#چادرم؛
سیاہ ترین رنگ جهان
هم ڪہ باشد
باطنش رنگـ🌹ـے ست!
•پر از نقش حیا✔️
•و نگار عفت✔️
•و پاڪ دامنی✔️
👈اگرتوفقط سیاهے اش رامیبینے
ایراد از⇠چادر من نیست
👈از⇠چشمان توست⇩
👈عمیق بنگر!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@zandahlm1357
#نماینده_چلوکبابی
چند سال پیش شنیدم در روستایی یکی از کاندیداهای نمایندگی مجلس برای گرفتن رأی مردم کیسههای آرد بین مردم توزیع کرده است. جالب بود که خیلیها به خاطر همین کار او به او رأی دادند جاهای دیگری هم ازایندست تبلیغات مثل دادن چلوکباب و پول برای رأی اتفاق افتاده بود متأسفانه. البته آلان در عصر ارتباطات این کاندیداها هم پیشرفت کردهاند و از تکنیکهای دیگری استفاده میکنند مثلاً در شهرهای کوچک وعده ساختن فرودگاه و کارخانه و ریل قطار و ... میدهند و در شهرهای بزرگ حرف از پیشرفت شهر و ... میزنند. البته اینهمه پیشرفت در وعده دادن جای بسی خوشحالی دارد!!!
سؤال این است که چرا وعدههایی میدهند که اصولاً وظیفه قانونی آنها نیست؟ برای کسب قدرت؟ قدرت را برای چه میخواهند؟ برای کسب ثروت یا خدمت؟ ...
بههرحال عدهای از کاندیداها باید وارد مجلس شوند خوب یا بد حتی شاید در مواردی بد یا بدتر. نظارت بر دولت و قانونگذاری که بهمنزله ریلگذاری برای حرکت قطار کشور است و وظیفه اصلی آنهاست باید توسط همین نمایندگان منتخب انجام شود. پس مهم است در انتخابات شرکت کنیم و به کسی رأی دهیم که یا اهل کار و شجاع باشد و یا حداقل خیانت و سازش و لابیگری نکند و از شدت غرب پرستی برای سلفی گرفتن با زن اروپایی سر و دست نشکند.
@zandahlm1357
0109 baghareh 249-252.mp3
6.72M
#لالایی_خدا ۱۰۹
#سوره_بقره آیات ۲۵۲ - ۲۴۹
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
#نمایشنامه
منبع قصّه این برنامه👇
📚برگرفته از کتاب «تفسیر نمونه، جلد 2، صفحه 230» اثر آیت الله ناصر مکارم شیرازی
#قسمت_دوازدهم_رمان_نسل_سوخته:
شرافت
توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم سمتش ... خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم... محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب ... یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون ...
- بهت گفتم برو بشین جای من ...
برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم... اما پیمان کپ کرد ... کلاس سکوت مطلق شده بود ... عین جنگ های گلادیاتوری و فیلم های اکشن ... همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن ... منتظر سکانس بعدی بودن... ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود ... که یهو یکی از بچه ها داد زد ...
- برپا ...
و همه به خودشون اومدن ...
بچه ها دویدن سمت میزهاشون ... و سریع نشستن ... به جز من، پیمان و احسان ...
ضربان قلبم بیشتر شد ... از یه طرف احساس غرور می کردم ... که اولین دعوای زندگیم برای دفاع از مظلوم بود ... از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ... ما رو بفرسته دفتر ... و... اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود ...
معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد ... بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز ... رفت سمت تخته ...
رسم بود زنگ ریاضی ... صورت تمرین ها رو مبصر کلاش روی تخته می نوشت ... تا وقت کلاس گرفته نشه ...
بی توجه به مساله ها ... تخته پاک کن رو برداشت ... و مشغول پاک کردن تخته شد ... یهو مبصر بلند شد ...
- آقا ... اونها تمرین های امروزه ...
بدون اینکه برگرده سمت ما ... خیلی آروم ... فقط گفت ...
- می دونم ...
سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد ... و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم ...
- میرزایی ...
- بله آقا ...
- پاشو برو جای قبلی فضلی بشین ... قد پیمان از تو کوتاه تره ... بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه ...
بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس... گچ رو برداشت ...
- تن آدمی شریف است، به جان آدمیت ... نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
♥️•☜خدايا
✍🏻یادمبده آنقدرمشغول عیبهای خودم باشم
که عیب های دیگران رانبینم...
✍🏻یادم بده اگر کسی را بد دیدم
قضاوتش نکنم، درکش کنم...
✍🏻یادم بده بدیدیدم"ببخشم"ولی بدی نکنم!
چراکه نمیدانم بخشیدهمیشوم یا نه...
✍🏻یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم،
دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم...
✍🏻یادم بده اگر سخت بگیرم
"سخت میبینم"...
✍🏻یادم بده به قضاوت کسیننشینم چراکه
در تاریکی همه شبیه هم هستیم...
✍🏻یادمبده چشمانمراروی بدیهاوتلخیهاببندم
چرا که چشمان زیبا، بیشک زیبا مى بيند همه دنيا را
@zandahlm1357
@shervamusiqiirani-11 - تصنیف : پیک صبا.mp3
1.78M
تصنیف : پیک صبا
@zandahlm1357