@shervamusiqiirani - گل محمدی - علیرضا افتخاری.mp3
2.19M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
مثل خنده ی خدا خنده هاتو
توی هر قطره ی بارون می بینم
پای گیسوی بلندت این شبا
تا بخواهی بید مجنون می بینم
شبا ماه آسمون زل می زنه
به نگاه گرم و دلپذیر تو
دور اون خونه ی سبزت نمی گشت
اگه خورشید نمی شد اسیر تو
صلوات خنده هاتو دوست دارم
وقتی رو لبای غنچه وا میشه
تو زمین وقتی که اسمت می پیچه
یه دفعه آسمون از جاش پا میشه
تو کجا گل محمدی کجا
عطر خندته گل محمدی
بوی گل گرفته بود تن زمین
از همون شب که به دنیا اومدی
اسم تو اسم تموم خوبی هاست
اسم تو معنی اسم اعظمه
تو اگه نباشی صد تا دنیا رو
جای تو اگه به ما بدن کمه
#علیرضا_قزوه
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺تلاوتی زیبا از استاد غلوش سوره مبارکه الحاقه
#تلاوت_زیبا
جرعهای نور از کلام وحی 💫📗
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
همی را ذکر میکند می فرمایند👇 🔹امیرالمومنین (ع) جلوی روی پیامبر فرمودند؛ «اَللّهُمَّ لا تُحوِجنى
💠☀️💠☀️💠☀️💠
☀️اخلاق مهدوی☀️
◀️قسمت دویست و پنجم
💠یکی از مواردی که در بحث دعا حاج آقا مجتبی تهرانی مطرح می کنند این است که آیا انسان می تواند از خدا در این دنیا راحتی را طلب کند؟ راحتی که همه امور را در بربگیرد، راحتی مطلق❗️
👌بحثی که اینجا مطرح هست را ایشان می فرمایند ما می توانیم دو نوع تصور کنیم:👇
1⃣-اول راحتی مطلق بخواهیم.
مثلا بگوییم خدایا هیچ مکروه یا هیچ بلایی نبینیم. مکروه منظور بحث فقهی نه، یعنی کراهت، چیزی که بدمان بیاید، از آن خوشمان نیاید، هیچ غمی نبینیم. آیا راحتی مطلق در دنیا قابل تصور است⁉️ واقعا نمی شود، آسایش مطلق در دنیا!!! «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ» ما انسان را در سختی خلق کردیم. فکرش را بخواهی بکنی راحتی مطلق و هیچ مشکلی در این عالم هستی🌒 نباشد این یک مقدار، یک مقدار چه عرض کنم، خیلی غیر معقول است.
💭ما قبلا عرض کردیم دعا که می خواهیم بکنیم دعاهایمان باید معقول و عاقلانه باشد. این چیزی که الان ما از خدا میخواهیم هیچ مشکلی به ما نرسد، اصلا این مبحث عاقلانه نیست! پس آسایش مطلق را نمی توانیم داشته باشیم. ایشان در این زمینه چند تا روایت📚 هم می آورد که اصلا این دنیا دنیای گرفتاری هست، مقتضای این عالم و این دنیا این است که ما گرفتاری ها و سختی هایی داریم.
📜در روایت مفصلی آقا امام صادق (ع) می فرمایند؛ «لا راحَةَ لِمُومِنٍ عَلَی الحَقیقَة» (عَلَی الحَقیقَة به صورت مطلق است) در این دنیا فکر نکن خبری از راحتی هست. «إلا عند لِقاءِ الله» راحتی مطلق میخواهی، 🍃آسایش کامل می خواهی، در محضر خدای متعال در آخرت.
📜در روایت دیگری از امام صادق سوال می کنند «قيلَ لَه أينَ طَريقُ الرّاحَةِ» راه رسیدن به آسایش چی هست❓حضرت می فرمایند؛ «فی خِلافِ الهَوى» خواسته های نفس را اطاعت بکنی سختی می آورد، تو مخالفت با خواسته های نفس بکن برای تو راحتی بیاید. پرسیدن کجا انسان میتواند راحتی پیدا بکند؟ حضرت فرمود «عِندَ أوَّلِ يَومٍ يَصيرُ فی الجَنَّةِ» اولین روزی که بهشت رفتی راحتی به دست میآوری. ⚠️پس می بینیم که در این دنیا ما آن آسایش مطلق و کامل را نداریم.
🔅خدایای متعال به حضرت داود
خطاب می کند؛ «إِنِّی وَضَعْتُ خَمْسَةً فِی خَمْسَةٍ وَ النَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی خَمْسَةٍ غَیْرِهَا فَلَا یَجِدُونَهَا» ای داود! من پنج مورد را در پنج چیز گذاشتم اما مردم اشتباهی میروند❗️
👈«وَ وَضَعْتُ الرَّاحَةَ فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهَا فِی الدُّنْیَا فَلَا یَجِدُونَهَا» من راحتی مطلق را برای بهشت🍃 گذاشتم اما مردم در دنیا دنبال راحتی می روند. در دنیا بحثی از این راحتی و امثال این نیست. (قسمت های دیگر روایت را کار نداشتم، قسمت راحتی را می خواستم بگویم)
🌀امام صادق به اصحابشان فرمودند حواستان جمع باشد در این دنیا آسایش نسبی، آسایشی که در بعضی از زمانها آن آسایش را بتوانید داشته باشید.. مثلا ده روز ⛅️ پیش می آید هیچ مشکلی برایت پیش نمی آید راحتی و دغدغه نداری، اما بعد ده روز ممکن است مشکلات پیش بیاید. بله راحتی نسبی چرا..، اما مطلق ما در این دنیا نداریم.
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از سخنرانی"اخلاق
مهدوی" فایل شماره (53)
🎤استاد احسان عبادی
#اخلاق_مهدوی 205
💠☀️💠☀️💠☀️💠
_______________
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
⭕️️دفــاع از #قــرآن 📖✒️ 👈شبهه بیست وچهارم4⃣2⃣ (اشکال دوم) حرکت خورشید سبب پیدایش روز و شب🌚 آ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️️دفــاع از #قــرآن 📖✒️
👈شبهه بیست وچهارم4⃣2⃣
(اشکال دوم)
حرکت خورشید سبب پیدایش روز و شب🌚
آیه ی دیگری که به وضوح حرکت
خورشید در روز را، تأیید می کند آیه ی زیر 👇است:
✨أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا✨(فرقان،۴۵)✨
👈 آیا ندیده ای که پروردگارت چگونه سایه را گسترده است و اگر می خواست آن را ساکن قرار می داد آنگاه خورشید را بر آن دلیل گردانیدیم.
🌀این آیه می رساند که دلیل حرکت سایه، حرکت خورشید است که تأیید مجدد حرکت خورشید است نه زمین.😕
📝جواب شبهه:
این سایه کشیده و گسترده که در آیه بیان شده، همان سایه ای است که بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب ☀️بر زمین حکم فرما است و لذتبخش ترین سایه ها و ساعات همان است، این نور کم رنگ و سایه گستر، از لحظه طلوع فجر 💫شروع می شود و به هنگام طلوع آفتاب، روشنایی جایگزین آن می گردد.
امام باقر ✨علیه السلام ✨فرمودند: مراد از سایه گسترده در آیه، سایه ى مابین طلوع فجر و طلوع خورشید است.
👈زیرا به دنبال آن می فرماید "سپس خورشید را بر وجود این سایه گسترده دلیل قرار دادیم" ✨ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا✨
⚠️در آیه شریفه خورشید را دلیل سایه میداند، نه دلیل حرکت سایه، یعنی اگر آفتاب نبود، مفهوم سایه روشن نمی شد، اصولا سایه🌫 از پرتو آفتاب به وجود می آید، خدای متعال در این آیه شریفه اصل وجود سایه را به شمس نسبت داده است، نه حرکت سایه را، زیرا "سایه" معمولا به تاریکی کمرنگی گفته می شود که برای اشیاء پیدا می شود و این در صورتی است که نور✨ به جسمی که قابل عبور از آن نباشد، بتابد و در طرف مقابل سایه آشکار شود، بنابراین نه فقط طبق قانون🌀 (تعرف الاشیاء باضدادها) سایه را با نور باید تشخیص داد، بلکه وجود آن نیز از برکت نور است. بنابراین هنگامی که زمین هم حرکت کند، کشیدن سایه تحقق پیدا می کند و از این آیه حرکت خورشید دور زمین فهمیده نمی شود.
