10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایشون آقای تام هاردی بازیگر ، تهیهکننده و کارگردان مشهور انگلیسی هستند که با چنین فیلم تاثیر گذاری برای مردم مظلوم یمن کمک جمع میکنه
سلبریتیهای ما دنبال سگ و گربهشونن ، ان شاءالله با همونا محشور بشید
⚠️ ویدیو حاوی تصاویر دردناکی است
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
.......:
🔸«خانم جوان و مجرد و منعطف» ترکیبی فریبنده اما روشن از واژه کارگر جنسی است اما از آنجا که همین چند خط کوتاه خالی از هر گونه شرافت و صداقت است، زن کارگر را در موقعیتی وسوسه انگیز اما هول انگیز و پراضطراب قرار میدهد. یک سؤاستفاده و استثمار تمام عیار از زنی مستمند که نهایتاً خود را در دام جستجوگری هوس باز می یابد.
🔹این نمونهای از دهها آگهی روزانه در تارنمای دیوار است که به دروغ ذیل سرایداری و نظافت دستهبندی میشوند
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصور کن...
مولات بجای تو شرمنده بشه!
#استاد_پناهیان
آقاشرمنده ایم که مدام شرمنده ایم!😔
#ایستگاه_مهدویت
https://eitaa.com/zandahlm1357
#ره_بر
🐍 نگذارید دوباره به خانه اول برگردیم😱
🔆رهبر انقلاب: ازدواجها در دوران انقلاب و به برکت آن آسان شد؛ چون تشریفات و سختگیریها کم شد. نگذارید...
#زندگی_اشرافی
🆔https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مستند کف خیابان
با ما همراه باشید👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#کف_خیابون 57
البته دلیلی برای نگرانی ما وجود نداشت... فقط میترسیدیم که چون با اداره قم هماهنگی نشده و نیرو انتظامی اونجا در جریان پروژه ما نیستند دست به اقدامی بزنند که نشه جمعش کرد و دستمون توی پوست گردو بمونه!
اتفاقا به خیر گذشت... چون پلیس 110 برای بیت و دفتر یکی دیگه وارد کوچه شده بودند و میترسم اگر بیشتر توضیح بدم، بعضیا بفهمند که کدوم دفتر و چرا؟.......! پس فقط همینو بدونین که حضور 110 اون موقع و در اون کوچه، کاری به سوژه های ما نداشت!
تا 233 اونجا بود، به عبداللهی گفتم نقشه هوایی اونجا و مخصوصا اون دفتر را برام دانلود کنه. وقتی دانلود کرد و بررسی کردم، فهمیدم که هیچ در دیگری نداره و سه تا اتاق هم بیشتر نداشت! این مسئله، احتمال اینکه همشون دور هم هستند را تقویت میکرد. چون شواهد دیگری هم داشتیم (که از بیانش معذورم) که دلالت میکرد اونا برای کار دیگری جز اون جلسه در اونجا جمع نشده بودند!
تصمیم گرفتیم به صورت دقیق تر بفهمیم که اونجا چه خبره؟! شاید دیگه چنین موقعیت خوبی گیرمون نمیومد! از طرفی هم، کار 233 نبود که بفرستیمش داخل!
فکرم رفت به طرف ابوالفضل! فورا پیجش کردم! گفت من تو خیابون های قم هست... اطراف حرم... موتورم خراب شد یه کم دیر رسیدم... به موتورش میگفت «ذوالجناح!»
گفتم: زود باش ذوالجناحت را آتیش کن و برو فلان آدرس که برات میفرستم. تا رسیدی خبرم کن.
شاید سه چهار دقیقه هم نشد که توی اون شلوغی اون موقع خیابونای قم، رسید به جایی که گفتم... بهش گفتم: «ببین ابوالفضل جان! همین طورش هم خیلی از برنامه عقبیم! تا همین جاش هم عنایات حضرت معصومه بوده وگرنه نمیتونستیم به همین سر نخ خا هم برسیم... نمیخوام فعلا پای اداره قم را به پروژه خودمون باز کنم... اما لطفا کاری که بهت میگم، به طور دقیق و ظریف انجام بده!»
ابوالفضل گفت: «چشم حاجی! فرمون بده!»
گفتم: «ببین! برو کوچه شماره ..... الان روی نقشه ای برات فرستادم نگاه کن... از سمت چپت، سه تا خونه را بشمار برو جلو... رفتی؟!»
گفت: «صبر کن حاجی! اره... الان پشت خونه سومم!»
گفتم: «آباریک الله! یه دیوار سمت راستت میبینی! مگه نه؟!»
گفت: «دیوار که چه عرض کنم! بیشتر میخوره دیوار حائل اسرائیل باشه! از بس بلنده!»
گفتم: «شوخی میکنی! ینی چی؟ ینی اون قدر بلند؟!»
گفت: «آره بابا... نگی تو این شلوغی کوچه ها برم بالا که دلگیر میشما!»
گفتم: «په نه په میخواستی بشینی اونجا فال بگیری؟! من میخوام تو الان از اون دیوار بری بالا و کاری که بهت میگم انجام بدی!»
گفت: «حاجی! نگو تو رو قرآن! درسته چست و چابکم اما بابا لنگ دراز که نیستم! چیکار کنم؟ کوچه هم شلوغه!»
گفتم: «من نمیدونم... من میخوام یکی از FFDG های صوتی را توی اون دفتر کار بذاری! یه راهی پیدا کن!»
با 233 ارتباط گرفتم... گفتم: «مکالمه من و ابوالفضل را شنیدی؟ چیزی به ذهنت نمیرسه؟ راهی؟ چیزی؟»
233 گفت: «دارم فکر میکنم... اما بعیده بتونیم از دیوار بریم بالا! ... آهان... یه راه بیشتر نداریم...»
گفتم: «زود بگید!»
گفت: «بنظرم باید جلسشون را موقتا بهم بریزیم... نه ... اصلا یه راه دیگه! آقا ابوالفضل میتونه نقشه....؟!»
گفتم: «آره... چرا نتونه؟! پول میگیره که بتونه!»
به ابوالفضل گفتم: «ابوالفضل شنیدی؟!»
ابوالفضل گفت: «آره... اما نیست که خیلی هم پول میگیریم! حالا کفتر از کجا بیارم؟!»
گفتم: «قرار نیست که کفتر دستت باشه! در بزن و بگو ببخشید کفترم روی پشت بومتون افتاده! راستی ریش داری یا زدی؟»
آقا سرتون را درد نیارم... دیرمون شد... اما خیلی خوب بود که ابوالفضل تونست یه دستگاه میکرو FFDG را اونجا کار بذاره و وصلش کنه به گوشی من و منم وصلش کنم به مونیتور ادره!
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
💟 @Mohamadrezahadadpour
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
اگه سوال شما هم همینه حتما باما همراه باشید
جوابـی نمـی شنویـم ؟!
مدتیه که خـــدا مرا فراموش کرده و جوابم رو نمیده ...
چرا خدا جواب من رو نمیده ؟!