فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#روشنگری
💠 حیوانات خانگی در اسلام 💠
✅ کبوتر 🕊
✅ گربه 🐈
✅ خروس🐓
✅ مرغ🐔
✅ اردک
✅ غاز 🐦
✅ بلدرچین 🐧
سگ(شکاری،نگهبان،گله)بافاصله از خانه🐕
زنبور عسل🐝
اسب 🐴
گوسفند🐑
گاو🐂
گاو میش🐃
شتر 🐪
بز🐐
🕊حیوانات اهلی و غیر اهلی
✅ بنابر احادیث معصومین علیهم السلام سزاوار نیست خانه ای خالی باشد از حیوانات خانگی.
⛔️نگهداری حیوانات غیر اهلی(وحشی) مانند قناری، طوطی، مرغ عشق، کاسکو، راسو، خرگوش، ماهی، مرغ مینا، بلبل، همستر و... هیچ توصیه ای ندارد بلکه از جهت سلامت برای انسان مضر می باشد.
⛔️🐠🐅🐆🐊🐋🐖🐿🐁🐇🐀🐗🐺🐒🐢🐍🐌⛔️
#حیوانات_خانگی
#طب_اسلامی
➖➖➖➖
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از حسین زاده....
داستان
📚مـــن بـــا تـــو (47 قــســمــت)
✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے
👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
✨ #مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
ماشین سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین گفتم:ممنون خدافظ!
دستم رو گرفت،عادت ڪردہ بودم!
_فردا بیام دنبالت باهم بریم دانشگاہ؟
بے حس دستم رو از دستش ڪشیدم بیرون.
_با،بابا میرم باے!
مثل بچہ ها گفت:دلم تنگ میشہ خب!
حسے بهش نداشتم منتظر فرصت بودم تا باهاش بهم بزنم!
بہ لبخند ڪم رنگے اڪتفا ڪردم و پیادہ شدم!
بوق زد،نفسم رو با حرص دادم بیرون،برگشتم سمتش و براش دست تڪون دادم،با لبخند دستش رو برد بالا و رفت!
آخیشے گفتم،با دستمال ڪاغذے برق لبم رو پاڪ ڪردم و راہ افتادم سمت خونہ،جدے رو بہ روم،رو نگاہ میڪردم و محڪم قدم برمیداشتم!
مریم همونطور ڪہ داشت چادرش رو مرتب میڪرد بہ سمتم مے اومد،نگاهم ڪرد،با لبخند گفت:سلام هانیہ خوبے؟
دستم رو بہ سمتش دراز ڪردم و گفتم:سلام ممنون تو خوبے؟
همونطور ڪہ دستم رو میگرفت گفت:قربونت.
سرڪوچہ رو نگاہ ڪرد و گفت:امین اومد من برم!
دیگہ برام مهم نبود،دیدن مریم و امین زیاد اذیتم نمے ڪرد،فقط رد زخم حماقتم بودن،ازش خداحافظے ڪردم و وارد خونہ شدم،مادرم داشت حیاط رو می شست آروم سلام ڪردم و وارد پذیرایے شدم!
مادرم پشت سرم اومد داخل
_هانیہ!
برگشتم سمتش.
_بلہ مامان!
نشست روی مبل،بہ مبل ڪناریش اشارہ ڪرد.
_بیا بشین!
بے حرف ڪنارش نشستم.
با غصہ نگاهم ڪرد.
_قرارہ برات خواستگار بیاد!
پام رو انداختم رو پام.
_مامان جان من تازہ هیجدہ سال رو تموم ڪردم،تازہ دارم میرم دانشگاہ رو دستتون موندم؟
با اخم نگاهم ڪرد:نہ خیر!ولے بسہ این حالت!شدے عین یہ تیڪہ یخ،دوسالہ فقط ازت سلام،صبح بہ خیر،شب بہ خیر،خستہ نباشے،خداحافظ میشنویم!هانیہ چرا این ڪار رو با خودت میڪنے؟
بے حوصلہ گفتم:نمیدونم!روانشناس هایے ڪہ میرے پیششون میگن شوڪہ!
با عصبانیت نگاهم ڪرد:بس نیست این شوڪ؟!هانیہ یادت بیارم ڪہ سال سوم همہ درس ها رو بہ زور قبول شدے؟یادت بیارم بہ زور ڪنڪور قبول شدے ڪجا؟!دانشگاہ آزاد قم رشتہ حسابدارے،خانم مهندس!بہ خودت بیا!
از رو مبل بلند شدم.
_چشم بہ خودم میام،بہ در و دیوار ڪہ نمیام!
