فصل هفتم : در اطعام مؤمنان و آب دادن ايشان و جامه پوشانيدن و ساير اعانتهاى ايشانو يارى كردن مظلومان
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه مؤ منى را سير كند، بهشت او را واجب شود، وهر كه كافرى را سير كند، بر خدا لازم است كه شكم او را پر از زقوم جهنم كند.
در حديث ديگر فرمودهر كه سه نفر از مسلمانان را سير كند، حق تعالى او را از سه بهشت طعام دهد جنة الفردوس و جنة عدن و جنة طوبى .
در حديث ديگر فرمود، هر كه مؤ منى را طعام دهد تا او سير شود، هيچيك از خلق خدا ندانند كه او را چه ثواب هست ، نه ملك مقرب و نه پيغمبر مرسل مگر پروردگار عالميان پس فرمود، از جمله چيزهائيكه آمرزش را واجب مى گرداند طعام دادن مسلمان گرسنه است .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : هر كه شربت آبى بمسلمان بدهد درجائيكه آب بهمرسد حق تعالى بهر شربتى هفتاد هزار حسنه باو عطا فرمايد، اگر او را آب دهد درجائى كه آب كمياب باشد، چنان باشد كه ده بنده از فرزندان اسمعيل آزاد كرده باشد.
در حديث حسن منقول است كه : هر كه طعام دهد برادر مؤ من خود را از براى خدا چنانست كه صد هزار كس از ديگران را طعام داده باشد و در حديث حسن ديگر فرمود بسدير صراف كه چه مانع مبشود تو را هر روز يك بنده آزاد كنى ؟ گفت مال من وفا نميكند، باين فرمود كه هر روز يك مسلمان را طعام بده كه اين ثواب از براى تو باشد، پرسيد كه مال دار يا پريشان ؟ فرمود مال دار هم گاهست كه خواهش طعام دارد.
در حديث صحيح ديگر فرمود يك لقمه كه برادر مسلمان نزد من بخورد، بهتر است نود من از يك بنده آزاد كردن .
در حديث ديگر فرمود هر كه مؤ من مال دارى را طعام بدهد برابر است با يك بنده از فرزندان اسمعيل كه او را از كشتن آزاد كند و هر كه مؤ من محتاجى را طعام بخوراند برابر است با صد بنده از فرزندان اسمعيل كه از كشتن آزاد كند ودر حديث ديگر فرمود چهار چيز است كه هر كه يكى از آنها را بجا آورد داخل بهشت شود كسيكه تشنه را سيراب گرداند، يا گرسنه را سير كند، يا عريانى را بپوشاند يا بنده را كه در مشقت باشد آزاد كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه : بهتربن اعمال نزد حق تعالى سه چيز است سير كردن مسلمان گرسنه يا قرض مسلمان را ادا كردن يا غمى از دل او برداشتن ، فرمود خير و بركت بخانه كه در آن طعام داده ميشود زودتر مى رود، از فرو رفتن كارد بكوهان شتر.
از حضرت على بن الحسين عليه السّلام منقول است كه : هر كه جامه زيادتى داشته باشد وداند كه برادر مؤ منش بآن محتاج است ، باو ندهد حق تعالى او را سرنگون در آتش جهنم اندازد هر كه سير بخوابد و نزديك او مؤ من گرسنه باشد، حق تعالى بملائكه فرمايد كه شما ر اگواه مى گيرم بر اين بنده كه من او را امرى كردم و نافرمانى من كرد، اطاعت ديگران كرده بدانيد كه او را بعمل خود گذاشتم ، هرگز او را نيامرزم .
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه ايمان نياورده است ، بمن كسيكه سير بخوابد وبرادر مسلمانش گرسنه باشد.
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : هر كه خانه داشته باشد و مؤ منى محتاج شود كه در آن خانه ساكن شود و او راضى نشود حق تعالى بملائكه فرمايد، كه بنده من بخل ورزيد بر بنده من بساكن شدن در خانه او در دنيا، بعزت خود سوگند مى خورم كه هرگز او را در بهشت ساكن نگردانم ، از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول استكه : هر كه دور كند از راه مسلمانان چيزى را كه باعث آزار ايشان باشد، حق تعالى ثواب خواندن چهار صد آيه براى او بنويسد، كه بهر حرفى ده حسنه براى او بنويسد. در روايت ديگر فرمود كه بنده داخل بهشت شد بيك خاريكه از سر راه مسلمانان برداشت .
از حضرت صادق عليه السّلام منقول است كه : نيكو چيزيست هديه فرستادن پيش از آنكه حاجت خود را بگوئى ، فرمود هديه بيكديگر بفرستيد كه هديه كينه ها را از سينه ها ميبرد، فرمود كه دايم گردانيد هديه را به پس دادن ظرفهاى هديه و فرمود، كه هديه سه قسم است هديه كه در برابرش توقع نفع داشته باشى ، هديه كه بعنوان رشوه فرستى ، و هديه كه از براى خدا فرستى ، غرض دنيوى نداشته باشى .