💢آیه الله جوادی آملی🍃 برای تبیین این آیه می گوید: آنها که از سایه به خورشید☀️ پی می برند، مثل کسانی هستند که از مخلوق به خالق پی می برند، ولی آن کسی که دقیق تر است از خالق به مخلوق پی می برد، مثل کسی که از شمس به سایه پی می برد و به فرموده قرآن، شمس دلیل سایه است.
✅علاوه بر آن بالفرض بر حرکت خورشید دلالت کند، الان در همه جای جهان با اینکه می دانند که زمین به دور خورشید حرکت می کند، اما حتی در گفتگوها👥 می گویند خورشید طلوع کرد یا می گویند خورشید غروب کرد؛ این زبان محاوره است و ایرادی هم ندارد.
👈اما در زبان علمی، این سخن گفته نمیشود و نیز بعداً بیان خواهد شد که آیات دیگری از قرآن بر حرکت زمین به دور خورشید دلالت می کند.😌
📚منبع: کتاب دفاع از قرآن در رد کتاب نقد قرآن، ص ۱۷۵
🖇ادامه دارد ...
#دفاع_از_قرآن ۵۵
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
20200703_006.amr
252.5K
آنچه باعث خوشحالی امام رضا«ع»میشود
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نماهنگ|یا امام رضا(ع) سلام
غیر تو کدوم رفیق
سنگ تموم گذاشت برام
🎙محمدحسین پویانفر
#التماس_دعا
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
کرامات امام رضا (ع)را در آرشیو هشتمین امام ☝️☝️☝️ ببینید👀
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
🌷🌹🌷🌹
#شهدا
#دفاع_مقدس
🌹 کرامات شهدا
🌺 تقريباً اوايل سال 72 بود كه در خواب ديدم در محور «پيچ انگيز» و شيار «جبليه» در روي تپه ماهورها، شهيدي افتاده كه به صورت اسكلت كامل بود و استخوان هايش سفيد و براق! شهيد لباسي به تن داشت كه به كلي پوسيده بود. وقتي شهيد را بلند كردم، اول دنبال پلاك شهيد گشتم و پلاك را پيدا كردم، بسيار خوانا بود، سپس جيب شهيد را باز كردم و يك كارت نارنجي رنگ خاك گرفته از جيب شهيد درآوردم. روي كارت را دست كشيدم تا اسم روي كارت مشخص شد، بنام «سيد محمدحسين جانبازي» فرزند «سهراب» از استان «فارس» كه يك باره از خواب بيدار شدم.
🌷 خواب را زياد جدي نگرفتم ولي در دفترچه ام شماره پلاك و نام شهيد را كه هنوز به ياد داشتم، يادداشت نمودم. حدود دو هفته بعد به «تفحص» رفتيم، در محور شمال «فكه» با برادران اكيپ مشغول گشتن شديم. من ديگر نااميد شده بودم، يك روز دمدم هاي غروب بود كه داشتم از خط برميگشتم. رفتم روي يك تپه نشستم و به پايين نگاه كردم. چشمم به يك شيار نفر رو افتاد. در همين حين چند نفر از بچه ها كه درون شيار بودند، فرياد زدند: «شهيد! شهيد!»
چون مدت ها بود كه شهيد پيدا نكرده بوديم همگي نااميد بوديم. جلو رفتم، بچه ها، شهيد را از كف شيار بيرون آورده بودند، بالاي سر شهيد رفتم. ديدم شهيد كامل و لباسش هم پوسيده است.
