6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ضدعفونی کردن فلافلفروشی های لشکر اهواز
ولی اونی که از فلافلای لشکر بخوره و مریض نشه، کرونا عمرا روش کاری باشه 😉
#کلکسیون_حشرات 😅
.......:
@zandahlm1357
🌐درس اخلاقی کرونایی😀
آمد و دنیای من آن لحظه شاد و خوب شد
عطسه ای کرد و دلم یکهو پر از آشوب شد
قدرت پرتاب عطسه آنچنان کوبنده بود
تا شعاع بیست متری کلهم مرطوب شد
دور من سرشار ویروس و اتاقم خانه ی
یک کرونای بزرگ و چابک و مرغوب شد
تا کمی نزدیک میشد، من فراری می شدم
فیلم تعقیب و گریزم شاخ یوتییوب شد
گفتمش دیوار بین ما نمیریزد، برو!
رفت و در شهر مجازی سیتیزن محسوب شد
تا که چت های مرا با شخص *وی بهداشت* دید
از حسادت گرم تایپ نامه ای مکتوب شد
در توییتر رفت و زد هشتگ #کرونایی_شدم
مانده ام درد و مرض کی این همه محبوب شد؟!
پیج او را خواندم و سرفه امانم را برید
از شیوع سایبری، روحیه ام معیوب شد
ماسک های خوب اما بین مجلس پخش شد
ویروس بدبخت دید و خود به خود سرکوب شد
درس اخلاقی گرفتم: «عشق بازی چندش است»
از تمام ماجرا تنها همینش خوب شد
#زهرا_آراستهنیا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#شعر_طنز
.......:
@zandahlm1357
10.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوخیهای کرونایی #رضا_رفیع در پخش زنده صداوسیما با محمود احمدینژاد😂
.......:
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناز کلامت و انرژیت مرد! کاش مسئولین ما ۶۰ ثانیه روحیه دادن به مردم پیش این آقا پاس می کردند! از بس زیباست که ناامیدی های آدم را لال می کند! حتما واسه همه بفرستید!🌹
.......:
@zandahlm1357
#قسمت_سی_و_پنجم_داستان_نسل_ سوخته: دلم به تو گرم است ...
بلند شدم و سوئی شرتم رو در آوردم ... و بدون یه لحظه مکث دویدم دنبالش ... اون تنها تیکه لباس نویی بود که بعد از مدت ها واسم خریده بود ...
- مادرجان ... یه لحظه صبر کنید ...
ایستاد ... با احترام سوئی شرت رو گرفتم طرفش ...
- بفرمایید ... قابل شما رو نداره ...
سرش رو انداخت پایین ...
- اما این نوئه پسرم ... الان تن خودت بود ...
- مگه چیز کهنه رو هم هدیه میدن؟ ...
گریه اش گرفت ... لبخند زدم و گرفتمش جلوتر ...
- ان شاء الله تن پسرتون نو نمونه ...
اون خانم از من دور شد ... و مادرم بهم نزدیک ...
- پدرت می کشتت مهران ...
چرخیدم سمت مادرم ...
- مامان ... همین یه دست چادرمشکی رو با خودت آوردی؟...
با تعجب بهم نگاه کرد ...
- خاله برای تولدت یه دست چادری بهت داده بود ... اگر اون یکی چادرت رو بدم به این خانم ... بلایی که قراره سر من بیاد که سرت نمیاد؟ ...
حالت نگاهش عوض شد ...
- قواره ای که خالت داد ... توی یه پلاستیک ته ساکه ... آورده بودم معصومه برام بدوزه ...
سریع از ته ساک درش آوردم ... پولی رو هم که برای خرید اصول کافی جمع کرده بودم ... گذاشتم لای پارچه و دویدم دنبالش ... ده دقیقه ای طول کشید تا پیداش کردم و برگشتم ...
سفره رو جمع کرده بودن ... من فقط چند لقمه خورده بودم... مادرم برام یه ساندویچ درست کرده بود ... توی راه بخورم... تا اومد بده دستم ... پدرم با عصبانیت از دستش چنگ زد... و پرت کرد روی چمن ها ...
- تو کوفت بخور ... آدمی که قدر پول رو نمی دونه بهتره از گرسنگی بمیره ...
و بعد شروع کرد به غر زدن سر مادرم که ...
- اگر به خاطر اصرار تو نبود ... اون سوئی شرت به این معرکه ای رو واسه این قدر نشناس نمی خریدم ... لیاقتش همون لباس های کهنه است ... محاله دیگه حتی یه تیکه واسش بخرم ...
چهره مادرم خیلی ناراحت و گرفته بود ... با غصه بهم نگاه می کرد ... و سعید هم ... هی می رفت و می اومد در طرفداری از بابا بهم تیکه های اساسی می انداخت ...
رفتم سمت مادرم و آروم در گوشش گفتم ...
- نگران من نباش ... می دونستم این اتفاق ها می افته ... پوستم کلفت تر از این حرف هاست ...
و سوار ماشین شدم ...
و اون سوئی شرت ... واقعا آخرین لباسی بود که پدرم پولش رو داد ... واقعا سر حرفش موند ...
گاهی دلم می لرزید ... اما این چیزها و این حرف ها ... من رو نمی ترسوند ... دلم گرم بود به خدایی که ...
- " و از جایی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد و هر که بر خدا توکل کند ،، خدا او را کافی است خدا کار خود را به اجرا می رساند و هر چیز را اندازه ای قرار داده است " ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم علی ،خسرو خوبانم علی........
https://eitaa.com/zandahlm1357
✨﷽✨
✍️وقتي نادر شاه خواست داخل صحن مقدس حضرت امير عليه السلام بشود جرأت نكرد،امر كرد زنجير طلايي به گردنش بيندازند و او را مثل سگ بكشند و ببرند به درب صحن مقدس؛ احدي جرأت نكرد اقدام به اين عمل بنمايد ناگاه ديدند شخصي از بيابان آمد و زنجير طلا را به گردن نادر انداخت و او را كشيد ، به درب صحن مقدس ،نادر شاه مشرف شد و زيارت كرد و برگشت ،بعد هرچقدر تجسس كردند كه آن شخص را بيابند نيافتند..
گفته اند نادرشاه افشار به واسطه نذري كه كرده بود فرمان داد گنبد و گلدسته و ايوان حضرت اميرالمومنين عليه السلام را به هزينه او به خشت طلا ،زرنگار بنمايند و بعد خود را با تشريفات سلطنتي به طرف نجف اشرف براي بازديد و زيارت آن حضرت مشرف شد ، زمانيكه به درب دروازه نجف رسيد برخي از اهل تسنن گفتند : شيعيان علي عليه السلام عقيده دارند كه شراب و سگ در شهر نجف اشرف وارد نمي شود،نادر شاه گفت بايد آزمايش كنم . فرمان داد شيشه شرابي حاضر كنند و سگي به زنجير طلا ببندند وچون حركت نمودند هرچه كردند سگ به طرف نجف رهسپار نشد و آخرالامر زنجير طلا را پاره نمود وبه بيابان فرار كرد چون شيشه را بررسي نمودند ديدند مبدل به سركه شده .نادر شاه گفت:زنجير طلا را به گردن من قرار دهيد و من به شكل سگ به نام«كلب علي»وارد حرم مقدس مي گردم و اين شعر را سرود:
كلب درگاه اميرالمومنين نادر قلي
آنكه درهركار اميدش به توفيق خداست
نديم نادرشاه چون ديد شراب تبديل به سركه شده بالبداهه اين شعر را سرود :
در خاك نجف«نديم»آسوده بخواب
انديشه مكن ز پرسش روز حساب
جايي كه بدل به سركه گردد شراب
بي شكل كه شود گنه مبدل به ثواب
📚منبع : كتاب منتخب التواريخ ص 119
تحفة الزائر ص31
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
با کلام علی با تکخوان.mp3
7.14M
علی(ع)
.......:
@zandahlm1357
#هرروزیک_آیه
✨رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ
✨وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا
✨أَنْتَ مَوْلَانَا ﴿۲۸۶﴾
✨پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم
✨بر ما تحميل مكن و از ما درگذر
✨و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور
✨سرور ما تويى (۲۸۶)
📚سوره مبارکه البقرة
✍بخشی از آیه ۲۸۶
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
16.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلاوة الشیخ محمود حسین منصور رحمه الله ما تيسر من سورة الکهف