم و های های گریه می کردم. این سفر فقط یک خوبی داشت. صمد را هر روز می دیدم. هفته اول برای ناهار می آمد خانه. ناهار را با هم می خوردیم. کمی با بچه ها بازی می کرد. چایش را می خورد و می رفت تا شب. کار سختی داشت. اوایل انقلاب بود. اوج خراب کاری منافقین و تروریست ها. صمد با فعالیت های گروهک ها مب
ارزه می کرد. کار خطرناکی بود.
آمدن ما به همدان فایده دیگری هم داشت. حالا دوست و آشنا و فامیل می دانستند جایی برای اقامت دارند. اگر خرید داشتند یا می خواستند دکتر بروند، به امید ما راهی همدان می شدند. با این حساب، اغلب روزها مهمان داشتم. یک ماه که گذشت. تیمور، برادر صمد، آمد پیش ما. درس می خواند. قایش مدرسه راهنمایی نداشت. اغلب بچه ها برای تحصیل می رفتند رزن ـ که رفت و برگشتش کار سختی بود. به همین خاطر صمد تیمور را آورد پیش خودمان. حالا واقعاً کارم زیاد شده بود. زحمت بچه ها، مهمان داری و کارهای روزانه خسته ام می کرد.
آن روز صمد برای ناهار به خانه نیامد. عصر بود. تیمور نشسته بود و داشت تکالیفش را انجام می داد که صدای زنگ در بلند شد. تیمور رفت و در را باز کرد.
از پشت پنجره توی حیاط را نگاه کردم برادرشوهرم، ستار، بود. داشت با تیمور حرف می زد. کمی بعد تیمور آمد لباسش را پوشید و گفت: «من با داداش ستار می روم کتاب و دفتر بخرم.»
با تعجب گفتم: «صمد که همین دیروز برایت کلی کتاب و دفتر خرید.»
تیمور عجله داشت برای رفتن. گفت: «الان برمی گردیم.»
شک برم داشت، گفتم: «چرا آقا ستار نمی آید تو.»
همین طور که از اتاق بیرون می رفت، گفت: «برای شام می آییم.»
دلم شور افتاد. فکر کردم یعنی اتفاقی برای صمد افتاده. اما زود به خودم دلداری دادم و گفتم: «نه، طوری نشده. حتماً ستار چون صمد خانه نیست، خجالت کشیده بیاید تو. حتماً می خواهند اول بروند دادگاه صمد را ببینند و شب با هم بیایند خانه.» چند ساعتی بعد، نزدیک غروب، دوباره در زدند. این بار پدرشوهرم بود؛ با حال و روزی زار و نزار. تا در را باز کردم، پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!» پدرشوهرم با اوقاتی تلخ آمد و نشست گوشه اتاق. هر چه اصرار کردم بگوید چه اتفاقی افتاده، راستش را نگفت. می گفت: «مگر قرار است اتفاقی بیفتد؟! دلم برای بچه هایم تنگ شده. آمده ام تیمور و صمد را ببینم.»
باید باور می کردم؟! نه، باور نکردم. اما مجبور بودم بروم فکری برای شام بکنم.
دلهره ای افتاده بود به جانم که آن سرش ناپیدا. توی فکرهای پریشان و ناجور خودم بودم که دوباره در زدند. به هول دویدم جلوی در. همین که در را باز کردم، دیدم یک مینی بوس جلوی در خانه پارک کرده و فامیل و حاج آقایم و شیرین جان و برادرشوهر و اهل فامیل دارند از ماشین پیاده می شوند. همان جلوی در وا رفتم. دیگر مطمئن شدم اتفاقی افتاده. هر چه قسمشان دادم و اصرار کردم بگویند چه اتفاقی افتاده، کسی جواب درست و حسابی نداد. همه یک کلام شده بودند: «صمد پیغام فرستاده، بیاییم سری به شما بزنیم.»
