eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
36هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
●❥﷽❥● 🌺هم نشینی آیات‌🌺 🔷وَقَالَ‌الَّذِينَ‌كَفَرُوالَاتَسْمَعُوالِهَٰذَا الْقُرْآنِ‌وَالْغَوْافِيهِ‌لَعَلَّكُمْ‌تَغْلِبُونَ 🔶وکافران‌گفتند:به‌این‌قرآن‌گوش فراندهیدوسخنان‌لغووباطل‌در آن‌القاءکنیدتامگربراوغالب‌شوید. 🔸And those who disbelieve say,"Do not listen to this Qur'an and speak noisily during it that perhaps you will overcome." 📙آیه۲۶سوره‌فصلت 📬 پیام ها 💌 1📤- تبليغات سوء عليه دين، هميشه بوده است. «قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا» 2📤- كسانى كه حرف منطقى ندارند، مردم را از شنيدن حرف منطقى ديگران نيز منع مى‌كنند. لا تَسْمَعُوا ... 3📤- شنيدنِ قرآن، داراى جاذبه و اثر بخشى خاص است كه دشمنان از آن هراس دارند. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» 4📤- پيامبر اسلام همواره به تبليغ مشغول بود و كفّار از اين صحنه‌ها رنج مى‌بردند. «لا تَسْمَعُوا» 5📤- دشمن، هم مردم را از شنيدن قرآن منع مى‌كند و هم براى مبارزه با آن از طريق هوچيگرى و هياهو تلاش مى‌كند. لا تَسْمَعُوا ... وَ الْغَوْا 6📤- ابزار كار كفّار، ياوه سرايى است. «وَ الْغَوْا فِيهِ» 7📤- ايجاد پارازيت در كلام حقّ كار كفّار است. «وَ الْغَوْا فِيهِ» 8📤- دشمن حتّى با احتمال پيروزى دست به كار مى‌شود. «لَعَلَّكُمْ» 9📤- دشمن هميشه به ياران خود نويد پيروزى مى‌دهد. «تَغْلِبُونَ»
داستان واقعی زندگی شهید دفاع مقدس 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: ـ🌸º°¨¨°º🌸🏡🏡🌸º°¨¨°º🌸 🌸 🌸 قسمت6⃣ 🍃🍃...من برم به درسام برسم. اينو احسان گفت و رفت توي اتاقش. سارا شونه اي بالا انداخت و وارد اتاق بغلي شد. احسان روي تختش نشست، يک دقيقه نگذشته بود که يهو چيزي يادش اومد و مثل برق از جا پريد. پرده اتاق کاملا کشيده نشده بود و اگه سارا ميومد توي بالکن، ميديد که احسان سر درسش نيست. سريع پرده اتاقش رو کشيد و خوب گوشه هاي پرده رو صاف کرد که مبادا از گوشه پرده سارا به اتاق ديد داشته باشه. همون موقع سايه سارا رو توي بالکن ديد که داره به حياط نگاه ميکنه. احسان سريع به سمت تختش برگشت تا مبادا سايه اش از پشت پرده پيدا باشه. روي تخت، کنار سه گوش ديوار کز کرد و زانوهاش رو توي بغلش گرفت و به يه گوشه اتاق خيره موند. حالش کاملا منقلب بود. قبل از اومدن سارا انتظار دختر سر و ساده اي رو نميکشيد؛ اما سارا واقعا با اونچه انتظارش رو هم ميکشيد، فرق داشت. ميدونست کار درستي کرده که با سارا دست نداده، اما از اين اتفاق احساس خوبي نداشت. تا حالا هيچ دختري اينطوري باهاش رفتار نکرده بود و موقعيت غيرمنتظره اي رو تجربه کرده بود. مدام به خودش ميگفت کاش امروز بعد مدرسه به خونه نميومدم و تا شب صبر ميکردم تا بابا و مامان بيان. شايد اين صحنه اتفاق نميفتاد. اما ديگه کار از کار گذشته بود و توي اولين برخورد سارا و احسان، زمينه يه شناخت مختصر براي دو طرف به وجود اومده بود. احسان فکر ميکرد اين خودش يه امتياز خوب محسوب ميشه تا سارا حساب کار دستش بياد و نخواد با احسان صميمي بشه. همينطور که گوشه اتاقش نشسته بود و توي افکارش غرق بود، يه صداهايي از اتاق کناري ميشنيد. انگار سارا داشت دستي به سر و روي اتاق ميکشيد و اين باعث ميشد رشته افکار احسان پاره بشه. هرچي فکر کرد ديد نميتونه بره سراغ درسش. هنوز خيلي مونده بود تا اذان مغرب. اما احسان شديدا احساس نياز ميکرد که دو رکعت نماز بخونه. بلند شد و سجادش رو که هميشه پشت کتاباش توي قفسه قايم ميکرد، برداشت. به رسم عادت هميشگيش که موقع نماز اول در اتاق رو قفل ميکرد، به سمت درب اتاق رفت و آروم کليد رو توش چرخوند. برگشت سر سجاده و چون هميشه عادت داشت وضو داشته باشه، ايستاد. اما نميدونست با چه نيتي نماز بخونه. ✨توي دلش گفت، خدايا به عشق خودت و نيت کرد...