♥️🦋
#همسفر_تا_بهشت🕊
✨پسرانِ خوبــ
به دنبال زیباترین
دختـر دنیا نیستند ...
آنها به دنبال دختـرے هستند ڪه
آخرتشان را زیبــا بسازد !
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
جرات ازدواج!!!
به قد و قواره اش نمی آمد که درباره ازدواج بگوید؛اما با صراحت تمام موضوع را مطرح کرد!
گفتیم:زود است،بگذار جنگ تمام شود،خودمان آستین بالا می زنیم.
گفت: (( نه،پیامبر فرموده اند ازدواج کنید تا ایمانتان کامل شود،من هم برای تکمیل ایمان باید ازدواج کنم،باید!)).♥♥
همین ها را گفت که در سن نوزده سالگی زنش دادیم!
گفتیم:حالا بگو دوست داری همسرت چگونه باشد؟گفت: (( عفیف باشد و با حجاب.))
(راوی: همسر
#شهید_حسین_زارع_کاریزی♥
#یک_روایت_عاشقانه
#مذهبیها_عاشقترند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی حاج اقا دانشمند
💠 موضوع: باهمسرت خوش اخلاق باش
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💑 خواسته های خود را به روشنی بیان کنـید!
🔸بسیاری از مردم، اعم از مرد و زن از بیان صریــح خواســته های خود بیــم دارند و در نتیجه بر آنها سرپوش میگذارند و نتیجه این پنهانکاری، نومید شدن از رسیدن به خواسته هایشان و خشـــم گرفتـــن بر همـــسری است که از برآورده کردن خواستههای ناگفته آنان کوتاهی کرده است!
🔸ایجــاد روابط صمیـــمی با همـــسر، بدون صداقت و درستی در گفتار و کردار امکانپذیر نیست. به یاد داشـــته باشـــید که همـــسرتان فکرخوان شما نیست، یعنی علم غیب پی بردن به درون و افکار شما را ندارد.
لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏
https://eitaa.com/zandahlm1357
♨️ به این صورت که ؛ معجزه ی #خون_شدن آب رود نیل به وسیله ی حرکت دسته جمعی #تمساح_ها ، و بالا آمدنِ #رُس موجود در کف رودخانه و #قرمز_شدنِ آب ، توجیه میگردد . ماهی ها از این آلودگیِ به وجود آمده در رود نیل #میمیرند ولی #قورباغه ها برای فرار از مرگ و از آنجایی که #دو_زیست هستند ، به #بیرون از آب حرکت میکنند و چون آبی سالم برای آنان یافت نمی شود در خشکی #میمیرند . ☠
🐛 علت تجمع و حمله ی کرم ها و مگس ها و پشه ها به شهر نیز ، #اجساد قورباغه هایِ متعفن است که منبع خوبی برای #تغذیهی آنهاست . این همان #جنگ بین #علم و #خدا در غرب است که در #هالیوود بر آن دامن زده میشود . 😈
✅ این #جنگِ_با_قدمت بیان گر این است که : هر چه علم و دانش انسان افزایش یابد و به تَبع #جهل او #کاهش پیدا کند ، #خدا #کوچک و کوچک تر می شود . تا جایی که علم به منشاء و علتِ #تمام_اتفاقات پی می برد و دیگر نیازی به موجودی #ماورایی و #نامرئی به نام خدا نیست که منشاء اتفاقات #مجهول را به آن نسبت دهیم . و با این دیدگاه معجزات الهی ، اتفاقاتی هستند که منشائی #طبیعی دارند و پیامبران با #دانشی که از طبیعت داشتند و با سوء استفاده از #جهل_مردم ، این کارها را #معجزه می خواندند و به نیرویی مبهمی به نام #پروردگار نسبت میدادند تا بتوانند بر مردم سلطه پیدا کنند و #حکومت_کنند. 😤
🌘🌗🌖🌕متن۶🌕🌔🌓🌒
---- ---- ---- ---- ---- ---- ---- ---- ----
📝《تصویر۶》
🔥 #دانشمند مصری ، در حال #توجیه_علمی درباره ی اتفاقاتی که در مصر افتاده است . (#خون_شدن آب نیل ، حمله ی قورباغه ها و ...) 🔥
-----------------------------------------
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔹قسمت ۲: مرد شامی و امام حسین / مردی که اندرز خواست / علی و عاصم / مستمند و ثروتمند / بازاری و عابر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part03_گزیده داستان راستان.mp3
5.32M
🔹قسمت ۳: غزالی و راهزنان / نصیحت زاهد / در بزم خلیفه
رستوران حلال ایرانی در بلژیک
گذرمان به بلژیک افتاد. ساعت ناهار در نت پیگیر رستوران حلال بودیم. یک ایرانیاش را یافتیم. تماس گرفتیم که ببینیم گوشتی که استفاده می کنند حلال است یا نه.