باید باور می کردم؛ اما باور نکردم. می دانستم دارند دروغ می گویند. اگر راست می گفتند، پس چرا صمد تا این وقت شب نیامده بود. تیمور با برادرش کجا رفته؟! چرا هنوز برنگشتند. این همه مهمان چطور یک دفعه هوای ما را کردند.
مجبور بودم برای مهمان هایم شام بپزم. رفتم توی آشپزخانه. غذا می پختم و اشک می ریختم. بالاخره شام آماده شد. اما خبری از صمد و برادرهایش نشد. به ناچار شام را آوردم. بعد از شام هم با همان دو سه دست لحاف و تشکی که داشتیم، جای مهمان ها را انداختم. کمی بعد، همه خوابیدند. اما مگر من خوابم می برد! منتظر صمد بودم. از دل آشوبه و نگرانی خوابم نمی برد. تا صدای تقّه ای می آمد، از جا می پریدم و چشم می دوختم به تاریکیِ توی حیاط؛ اما نه خبری از صمد بود، نه تیمور و ستار.
نمی دانم چطور خوابم برد؛ اما یادم هست تا صبح خواب های آشفته و ناجور می دیدم. صبح زود، بعد از نماز، صبحانه نخورده پدرشوهرم آماده رفتن شد. مادرشوهرم هم چادرش را برداشت و دنبالش دوید. دیگر نمی توانستم تاب بیاورم. چادرم را سرکردم و گفتم: «من هم می آیم.»
پدرشوهرم با عصبانیت گفت: «نه نمی شود. تو کجا می خواهی بیایی؟! ما کار داریم. تو بمان خانه پیش بچه هایت.»
گریه ام گرفت. می نالیدم و می گفتم: «تو را به خدا راستش را بگویید. چه بلایی سر صمد آمده؟! من که می دانم صمد طوری شده. راستش را بگویید.»
پدرشوهرم دوباره گفت: «تو برو به مهمان هایت برس. الان از خواب بیدار می شوند، صبحانه می خواهند.»
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥خوشوبش اردوغان و پزشکیان پیش از شروع اجلاس دی ۸ 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶دانشگاه فردوسی تا پایان ترم مجازی شد | برگزاری کلاس های درس، بصورت مجازی تا پایان ترم
🔹پیرو بخشنامه شماره ۲/۲۱/۲۶۶۳۵۳ مورخ ۱۴۰۳/۰۹/۲۸ وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و حسب صلاحدید ریاست محترم دانشگاه و با پیش بینی بررودت هوا و صرفه جویی انرژی كليه كلاس هاى آموزشى دانشگاه تا پایان نیم سال اول تحصیلی ۱۴۰۴-۱۴۰۳ به صورت غير حضورى برگزار مى گردد.
🔹همچنین کلیه امتحانات پایان ترم بصورت حضوری برگزار خواهد شد.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥وظیفه شرعی، حقوقی و انسانی ماست تا با اقدامات عملیتر و فوری مانع آسیب بیشتر عزیزان مان در مناطق بحران زده شویم
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥وزیر آموزش و پرورش در مشهد:
🔹کمبود معلم نداریم
در آیندهای نه چندان دور با بحران نیروی مازاد مواجه میشویم
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔶میخواهم با بشار اسد گفتوگو کنم
👤پوتین، رئیسجمهور روسیه:
🔹قصد دارم با بشار اسد، رئیسجمهور سابق سوریه گفتوگو کنم. بعد از ورود اسد به روسیه هنوز با او گفتوگو نکردهام.
🔹بیش از ۴ سال است که با دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا صحبت نکردهام.
🔹نمیدانم آیا غرب به درستی تغییرات در دکترین هستهای روسیه را درک کرده است یا خیر
🔹روسیه برای تضمین امنیت بلاروس هر کاری لازم است، انجام خواهد داد.
🔹روسیه قدرت و منابع کافی برای احیای تمام سرزمین های تاریخی خود را دارد.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357