احساس كردم، شهيد برايم آشناست. وقتي جيب شهيد را گشتم، كارت او را درآوردم و با كمال حيرت ديدم روي كارت نوشته شده: «محمدحسين جانبازي»!
🏷 وقتي شماره پلاك را با شماره پلاكي كه در خواب ديده بودم مطابقت دادم، متوجه شدم همان شماره پلاكي است كه در خواب ديده بودم، فقط تنها چيزي كه برايم عجيب بود نام «سيد» بود! من در خواب ديده بودم كه روي كارت نوشته: «سيد محمدحسين جانبازي» ولي در زمان پيدا شدن شهيد فقط نام «محمد حسين جانبازي» فرزند «سهراب» اعزامي از استان «فارس» ذكر شده بود. اينجا بود كه احساس كردم شاید لقب «سيدي» را بعد از شهادت از حضرت زهرا (س) عاريت گرفته است!
📝 راوي : برادر نظرزاده
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپتاثیرگذار👌
در این روزهای ملتهب و آشفته زمین،
برای یاریِ #امام_زمان در رفع موانع ظهور، قدم اول که مهمتر از بقیهی کارهاست، چیست؟
#استاد_شجاعی🎤
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
🌼حکایت خوبان
✍سید مهدی قوام روضه خوانی که پاکت روضه خوانی اش را به زنان بدکاره میبخشید.
روضه خوان مشهور شهر بود ، یکی از شبهای محرم الحرام ، تهران قدیم ، بعد از آخرین مجلس به راننده گفت: فلانی! امشب مستقیم مرا به منزل نبر ، اول به لاله زار میرویم ، تا اسم لاله زار را آورد برق راننده را گرفت، آخر آن زمان در تهران هرکس میخواست به معصیت و عیش حرامی مرتکب شود میرفت آنجا، راننده روضه خوان میگفت: با تعجب و حیرت به سمت لاله زار رفتیم ، مدام بین راه باخود میگفتم سید مهدی را چه به لاله زار! وارد خیابان شدیم، چند کاباره اینجا بود که با وجود فرا رسیدن ماه عزا همچنان فعالیت داشت، جلوتر کنار خیابان زن فاحشه ای منتظر ایستاده بود تا بقول معروف مشتری پیدا کند و خودش را به او بفروشد، همین که از مقابل آن زن بد کردار گذشتیم ، حاجی زد بروی شانه ام و گفت: نگه دار! میگم نگه دار! تعجب من صد چندان شد، خدای من! نکند سید مهدی... خیلی بهم ریختم و نگران شدم. ترمز کردم ، حاجی پیاده شد، رفت بسمت زن بد کاره ، سرش را پایین انداخت ، سلام کرد، دستش را زیر عبایش برد، پاکتی از جیب عبایش بیرون آورد، به آن فاحشه با لحن پدرانه ای گفت: "این پاکت یک دهه روضه خوانی منه، تو رو به صاحب این عزا ، تا وقتی پول این پاکت تمام نشده از این راه پول درنیاور.
یکسال گذشت ، سید مهدی عازم کربلا شده بود ، در حرم سیدالشهدا علیه السلام مردی جلویش را گرفت،حاج آقا ببخشید ، سلام علیکم جوان، بفرمایید، حاج آقا آنجا گوشه ی صحن خانمم ایستاده ، از وقتی شما را دیده گریه اش بند نمی آید ، بمن گفت با شما کار دارد، سید مهدی رفت به سمت خانم، سلام کرد، بفرمایید خواهرم ،صدای گریه زن از زیر پوشیه بگوش میرسید،حاج آقا میدونی من کی هستم، شب آخر محرم، خیابان لاله زار، از وقتی پول روضه خوانی ات در زندگی ام آمد دیگر از خانه بیرون نیامدم امام حسین علیه السلام مرا خرید، آن مرد شوهرم است ، دنیای نجابت و پاکیست ، خیلی مدیون شما هستم...
📙 روایتی آزاد از زندگی سید مهدی قوام
https://eitaa.com/zandahlm1357