همونطور ڪہ میرفتم سمت اتاقم گفتم:خواستگار بیاد فقط سنگ رو یخ میشید من از این اتاق تڪون نمیخورم!
_شهریار چرا باید پاے تو بسوزہ؟!
با تعجب برگشتم سمتش!
_مگہ شهریار رو چے ڪار ڪردم؟!
جدے نگاهم ڪرد.
_شهریار عاطفہ رو دوست دارہ بخاطرہ تو....
نذاشتم ادامہ بدہ سریع اما با خونسردے گفتم:میدونم مامان جان اما لطفا ڪسے براے من فداڪارے نڪنہ!نگران نباشید عاطفہ رو ترور نمیڪنم،قرار خواستگارے رو بذار!
در اتاق رو بستم،بدون اینڪہ لباس هام رو عوض ڪنم نشستم روے تختم و بہ حیاطمون خیرہ شدم،دوسال پیش اولین ڪارے ڪہ ڪردم اتاقم رو با شهریار عوض ڪردم!
وارد ڪافے شاپ شدم،بنیامین از دور برام دست تڪون داد،هم ڪلاسے دانشگاهم حدود چهارماہ بود باهم در ارتباط بودیم،رفتم سمتش،بلند شد ایستاد.
_سلام خانم خانما!
دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد،باهاش دست دادم و نشستم.
_چے میخورے؟
نگاہ سرسرے بہ منو انداختم و گفتم:فعلا هیچے!
_چہ عجب حرف زدے!
بے حوصلہ گفتم:ڪش ندہ باید زود برم!
بدون توجہ بہ من رو بہ گارسون گفت:دوتا قهوہ ترڪ لطفا!
دوبارہ برگشت سمتم،دستم رو گرفت هے دستم رو فشار میداد!
دستم رو از تو دستش ڪشیدم بیرون.
_صد دفعہ نگفتم خوشم نمیاد اینطورے نڪن؟!
_نخوردمت ڪہ!
با عصبانیت گفتم:نہ بیا بخور!
لبخند دندون نمایے زد و گفت:اتفاقا مامان و بابام چند روز خونہ نیستن!
پوزخند زدم و بلند شدم.
_دیگہ بہ من زنگ نزن!
سریع بلند شد!
_هانیہ!خب توام شوخے ڪردم.
ڪیفم رو انداختم روے دوشم.
_برو این شوخے ها رو با عمہ ت ڪن!
با اخم نگاهم ڪرد.
_گفتم شوخے ڪردم دیگہ ڪش ندہ!
همونطور ڪہ میرفتم سمت خروجے گفتم:برو بابا دیگہ دور و بر من نباش!
_حرف آخرتہ دیگہ؟!
_حرف اول و آخر!
با لبخند بدے نگاهم ڪرد
_باشہ ببینم بابا و داداشت چے میگن!
آب دهنم رو قورت دادم ولے حرڪتے از خودم نشون ندادم ڪہ بفهمہ ترسیدم!دوبارہ حرڪت ڪردم سمت خروجے،دو تا از دخترهاے مذهبے ڪلاس داشتن نگاهم میڪردن و حرف میزدن! با خودم گفتم ڪارت بہ حراست نڪشہ! از ڪافے شاپ خارج شدم،حضور ڪسے رو پشت سرم احساسم ڪردم،برگشتم،بنیامین بود.
_شنیدے چے گفتم؟!
بیخیال گفتم:آرہ،ڪر ڪہ نیستم!
دخترهاے ڪلاس از ڪافے شاپ اومدن بیرون یڪے شون گفت:خانم هدایتے مشڪلے پیش اومدہ؟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم،با شڪ راہ افتادن سمت دانشگاہ،خواستم برم ڪہ بنیامین بازوم رو ڪشید با عصبانیت گفتم:چتہ وحشے؟!برو تا ملتو سرت نریختم!
انگشت اشارہ ش رو بہ نشونہ تهدید سمتم گرفت:ببین من دست بردار نیستم.
نگاہ چندش آورے بهم انداخت و گفت:چیزے ڪہ ازت بهم نرسید!
دیگہ نتونستم طاقت بیارم محڪم بهش سیلے زدم خواست ڪارے ڪنہ ڪہ پشیمون شد!
چندتا از طلبہ هاے دانشگاہ ڪہ بہ معرفے استادها براے واحدهاے دینے مے اومدن،بہ سمتمون اومدن،حتما ڪار دخترها بود!یڪے شون با لحن ملایمے گفت:سلام اتفاقے افتادہ؟
بنیامین با عصبانیت گفت:بہ تو چہ ریشو؟!
با لبخند زل زد بہ بنیامین:چہ دل پرے از ریش من دارے!
سریع گفتم:این آقا مزاحمم شدہ!