خانمی پاسخ داد.
انگلیسی پرسیدیم آیا گوشتهای شما حلال است؟
با جدیت گفت: بلهههه. ما ایرانی هستیم. پرشین... ما مسلمانیم... همه گوشتها حلال است.
خیلییییی حس خوبی بود.
ایرانی مسلمان... و آن با غیرت ملی مذهبی صحبت کردنش. همه چی تموم...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک 🇮🇷ایرانی از هلند و فرانسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | رهبر انقلاب، بازنده اصلی همان کسانی هستند که تلاش کردند مردم در انتخابات شرکت نکنند
.......:
#سلامتی فرمانده صلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | رهبر انقلاب، انتخابات ۱۴۰۰، حماسه مردم بود
.......:
#سلامتی فرمانده صلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | رهبر انقلاب، : ممکن است با بعضی نظرات شورای نگهبان موافق نباشم اما طبق قانون و وظیفه عمل کردند
.......:
#سلامتی فرمانده صلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | رهبر انقلاب، ورود به مسئلهی احیای حقوق عامه جزو وظائف مهم قوهی قضاییه است
.......:
#سلامتی فرمانده صلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | رهبر انقلاب، رفتار بعد از انتخابات مسئولان و نامزدها از نعمات الهی بود
.......:
#سلامتی فرمانده صلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | رهبر انقلاب، کارشناسها میگویند لااقل ده درصد از عدم شرکتها مربوط به کروناست
.......:
#سلامتی فرمانده صلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
14000407_40599_1281k.mp3
8.29M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه. ۱۴۰۰/۰۴/۰۷
.......:
#سلامتی فرمانده صلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و چهل و دوم
با همه کمردردی که تا ساق پاهایم رعشه میکشید، به زحمت از پلهها بالا میرفتم که حالا تمام وجودم از ناراحتی آتش گرفته و دیگر حال آشفته لحظات قبلم را از یاد بُرده بودم که تازه میفهمیدم این جماعت چه موزیانه به خانواده ما نفوذ کرده و هنوز چند هفته از فوت مادر نگذشته، میخواستند راهی به خانه ما باز کنند. نمیفهمیدم در خانواده ما دنبال چه هستند که بر سر تجارت با پدر، قصه دوستی را آغاز کرده و بعد خواهر جوانشان را به عقد پدر پیر من درآوردهاند که صدای کوبیده شدن در اتاق، مرا از اعماق افکار نابسامانم بیرون کشید.