✨ نمازش که تمام شد سرش رو روي مهر گذاشت و اشکهاش جاري شد. احساس ميکرد آرامش و تنهايي که تا ديروز همه وقتش رو پر ميکرد، از دست داده. فکر ميکرد خوب شد که تمام شد و به خير گذشت. اما نميدونست که اين تازه خاکستر زير آتشيه که قراره بعدها شعله ور بشه. همون جا، غرق در افکارش بود که روي سجادش خوابش برد. بعد از چند ساعتي با سر وصداهاي بيرون اتاق و صداي رفت وآمد پشت در، از جا پريد... ادامه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هر كه كار آخرتش را درست كند (كارى انجام دهد كه از برهد و همه كوشش را در امر دنيا بكار نبرد) كار دنياى او را درست نمايد (او را در امر زندگى سرگردان نكند، چنانكه در قرآن كريم مى فرمايد: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ى وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ يعنى هر كه از خدا ترسيده پرهيزكار شود خدا راه بيرون شدن «از گرفتاريها» را بر او مى گشايد، و از جائيكه گمان نبرد باو روزى عطا فرمايد) ۸۶ ................🌹یا ؏ــلے🌹 ............... در ترغيب به بندگى چه دور است بين دو عمل و كردار عملى (نافرمانى) كه لذّت و خوشى آن بگذرد و زيان (كيفر) آن بماند، و عملى (طاعت و بندگى) كه رنج آن بگذرد و پاداش و مزدش بماند. ۱۱۷ ڪانال ؏ــلے یا مولـا علیہ السلام https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠💠💠 استاد عبادی؛ ✳️ این روزها خیلی ها به طعنه می گویند، چطور جمهوری اسلامی می تواند موشک بسازد، اما از پس تولید پوشک بر نمیاید؟!!! پس معلوم است ادعاهای ساخت داخلی موشک و هواپیمای جنگی و... دروغی بیش نیست. ✳️ در جواب این عزیزان باید گفت، نه تنها این اخبار نظامی دروغ نیست، بلکه توان نظامی ما به مراتب بیشتر از اینهاست که بخاطر محرمانه بودن نمی گویند. اما چرا آنجا می توانیم و اینجا نمی توانیم؟ ✳️ جواب بسیار ساده هست. به این دلیل که در صنایع موشکی و نظامی ، کار مستقیما زیر نظر رهبری است و ایشان هم کارهای موشکی را به جوانان سپردند. جوانانی که می گویند می توانیم و توانستن را ثابت کردند. ✳️ اما مدیریت تولید پوشک دست افرادی است که سالهاست بر این مسند تکیه زده اند و خودشان هم میدانند بی عرضه اند، اما خودشان را بهترین میدانند و جوانان این کشور را بدترین... ✳️ آری، اختلاف موشک و پوشک، از لحاظ ظاهری، فقط حرف اولشان است، اما اختلافشان از نظر مدیریتی، از زمین تا آسمان است. ✳️ ایکاش برخی ها بفهمند که یک ایرانی، همیشه می تواند .... 🌐🌐🌐🌐 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
جات اهل ايمان، يك سنّت و قانون خداوند است. «كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» 16- هر كس اين ذكر را با آن حال بگويد نجات مى‌يابد. إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا ... كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ‌ تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 489 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
﷽ آیه گرافی ﷽: 🌺هم نشینی آیات قرآن 🌺 🔷 لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ «87»🔷 🔸(خداوندا!) جز تو معبودى نيست، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمى‌بايست مردم را بخاطر سرسختى‌شان رها كرده و تنها بگذارم).🔶 ✳️تفسیر نور (محسن قرائتی) 🔷وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‌ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ «87»🔷 🔶و ذوالنون (يونس را به ياد آور) آن هنگام كه خشمگين (و با قهر از ميان مردم بيرون) رفت و گمان كرد كه (آسوده شد و) ما بر او تنگ نخواهيم گرفت، (امّا همين كه در كام نهنگ فرو رفت و سبب آن را دانست) پس در آن تاريكيها ندا داد كه (خداوندا!) جز تو معبودى نيست، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمى‌بايست مردم را بخاطر سرسختى‌شان رها كرده و تنها بگذارم).🔶 🔹فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «88» 🔸پس (دعاى) او را اجابت كرديم و او را از آن اندوه نجات داديم و ما اين چنين، مؤمنان را نجات مى دهيم. جلد 5 - صفحه 487 ☑️نکته ها 🔵آنچه پيرامون داستان حضرت يونس در تفاسير آمده اين است كه آن حضرت سال‌هاى بسيارى مردم را به سوى خداپرستى دعوت كرد ولى از اين ميان تنها دو نفر به او ايمان آوردند، يكى شخصى عابد و ديگرى انسانى عالم، وقتى وضع بدين صورت ادامه يافت، عابد به يونس عليه السلام پيشنهاد نفرين كرد و حضرت كه از سرسختى و لجاجت آنان به ستوه آمده بود به اين كار اقدام نمود و به محض پيدا شدن آثار بلا، بدون كسب اجازه از محضر خداوند، با خشم و غضب از منطقه خارج شد به اين گمان كه ديگر از دست آنان راحت شده است، امّا نمى دانست كه خداوند بخاطر اين كار زندگى را بر او سخت خواهد كرد. 🔵وقتى از آنجا خارج شد، به سوى دريا رفت، سوار بر كشتى شده و به منطقه‌اى ديگر عزيمت نمود. در ميانه‌ى راه ناگهان كشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ، دچار اضطراب گرديد و چيزى نمانده بود تا همه اهل كشتى غرق شوند. 🔵صاحبان كشتى تصميم گرفتند تا براى رفع اين بلا، يك نفر از ساكنان كشتى را به دريا بيندازند و خود را از اين مصيبت رها سازند و چون قرعه كشيدند، نام يونس عليه السلام درآمد، لذا او را به دريا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعيد و به درون دريا رفت، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گرديد. 🔵يونس عليه السلام در آن تاريكى‌هاى شكم ماهى و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا از ميان مردم پى برد و به آن اعتراف كرد، پس خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد. از آن پس يونس لقب «ذوالنون» به معناى صاحب ماهى يافت. ⚪️در آيات 143 و 144 سوره‌ى صافّات آمده است كه: «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ. لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» يعنى اگر نبود كه او از زمره‌ى تسبيح‌كنندگان به شمار مى‌رفت، هر آينه تا روز قيامت در شكم ماهى محبوس مى‌گرديد. ✳️پیام ها 💠1- در بيان تاريخ، هميشه از شيرينى‌ها و موفّقيّت‌ها سخن نگوييم، بلكه به حوادث تلخ و شكست‌ها نيز اشاره كنيم. «وَ ذَا النُّونِ» جلد 5 - صفحه 488 💠2- هرگز رسالت الهى خويش را پايان يافته تلقّى و آن را رها نكنيم. «إِذْ ذَهَبَ» 💠3- گاه يك حركت عجولانه، بدون حساب و بى‌اجازه، كيفر سختى را بدنبال مى‌آورد. «إِذْ ذَهَبَ‌- فَنادى‌ فِي الظُّلُماتِ» 💠4- خداوند بر خيالات، افكار و گمان‌هاى ما آگاه است. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» 💠5- گاهى انبيا بر حوادث آينده‌ى خود آگاهى ندارند. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» 💠6- يك غضب بيجا، گاه يك پيامبر خدا را گرفتار مى‌كند. «مُغاضِباً- فَنادى‌» 💠7- گاهى ناشايستگى يك عمل باعث انواع ظلمت‌ها مى‌گردد. «الظُّلُماتِ» 💠8- در تحليل گرفتارى‌ها، خدا را منزّه بدانيم و سرچشمه‌ى آن را در عملكرد خود جستجو نماييم. «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ» 💠9- اگر حركت‌ها و حبّ و بغض‌ها به فرمان خداوند و مرضى خاطر او نباشد، نتيجه مطلوب را در پى نخواهد داشت. «ذَهَبَ مُغاضِباً- إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» 💠10- اقرار به گناه در پيشگاه خداوند، خود يك كمال و از آداب دعاست. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» 💠11- دعايى كه در آن، اقرار به توحيد، تنزيه پروردگار و اعتراف به خطا و اشتباه و گناه باشد، مستجاب است. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ‌ ... فَاسْتَجَبْنا 💠12- تنزيه خداوند و اقرار به گناه، رمز نجات از مصائب و محروميّت‌هاست. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ‌ ... فَاسْتَجَبْنا 💠13- تنها راه نجات، خواست و اراده‌ى الهى است. «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ» 💠14- داستان‌هاى قرآن، يك واقعه‌ى تمام شده نيست، يك جريان و سنّت دائمى است. «كَذلِكَ» 💠15- ن
داستان واقعی زندگی شهید دفاع مقدس 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: ـ🌸º°¨¨°º🌸🏡🏡🌸º°¨¨°º🌸 🌸 🌸 قسمت7⃣ 🍃🍃احسان خوابالوده، گوشاشو تيز کرد. صداي مادر و دخترخالش بود که هر لحظه نزديکتر ميشدند. انگار داشتند از پله ها بالا ميومدند. احسان يه نگاه به ساعت انداخت. اما ساعت تازه نه شب بود و تا ساعت يازده، که وقت اومدن پدر ومادرش بود دوساعتي مونده بود. احسان سريع از جاش بلند شد. در عرض چندثانيه، سجاده نمازش رو جمع کرد و پشت کتاباش مخفيش کرد. سريع به سمت درب اتاق رفت تا قفل در رو باز کنه. اما قبل از رسيدن به در، دسته در از پشت به سمت پايين کشيده شده بود. احسان سرجاش ميخکوب شد. چند ثانيه اي وقت کم آورده بود، براي همين اعصابش از دست خودش خورد شده بود که چرا بي موقع خوابش برده. مادرش از پشت در مدام صدا ميزد، احسان، احسان.... چرا درو قفل کردي؟! احسان وقت نداشت که فکر کنه بايد جواب مادرشو چي بده، صداي مادر هرلحظه بلندتر ميشد و مدام دستگيره در پايين و بالا ميرفت. بالاخره احسان از جاش تکون خورد و قفل درب رو باز کرد. مادرش که هنوز دستگيره در رو تکون ميداد، با باز شدن قفل، در رو به سمت جلو هل داد. اونقدر سريع که در به پاي احسان خورد و صداي ناله کوتاه احسان بلند شد. مادر احسان با حالت خشم و تعجب، و بدون اينکه سلامي بکنه يا منتظر سلام کردن احسان بمونه، پرسيد: درو چرا قفل کردي؟ احسان يه نگاهي به مادر انداخت و نيم نگاهي هم به سارا که پشت مادرش ايستاده بود و لبخند معناداري به لب داشت. مادر باز پرسيد: چرا جواب نميدي؟ چرا در اتاقت رو قفل کردي؟ چرا اتاقت تاريکه؟ سارا با شيطنت خاصي وسط حرف خالش پريد و گفت: حتما ميترسيده من برم تو اتاقش... مادر و سارا همزمان لبخند نيش داري زدند، اما نگاه مادر هنوز به احسان بود. احسان ديد اگه نخواد جواب بده، مادرش مدام سوال ميپرسه. براي همين سرش رو انداخت پايين و جواب داد:خوابم برده بود! مادر احسان مکثي کرد و انگار داشت فکر ميکرد چي بگه. اما بعد يه سکوت کوتاه با لبخندي مصنوعي گفت: امشب به خاطر اومدن سارا، دو ساعتي زودتر اومدم خونه. ساندویج خريدم، بيا پايين باهم بخوريم. قبلشم يه سر بيا اتاقم کارت دارم.... بعد دست سارا رو گرفت و به سمت اتاق بالکني رفتند. دوباره صداي خنده هر دوشون بلند شد. مادر احسان به سارا ميگفت: بيا ببينم اتاقتو چي جوري چيدي، دوست داشتي اتاقتو... احسان ديگه به حرفاي مادرش با سارا گوش نميکرد. همه حواسش به اين بود که حالا به مادرش چي بايد بگه. يعني بايد راستش رو بگه... ادامه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