پسر بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت:شما بفرمایید ما حلش میڪنیم!
توقع داشتم اخم ڪنہ و با عصبانیت بتوپہ بہ بنیامین بہ من هم بگہ خواهرم چادرت ڪو؟!
با تعجب راہ افتادم سمت دانشگاہ،پشت سرم رو نگاہ ڪردم،داشت با لبخند با بنیامین حرف میزد!
ادامــه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔲 یک اصل مهم را فراموش نکنید
پدر و مادر قرار نيست بی نقص باشند، انسان بی نقص وجود ندارد.
مسئوليت مانند ليوان كاغذی در دست انسان است. آنرا شل نگه داريم رها ميشود و اگر سفت نگه داريم ليوان له ميشود.
مانند درجه دمای بدن انسان كه بالاتر و پايينتر از حد برای انسان كشنده ست.
پس تعليم و تربيت كودك را تبديل به وسواس نكنيم كه فرزندمان از پا در خواهد آمد.
🔲رسول خدا صلی الله علیه و آله🌻
👈خاک، تفرجگاه کودکان است.
📚معجم الکبیر/ج6/ص140
✅خاک یکی از بهترین وسایل بازی و سرگرمی کودکان است که والدین نباید به بهانه آلودگی از بازی کودکان با آن جلوگیری کنند. البته بهتر است خاک غربال شده و تمیز که اشیای تیز و برنده در آن نباشد در اختیار آنان قرار دهیم تا از خطرات احتمالی مصون بمانند.
.......:
.......:
🔲وقتی کودکی با غذایش بازی میکند و پدر و مادر، چندین بار بهاو میگویند:
شامت را بخور. غذا برای تو خوب است؛ خیلی از بچههای گرسنۀ دنیا، آرزو دارند غذای تو را داشته باشند، درواقع بهاین بدرفتاریاش توجه کرده و او را لوس میکنند.
در این حالت او راحت و آسوده مینشیند و از تماشای جنجالی که با غذا نخوردنش بهوجود آمده، لذت میبرد.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#ازامام_خوبان_بیاموزیم 💐
خبرنگاران منتظر
💠 خبرنگاران زیادی از نقاط مختلف دنیا به نوفل لوشاتو آمده بودند.
#امام_خمینی(ره) با آرامش و وقار خاصی نشسته بود تا آنها سئوالاتشان را بپرسند. من خیلی خوشحال بودم چون با این برنامه، انقلاب مردم ایران در سطح جهانی مطرح میشد و صدای انقلاب به گوش مردم کشورهای دیگر نيز میرسید.
💠 یکی دو خبرنگار که سوالشان را پرسیدند نوبت خبرنگار دیگری شد. قبل از اینکه خبرنگار سئوالش را بپرسد، امام از جایش بلند شد و شروع به حرکت کرد. با عجله خودم را به #امام_خمینی(ره) رساندم و گفتم: آقا کجا تشریف میبرید؟
#امام_خمینی(ره) با آرامش جواب داد: وقت نماز است.
💠 گفتم: آقا دیگر این فرصت نصیب ما نمیشود که انقلاب را معرفی کنیم، خواهش میکنم چند دقیقه دیگر بنشینید تا سه چهار نفر دیگر سؤالاتشان را بپرسند.
#امام_خمینی با ناراحتی فرمودند: وقت نماز است و به سمت اتاق دیگري حرکت کرد.
من هاج و واج مانده بودم، خبرنگاران از من علت رفتن #امام_خمینی را می پرسیدند ...
📚 کتاب پر پرواز ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ ص ۶۰
#امام خمینی ( ره) #امام_نهج_البلاغه_ای_ما
▪️#رهبری که خود بیش از #تعلیم دیگران خود را ساخت ،و رهبری که پیش از #تعلیم با گفتار ، با کردار ، تعلیم داد ....
#ضرورت_خودسازی_رهبران_و_مدیران :
""کسی که خود را #رهبر مردم قرار داد ، باید بیش از انکه به #تعلیم دیگران پردازد ، خود را بسازد ، و پیش از انکه به گفتار #تربیت کند ، با کردار تعلیم دهد ، زیرا انکس که خود را تعلیم دهد و ادب کند سزاوارتر به #تعلیم است از انکه دیگری را تعلیم دهد و ادب بیاموزد .""
#اختصاصی
🎥 حدیثی که #امام_خامنه_ای به آیت الله نجومی برای تحریر و خوشنویسی دادند؟
این حدیث که تابلو و در #مقابل_چشمانشان نصب شده، چیست❗️
⭕️مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماما...
#حکمت۷۳
◾️▪️رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب بر مسلمین جهان تسلیت باد .
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