مجید با ابروهایی که زیر بار سنگین اخم تا روی چشمانش پایین کشیده شده و گونههایی که از عصبانیت گل انداخته بود، قدم به اتاق گذاشت و شاید به قدری قلبش از غیظ و غضب پُر شده بود که حتی وضعیت مرا هم فراموش کرده و ندید چقدر ناتوان روی کاناپه افتادهام که اینبار به غمخواری حالم پایین پایم زانو نزد و در عوض برای بازخواستم روی مبل مقابلم نشست و با صدایی که از شدت خشم خَش افتاده بود، پرسید: «این پسره تو رو کجا دیده؟» مبالغه نبود اگر بگویم که تا آن لحظه، چشمانش را اینهمه عصبی ندیده بودم و به غیرت مردانهاش حق میدادم که اینچنین در برابرم یکه تازی کند که سکوتم طولانی شد و صورتش را برافروختهتر کرد: «الهه! میگم اینا تو رو کجا دیدن؟»
نیمخیز شدم تا خودم را کمی جمع و جور کرده باشم و زیر لب پاسخ دادم: «یه بار اومده بودن درِ خونه...» و نگذاشت حرفم تمام شود که دوباره پرسید: «خُب تو رو کجا دیدن؟» لبخندی کمرنگ نشانش دادم تا هم فضا را آرام کرده و هم بر اضطراب خودم غلبه کنم و با صدایی آهسته جواب دادم: «من رفته بودم در رو باز کنم...» که دوباره با عصبانیت به میان حرفم آمد: «مگه نوریه خودش نمیتونست در رو باز کنه که تو از طبقه بالا رفتی در رو باز کردی؟» در برابر پرسشهای مکرر و قاطعانهاش کم آورده و باز تنم به لرزه افتاده بود. به سختی از جا بلند شده، تکیهام را به پشتی کاناپه دادم و با صدایی که حالا بیش از دلم میلرزید، جواب دادم: «اون روز هنوز بابا با نوریه ازدواج نکرده بود...» و گفتن همین کلام کوتاه کافی بود تا سرانجام شیشه تَرک خورده صبرش بشکند و عقدهای را که در سینه پنهان کرده بود، بر سرم فریاد بکشد: «پس اینا اینجا چه غلطی میکردن؟!!!»
نگاهش از خشم آتش گرفته و به انتظار پاسخ من، به صورتم خیره مانده بود که لبهای خشکِ از ترسم را تکانی دادم و گفتم: «همون هفتههای اولی بود که مامان فوت کرده بود... اومده بودن به بابا تسلیت بگن... همین...» و نمیدانستم که آوردن نام آن روزها، اینچنین جگرش را آتش میزند که مردمک چشمان زیبایش زیر فشار خاطرات تلخش لرزید و با نفسهایی که بوی غم میداد، زمزمه کرد: «اون روزهایی که من حق نداشتم یه لحظه زنم رو ببینم، یه مُشت مردِ غریبه میاومدن با ناموس من حرف میزدن؟...» در مقابل بارش باران احساس عاشقانهاش، پرده چشم من هم پاره شد. قطرات اشکی که برای ریختن بیتابی میکردند، روی صورتم جاری شدند و همانطور که از زیر شیشه خیس چشمانم، نگاهش میکردم، مظلومانه پرسیدم: «تو به من شک داری مجید؟»
و با این سؤال معصومانه من، مثل اینکه صحنه نگاه گناهآلود و چشمان ناپاک برادر نوریه، برایش تکرار شده باشد، بار دیگر خون غیرت در صورت گندمگونش پاشید و فریادش در گلو شکست: «من به تو شک ندارم! به اون مرتیکه شک دارم که اونجوری بیحیا...» و شاید شرمش آمد حرکت شیطانی برادر نوریه را حتی به زبان آورد که پشتش را به مبل تکیه داد و هر آنچه بر دلش سنگینی میکرد با نفس بلندی بیرون داد و مثل اینکه تازه متوجه رنگ پریده و نفس بُریدهام شده باشد، سراسیمه از جا بلند شد و با گامهای بلندش به سمت آشپزخانه رفت و لحظاتی نگذشته بود که با لیوان شربت قند و گلاب آمد و باز مثل گذشته کنارم روی کاناپه نشست.
با ما همراه باشید🌹
لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#ارتباط_موفق ۱ 🗣 هر ارتباطی ، سنگ بنایی دارد؛ همان خشت اول که اگر کج گذاشته شود؛ دیوار آن ارتباط، ت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا