✅وقتي ضامن مي شويد چه اتفاقي مي افتد؟
🔹 قبل از هرچيز بايد بدانيد كه عقد ضمانت قابل فسخ نيست. يعني اگر پاي ضمانتنامه فردي را امضا كرديد ديگر نمي توانيد ضمانتتان را پس بگيريد.
🔸در عقد ضمانت مهم نيست كه بدهكار رضايت داشته باشد كه شما ضامنش شويد يا نه. تنها رضايت شما به عنوان ضامن كافي است. بنا بر اين بند قانوني، اگر شما بخواهيد به صورت داوطلبانه ضامن فردي شويد مي توانيد اين كار را انجام بدهيد و عقد ضمانت انجام ميشود حتي اگر بدهكار اين موضوع را قبول نداشته باشد. تنها موضوعي كه در اينجا ممكن است مسئله ساز شود اين است كه اگر مشكلي پيش آمد، شما حق رجوع به بدهكار را نداريد زيرا به صورت داوطلبانه ضامن او شده ايد.
🔹 اگر طلبكار طلب خود را ببخشد ضامن حق ندارد مبلغي از بدهكار دريافت كند اما اگر طلبكار تمام طلب خود يا بخشي از آن را به عنوان خمس يا زكات و يا صدقه و با عناويني از اين دست ببخشد، ضامن مي تواند مبلغي از بدهكار مطالبه كند
🔸ميزان دارايي ضامن بايد به اندازهاي باشد كه بتواند ضمانت بدهي ديگران را برعهده بگيرد يعني اگر شما حقوقي پايين تر و يا حتي برابر ميزان قسط بدهكار دريافت ميكنيد يا مالي كه به عنوان وثيقه قرار مي دهيد كمتر از ميزان بدهي باشد، نميتوانيد ضامن ديگران شويد.
🔹وقتي شما ضمانتنامه ديگران را امضا مي كنيد به مالك يا طلبكار اين اجازه را ميدهيد كه در صورت پرداخت نكردن بدهي بدون اطلاع و اجازه شما از حسابتان پول برداشت كند. بنابراين تصور نكنيد كه با ضمانت ديگران طلبكار از قبل به شما اطلاع ميدهد و يا اجازه ميگيرد كه از حسابتان برداشت كند.
#ضمانت
https://eitaa.com/zandahlm1357
@Mr_Vakiil
🏠یک نکته مهم در خصوص قرارداد اجاره:
در اجاره نامه حتما قید کنید که مستاجر حق واگذاری مورد اجاره به غیر را ندارد؛ در غیر این صورت، مستاجر می تواند در طول مدت اجاره، ملک شما را، به شخص دیگری اجاره دهد.🏡🏘
#اجارهhttps://eitaa.com/zandahlm1357
@Mr_Vakiil
⁉️ اگر ملک خریداری شده مساحت کمتر يا بيشتر داشته باشد تکلیف چیست؟
✅ اگر ملکی به شرط داشتن مساحت معین فروخته شده باشد و بعد معلوم شود که کمتر از آن مقدار است، مشتری حق فسخ معامله را خواهد داشت.
⚖️طبق ماده ۳۵۵ قانون مدنی: اگر ملکی به شرط داشتن مساحت معین فروخته شده باشد و بعد معلوم شود که کمتر از آن مقدار است، مشتری حق فسخ معامله را خواهد داشت؛ و اگر معلوم شود که بیشتر است فروشنده میتواند آن را فسخ کند، مگر اینکه در هر دو صورت طرفین به محاسبه زیاده یا كمي رضايت دهند.
#معاملهhttps://eitaa.com/zandahlm1357
@Mr_Vakiil
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی ) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال رمان عاشقانه مذهبی (علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و دوم
و من بیدرنگ جواب دادم: «خُب تو هم مثل من وضو بگیر، مثل من نماز بخون...» و پیش از این که خطابهام به آخر برسد، با چشمان کشیده و پُر احساسش به رویم خندید و با کلماتی ساده پاسخم را داد: «الهه جان! من که از تو نخواستم شیعه بشی! من از تو نخواستم دست از عقاید خودت برداری! حتی ازت نخواستم برای یه بارم که شده درمورد عقایدی که من دارم، فکر کنی! من فقط ازت خواستم دعا کنی، همین!»
سپس به چشمانم خیره شد و با گلایه لطیفی که در انتهای صدایش پیدا بود، گفت: «ولی تو از من میخوای از عقایدم دست بکشم. خُب قبول کن این کار سختیه!» و پیش از آن که به من مجال هر پاسخی دهد، با لحنی عاشقانه ادامه داد: «الهه جان! من و تو همینجوری با هم خوشبختیم! من همینطوری که هستی عاشقت هستم! الهه، تو همونی هستی که من میخواستم! بخدا من کنار تو هیچی کم ندارم!» سپس چشمانش رنگ تمنا گرفت و با هلال لبخندی که لحظهای از آسمان صورتش مخفی نمیشد، تقاضا کرد: «نمیشه تو هم همینجوری که هستم، قبولم داشته باشی؟» و خاطرش آنقدر عزیز بود که دیگر هیچ نگویم و در عوض، تمام احساس قلبم را به چشمان منتظرش هدیه کرده و با کلام پُر مِهرم خواسته دلش را برآورده سازم: «مجید جان! منم همینجوری که هستی دوسِت دارم!» و همین جمله ساده و سرشار از محبتم کافی بود تا به مباحثه عقیدتی مان پایان داده و در عوض، مطلع یک غزل زیبا و ماندگار شود.
لحظات پُر شوری که در زندگی عاشقانهمان کم نبود و با همه تکراری بودنش، باز هم به قدری شیرین و رؤیایی بود که نظیرش را در کنار هیچ کس و در هیچ کجای دنیا سراغ نداشته باشم. ساعتی به میزبانی نسیم گرم و دلنوازی که عطر خلیج فارس را به همراه میکشید، چشم به سقف بلند آسمان، میهمان خلوت ناب و بیریایی بودیم که فقط ندای نگاه من شنیده میشد و نغمه نفسهای مجید و حرفهایی که از جنس این دنیا نبود و عشق پاکمان را در پیشگاه پروردگار به تصویر میکشید که به خاطرم آمد امشب ختم صلواتم را فراموش کردهام. ختم صلواتی که هدیه به روح محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهماجمعین) بود و بنا به گفته خانمی که آن شب در امامزاده میهمان حصیرش بودیم، این ختم صلوات معجزه میکرد. رو به مجید کردم و گفتم: «مجید جان! یادم رفت صلواتهای امشبم رو بفرستم.» و با گفتن این حرف، از جا بلند شدم و برای برداشتن تسبیح به سمت اتاق رفتم.
تسبیح سفید رنگم را از داخل سجاده برداشتم و به بالکن بازگشتم که مجید پرسید: «چندتا صلوات باید بفرستی؟» دانههای تسبیح را میان انگشتانم مرتب کردم و پاسخ دادم: «هر شب هزارتا.» مجید چین به پیشانی انداخت و با خنده گفت: «اوه! چقدر زیاد! بیا امشب با هم بفرستیم.» و منتظر نشد تا پاسخ تعارفش را بدهم و برای آوردن تسبیحی دیگر قدم به اتاق گذاشت و لحظاتی بعد با تسبیح سرخ رنگش بازگشت. کنارم روی قالیچه نشست و با گفتن «پونصد تا تو بفرست، پونصد تا من میفرستم.» صلوات اول را فرستاد و ختم صلواتش را آغاز کرد. چه حس خوبی بود که در این خلوت روحانی و شبانه، زانو به زانوی هم نشسته و به نیت سلامتی مادرم، با هم بر پیامبر و اهل بیتش (صلیاللهعلیهماجمعین) صلوات میفرستادیم و خدا میداند که در آن شب عید فطر من تا چه اندازه به شفای بیمار بدحالم امیدوار بودم که دست آویزم به درگاه خدا، پیامبر رحمت و فرزندان نازنینش (صلیاللهعلیهماجمعین) بودند.
✉️ ارتباط با نویسنده :
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#کارگاه_انصاف ۴۴ ⚜ما برای هدفی بلند خلق شدهایم! با دورنمایی به وسعتِ #بینهایت ... برای تشبّه به ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه انصاف_45.mp3
11.84M
#کارگاه_انصاف ۴۵
💥 قرآن، نامِ بزرگترین بیانصافی در حقِ خودمان را #فسق گذاشته است!
فسق؛ مهندسی معکوس عشق در قلب انسانهاست!
جایی که؛
ـ هدف انسان
ـ معشوق انسان
ـ و مسیر حرکت او
به سمتی تغییر میکند، که برای آن خلق نشده است!
#استاد_شجاعی 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَـٰئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِىِّ ۚ يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ وَسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا
📺 آیه 56 سوره مبارکه احزاب
با صدای زیبای ودیع الیمنی
🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد🔸
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#کرامات امام رضا (ع)را در آرشیو هشتمین امام ☝️☝️☝️ ببینید👀
ketab-islam-monazerat-tarikhi-imam-reza.pdf
1.21M
📚📚📚
#کتاب
📗 مناظرات امام رضا ع
📝 آیت الله مکارم شیرازی
📖 71 صفحه پی دی اف
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش می شد به عالم بگویم:
من خدا را در سخن گفتن با تو،
در دخیل به پنجره فولادت،
در طواف به دور ضریحت،
در اشک زائرانت
و در صدای نقاره خانه ات یافتم.
السلام علیک یا ضامن آهو(ع)
🍃🌸🍃
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 استاد میشه لطفا درباره صحت اینکه مادر امام زمان دختر پادشاه روم بوده اند یان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
همیشه شنیدم شناخت علائم حتمی از واجبات هست و انسان را از فتنه ها دور میکنه و جای دیگه میبینم میگن که ظهور امری کاملا ناگهانی است و خودتون رو درگیر علائم نکنید. منظور چی هست؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
🔆علائم ظهور ناگهانی است یعنی ممکن است ناگهانی رخ بدهد، نه اینکه اصلا نشناسیدش!
علائم را بشناسید.
❌ خودتان را درگیر تطبیق نکنید که فلانی سفیانی هست و فلانی... خودتان را درگیر تطبیق نکنید، شناخت که باید بشناسیم.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٢٧٩٩
#امان_نامه_اى_كه_از_مادر_گرفت....
🌷امیر فرزند بزرگم بود و علاقه عجیبی به او داشتم و در قبال این خواسته درونی هرگز نمی خواستم که او را برنجانم. آرزوی امیر آرزوی من بود، هر چند بر خلاف میلم بود. یک روز که از کار روزانه منزل و خرید بیرون خسته شده بودم، پیش پدر امیر گلایه و خستگی ام را اظهار کردم. با صحبت من پدر امیر عصبانی شد و گفت: شما دو پسر داری و هر دوی آنها را به جبهه فرستاده اى و هیچ گلهای نداری، اما از خرید نان شکایت میکنی!
🌷همین که اعتراض پدر امیر را شنیدم، گفتم: من شهامت این را دارم که حتی تو را نیز راهی میدان جنگ کنم. مدتی از این موضوع گذشت. تا این که این صحبت به گوش امیر رسید. او هم از این که فرصتی به دست آمده تا آرزوی قلبی خودش را به من تفهیم کند، این گفته را وسیله قرار داده بود تا بدین صورت مرا امتحان کند.
🌷روزی با همسنگران و دوستان خود جمع شده و خود را به صورت شهیدی در آورده بود که به کفنی پیچیده شده و پلاکی به گردن دارد. روی برگ بزرگی هم نوشته بود "شهید امیر پیرنظر" و آن را روی سینه ی خودش قرار داده بود و از دوستانش خواهش کرده بود که از او عکس بگیرند. چند روز بعد امیر به مرخصی آمد و همان عکس را به من نشان داد و گفت: مادر این شهید را می شناسى؟
🌷خوب دقت کردم و با دو دست بر سرم زدم و گفتم: وای امیر! خدا مرگم بدهد، این که خودت هستی. امیر از روی شوق خنده ی معناداری کرد و گفت: مادر این بود روحیه ای که از آن صحبت می کردی؛ این بود شهامت تو؟ احساس مادرانه، طاقت دیدن چنین صحنه ای را از من گرفته بود، از طرفی ایمان درونی ام و هدف والای امیر، باعث شد مکثی کنم و بعد گفتم:...
🌷....گفتم: باز هم می گویم روحیه اش را دارم. امیر از این که هدف خود را در قالب چنین موضوعی بیان کرده بود و امان نامه گرفته بود، بسیار خوشحال شد و از من تشکر کرد. همین صحنه در آینده ای نه چندان دور به واقعیت پیوست. آری این آخرین باری بود که به مرخصى مى آمد؛ او رفت و شهید شد.
🌹خاطره اى به ياد شهید معزز امیر پیرنظر
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
✨﷽✨
عمر واقعی
وقتى اسكندر جهت فتح ممالك به شهرى رسيد كه در آب و هوا و نعمت و صفا نظير آن را نديده بود فرمان داد تا در آن حوالى سراپرده بر پا نمايند.
ناگاه به قبرستانى رسيدند ديد بر قبر يكى نوشته شده او يكسال عمر كرده و بر ديگرى نوشته سه سال و بر ديگرى پنج سال و خلاصه هيچيك را عمر از پانزده سال و بيست سال بيش نبود در حيرت شد كه چگونه در چنين آب و هواى خوب عمر اندك باشد.
فرستاد جمعى از اعيان شهر را حاضر كردند و همه را معمّر و كهنسال يافت، از معماى عمر كم قبرها پرسيد گفتند: اموات ما نيز مانند ما عمر زياد كرده اند ولى روش ما اين است كه از ايام زندگى خود آنچه براى تحصيل علم و دانش و تكميل نفس گذرانديم از عمر خود شماريم و بقيه را باطل و بيهوده دانيم پس هر كه از ما درگذرد آن مقدار زمان را حساب كنند و بر روى قبر او نويسند كه با علم و دانش بوده است.
اسكندر را اين سخن و عادت بسيار پسنديده آمد وآنها را تحسين كرد.
منبع 📚: داستانهایی از فضیلت علم علی میرخلف زاده ص۴۵
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ریشه تاریخی و حکایت ضرب المثل ﮔﺸﺎﺩﺑﺎﺯﯼ ﮔﺸﺎﺩﺑﺎﺯﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭ ﺗﺒﺬﯾﺮ ﺍﺳﺖ! ﻫﺮﮐﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﺎﺩﯼ ﺟﺎﻧ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قضیه ضرب المثل
🍶 ماستمالی کردن
ﻗﻀﯿﻪ ﻣﺎﺳﺘﻤﺎﻟﯽﮐﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺩﺛﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﻋﺼﺮ ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﺳﻠﺴﻠﮥ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺷﺎﺩﺭﻭﺍﻥ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﮥ ﻣﺮﺩﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻘﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ:
"ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻭ ﻓﻮﺯﯾﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﻘﺮﺭ ﺑﻮﺩ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﺼﺮﯼ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﮥ ﺭﺍﻩﺁﻫﻦ ﺟﻨﻮﺏ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻭ ﺷﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﮐﯿﺪ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻫﺎﺕ ﻃﻮﻝ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺧﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺩﻫﻘﺎﻧﯽ ﻣﺠﺎﻭﺭ ﺧﻂ ﺁﻫﻦ ﺭﺍ ﺳﻔﯿﺪ ﮐﻨﻨﺪ. ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﺕ ﭼﻮﻥ ﮔﭻ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺮﺱﻧﺒﻮﺩ ﺑﺨﺸﺪﺍﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺸﮏ و ﻣﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻥ ﺩﻩ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻮﻗﺘﺎً ﺳﻔﯿﺪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﺘﺠﺎﻭﺯ ﺍﺯ ﯾﮑﻬﺰﺍﺭ ﻭ ﺩﻭﯾﺴﺖ ﺭﯾﺎﻝ ﺍﺯ ﮐﺪﺧﺪﺍﯼ ﺩﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺎﺳﺖ ﮐﻠﯿﮥ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ"
ﺑﻪﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻼﺣﻈﻪﺷﺪ ﻗﺪﻣﺖ ﺭﯾﺸﮥ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﺋﺮ ﺍﺯ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺳﺎﻝ ﻧﻤﯽﮔﺬﺭﺩ، ﺯﯾﺮﺍ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1317 ﺷﻤﺴﯽ ﺑﺮﮔزﺍﺭ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﺻﻠﯽ ﺷﻮﺧﯿﻬﺎﯼ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﻭ ﻣﺠﺎﻟﺲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﻻﺯﻡ ﻭ ﻣﻘﺘﻀﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺍﯾﺠﯽ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺁﺭﯼ، ﻣﺎﺳﺘﻤﺎﻟﯽﮐﺮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺩﺍﺩﻥ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻭﺭﺩ ﺯﺑﺎﻥ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﻻﺯﻡ ﻭ ﺑﺎﻟﻤﻨﺎﺳﺒﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ .
ﻋﺒﺎﺭﺕ ﻣﺜﻠﯽ ماستمالی کردن ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﮤ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽ ﺟﻤﺎﻝﺯﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻟﻐﺎﺕﻋﺎﻣﯿﺎﻧﻪ ﯾﻌﻨﯽ: ﺍﻣﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻮﺟﺐ ﻣﺮﺍﻓﻌﻪ ﻭ ﻧﺰﺍﻉ ﺷﻮﺩ ﻻﭘﻮﺷﺎﻧﯽﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻭ ﺗﺄﻭﯾﻞ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻥ، ﺭﻓﻊ ﻭ ﺭﺟﻮﻉ ﮐﺮﺩﻥ، ﺳﺮﻭﺗﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻬﻢﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﻗﻀﺎیا ﺭﺍ ﺑﻪﻧﺤﻮﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﮔﻔﺘﮥ ﻋﻼﻣﻪﺩﻫﺨﺪﺍ ، ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻭ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﻣﺪﺍﻫﻨﻪ ﻭ ﺍﻏﻤﺎﺽ ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻧﺪﯾﺪﻩﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﺴﺎﺋﻠﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺧﺸﻢ ﯾﺎ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﮔﺮﺩﺩ ﻧﯿﺰ ﺍﻓﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه تربیت فرزند👇👇👇👇
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