📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت یازدهم
به صورتش نگاه نمیکردم اما حجب و حیای عمیقی را در صدایش احساس میکردم که به آرامی جواب داد: «خیلی ممنونم، شما لطف دارید! مزاحم نمیشم.» که عبدالله پشت مادر را گرفت و گفت: «چرا تعارف میکنی؟ امروز جفت داداشای من میان، تو هم مثل داداشمی! بیا دور هم باشیم.» در پاسخ تعارف صمیمی عبدالله، به آرامی خندید و گفت: «تو رو خدا اینطوری نگو! خیلی لطف داری! ولی من ...» و عبدالله نگذاشت حرفش را ادامه دهد و با شیطنت گفت: «اتفاقاً همینجوری میگم که دیگه نتونی هیچی بگی! اگه کسی تعارف ما بندریها رو رَد کنه، بهمون بَر میخوره!»
در مقابل اصرار زیرکانه عبدالله تسلیم شد، دست به سینه گذاشت و با لبخندی نجیبانه پاسخ داد: «چَشم! خدمت میرسم!» و مادر تأکید کرد: «پس برای نهار منتظرتیم پسرم!» که سر به زیر انداخت و با گفتن «چشم! مزاحم میشم!» خیال مادر را راحت کرد و سپس پدر را مخاطب قرار داد: «حاج آقا کاری هست کمکتون کنم؟» پدر سری جنباند و گفت: «نه، کاری نیست.» و او با گفتن «با اجازه!» به سمت ساختمان رفت. سعی میکردم خودم را مشغول برچسب زدن به بستهها کنم تا نگاهم به نگاهش نیفتد، هرچند به خوبی احساس میکردم که او هم توجهی به من ندارد.
حوالی ساعت یازده ابراهیم و لعیا و ساجده آمدند و به چند دقیقه نکشید که محمد و عطیه هم از راه رسیدند. بوی کله پاچهای که در دیزی در حال پختن بود، فضای خانه را گرفته و سیخهای دل و جگر و قلوه منتظر کباب شدن بودند. دیس شیرینی و تُنگ شربت را با سلیقه روی میز چیده و داشتم بشقابها را پخش میکردم که کسی به در اتاق زد. عبدالله از کنار محمد بلند شد و با گفتن «آقا مجیده!» به سمت در رفت. چادر قهوهای رنگ مادر را از روی چوب لباسی برداشتم و به دستش دادم و خودم به اتاق رفتم. از قبل دو چادر برای خانه مادر بزرگ آماده کرده بودم که هنوز روی تختم، انتظار انتخاب سختگیرانهام را میکشیدند. یکی زیباتر با زمینه زرشکی و گلهای ریز مشکی و دیگری به رنگ نوک مدادی با رگههای ظریف سفید که به نظرم سنگینتر میآمد.
برای آخرین بار هر دو را با نگاهم بررسی کردم. میدانستم اگر چادر زرشکی را سر کنم، طنازی بیشتری دارد و یک لحظه در نظر گرفتن رضایت خدا کافی بود تا چادر سنگینتر را انتخاب کنم. چادری که زیبایی کمتری به صورتم میداد و برای ظاهر شدن در برابر دیدگان یک مرد جوان مناسبتر بود. صلابت این انتخاب و آرامش عجیبی که به دنبال آن در قلبم جاری شد، آنچنان عمیق و نورانی بود که احساس کردم در برابر نگاه پُر مِهر پروردگارم قرار گرفتهام و با همین حس بهشتی قدم به اتاق نشیمن گذاشتم و با لحنی لبریز حیا سلام کردم. به احترام من تمام قد بلند شد و پاسخ سلامم را با متانتی مردانه داد. با آمدن آقای عادلی، مسئولیت پذیرایی به عبدالله سپرده شده بود و من روی مبلی، کنار عطیه نشستم.
مادر با خوشرویی رو به میهمان تازه کرد و گفت: «حتماً سال پیش عید قربون پیش مادر و پدر خودتون بودید! خُب امسال هم ما رو قابل بدونید! شما هم مثل پسرم میمونی!» بیآنکه بخواهم نگاهم به صورتش افتاد و دیدم غرق احساس غریبی سر به زیر انداخت و با لبخندی که بر چهرهاش نقش بسته بود، پاسخ مادر را داد: «شما خیلی لطف دارید!» سپس سرش را بالا آورد و با شیرین زبانی ادامه داد: «قبل از اینکه بیام اینجا، خیلی از مهموننوازی مردم بندرعباس شنیده بودم، ولی حقیقتاً مهموننوازی شما مثال زدنیه!»
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
⭕️ روزشمار انقلاب /شانزدهم بهمن طنز سیاسی مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر موقت دولت انقلاب انتخاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ روزشمار انقلاب /هفدهم بهمن
طنز سیاسی
حجم استوری های مردم از راهپیمایی های حمایت از بازرگان بسیار زیاد بود. هرچقدر صفحه هوم اینستاگرام بالا و پایین می شد فقط عکس های مردم از تظاهرات قابل مشاهده بود. صفحه توئیتر منتسب به امام در توئیتی با هشتگ #پالون_شاه اعلام کرد بهتر است بختیار و ارتش با مردم همکاری کنند.
بازرگان با انتشار استیکر گلی در گروه نهضت آزادی، آن را ترک کرد و با لینک جوینی که هاشمی رفسنجانی برایش فرستاده بود، وارد گروه مدرسه علوی شد. او گروه دولت موقت را هم ایجاد کرد تا بتواند دولتش را طبق نظر امام فراجناحی تشکیل دهد.
بختیار در گروه اینستاگرامی «هواداران رژیم» (!) نوشت:«دولت موقت تا وقتی شوخی و حرف است من تحمل میکنم. وی در پیام بعدی نوشت: من نخست وزیر قانونی تا برگزاری انتخابات آزاد بعدی هستم.»
وی در دایرکت به بازرگان پیام داد که تعدادی جای خالی برای گذاشتن گزینه های او در دولت دارد که با ارسال ایموجی لایک روبه رو شد. همچنین در گروه فرماندهان ارتش دستور داد چند جنگنده و هلیکوپتر، فضای تهران را به سر و صدا آلوده کنند.
دکتر سعید رئیس مجلس که تازه انگار از دستشویی بیرون آمده بود، پس از خیر مقدم گفتن به امام برای بازگشت به میهن، لوایح محاکمه وزرای سابق و انحلال ساواک را در مجلس تصویب کرد و این موضوع را در پستی ایسنتاگرامی منتشر نمود.
یکی از دانشجویان دانشگاه افسری نیز که قبلا شاخ اینستاگرام بود در پستی نوشت که از سوگند وفاداری خوردن به شاه معاف شده اند و از این بابت با ایموجی 😊 اظهار خوشحالی کرد.
⚠️ ادامه دارد...
#ارسالی از " محمد حسین صادقی "
https://eitaa.com/zandahlm1357
به به چه حرف خوبی.rar
15.18M
سرود وموسیقی ویژه دهه فجر-1
49.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرودی متفاوت از آزادگان در دهه فجر
🔰اجرای سرود به مناسبت دهه فجر توسط آزادگان با لباس اسارت. لازم به ذکر است که این سرودهها در دوران اسارت نوشته شده
✨✨✨🌹
✨✨🌹
✨🌹
#قران
✨وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
✨لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿۹﴾
✨خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند
✨به آمرزش و پاداشى بزرگ وعده داده است (۹)
📚سوره مبارکه المائدة
✍آیه ۹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨🌹
✨✨🌹
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼﷽ـ
✨وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ
فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
{آل عمران ۱۰۷}
و امّا آنان که (به سبب انجام کارهای شایسته در پیشگاه آفریدگارشان سرافرازند و سر از پای نمیشناسند و بر اثر شادی و سرور) روهایشان سفید است، در رحمت خدای غوطهورند و جاودانه در آن ماندگارند.
📺 تلاوت زیبا و دلنشین آیات 107 و 108 سوره مبارکه آل عمران با صدای عبدالله الموسی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357