حلیة_المتقین
#https://eitaa.com/zandahlm1357
#استعداد_کودکان
بنام خدا.باسلام.پسرم ۴ سال و نیمه اس.توی ۳ سالگی بدون هیچ آموزشی بطور خود جوش اعداد رو یادگرفت.تا عدد۱۰۰ میشمارد و عدد رومیشناخت.بعدش اعداد۴ رقمی یادگرفت و حتی جمع و تفریق اعداد ۳ رقمی و ۴ رقمی رو ذهنی انجام میده و..چون خواهرش کلاس اول بود و آموزش مجازی میدید اونم کنارش الفبا رو یادگرفت.یه کتاب به تنهایی میخونه.الان ۴ سال و نیمه اس حتی مینویسه.آیا میتونم بگم تیزهوشه؟ و اینکه وظیفه من بعنوان مادرش چی هست؟ همینکه سال دیگه بجای پیش دبستان بذارمش کلاس اول و کلاسها رو جهشی بخونه درسته؟ میترسم استعدادش رو هدر بدم.لطفا راهنمایی بفرمایید!
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
307.mp3
3.29M
#استعداد_کودکان
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#اختلال_و_درمان_نمایشی_بودن
سلام خسته نباشید بنده دچار بیماری اختلال شخصیت نمایشی شدم (هیستریونیک) می خواستم بدونم روش درمانش به زبان ساده چیه؟
🌸 پاسخ استاد پوراحمد 👇👇
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
1.27M
#اختلال_و_درمان_نمایشی_بودن
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و شصت و هفتم از ترسی که سراپای وج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و شصت و هشتم
نمیدانستم باید چه کنم که بیش از این خانه و سرمایه خانوادگیمان به تاراج نوریه و برادرانش نرود و فکرم به جایی نمیرسید که میدانستم با آتش عشقی که نوریه به جان پدرم انداخته، هیچ حرفی در گوشش اثر نمیکند. از دست ابراهیم و محمد و عبدالله هم کاری بر نمیآمد که تمام نخلستانها به نام پدر بود و کسی اختیار جابجا کردن حتی یک رطب را هم نداشت، ولی باز هم نمیتوانستم بنشینم و تماشاگرِ بر باد رفتن همه زندگی پدرم باشم که از شدت خشم و غصهای که پیمانه پیمانه سر میکشیدم، تا صبح از سوز زخمهای سینهام ناله زدم و جام صبرم سرریز شده بود که هر بار که مجید تماس میگرفت، فقط گریه میکردم.
هرچند نمیتوانستم برایش بگویم چه شده و چه بر سر قلبم آمده، ولی به بهانه دردهای بدنم هم که شده، گریه میکردم و میدانستم با این بیتابیها چه آتشی به دلش میزنم، ولی من هم سنگ صبوری جز همسر مهربانم نداشتم که همه خونابههای دلم را به نام سردرد و کمردرد به کامش میریختم تا سرانجام شب طولانیِ تنهاییام سحر شد و مجید با چشمانی سرخ و خسته از کار و بیخوابی دیشب به خانه بازگشت. دیگر خنکای صبحگاهی زمستان بندر برایم دلچسب نبود که از فشار غصههای دیشب لرز کرده و روی کاناپه زیر پتوی ضخیمی دراز کشیده بودم و مجید، دلواپس حال خرابم، پایین پایم روی زمین نشسته بود و مدام سؤال میکرد: «چی شده الهه جان؟ من که دیروز میرفتم حالت خوب بود.»
در جوابش چه میتوانستم بگویم که نمیخواستم خون غیرت را در رگهایش به جوش آورده و با نیشتر بیحیاییهای برادران نوریه، عذابش دهم. حتی نمیتوانستم برایش بگویم دیشب آنها در این خانه بودند و از حرفهایشان فهمیدم که برای تمام اموال پدرم کیسه دوختهاند، چه رسد به خیال کثیفی که در خاطر ناپاکشان دور میزد و باز تنها به بهانه حال ناخوشم ناله میزدم که آنچه نباید میشد، شد و نوریه همان اول صبح به در خانه آمد.
مجید در را باز کرد و نوریه با نقاب پُر مِهر و محبتی که به صورت سبزه تندش زده بود، قدم به خانه گذاشت و روی مبل مقابلم نشست. در دستش چند عدد کتاب بود و مدام با نگاهش من و مجید را نشانه میرفت تا اطلاعات جدیدی دستگیرش شود. مجید مثل اینکه دیگر نتواند حضور پلیدش را تحمل کند، به اتاق خواب رفت و من هم به بهانه سرگیجه چشمانم را بسته بودم تا نگاهم به چهره نحسش نیفتد. با کتابهایی که در دستش گرفته بود، میدانستم به چه نیتی به دیدنم آمده و پاسخ احوالپرسیهایش را به سردی میدادم که با تعجب سؤال کرد: «تو دیشب خونه بودی؟!!!» از شنیدن نام دیشب چشمانم را گشودم و او در برابر نگاه متحیرم، با دلخوری ادامه داد: «من فکر کردم دیشب با شوهرت رفتی بیرون، ولی صبح که دیدم شوهرت تنها اومد خونه، فهمیدم دیشب خونه بودی. پس چرا در رو واسه داداشهای من باز نکردی؟ یه ساعت پایین تنها نشسته بودن تا من و عبدالرحمن برگردیم، خُب میومدی پایین ازشون پذیرایی میکردی! داداشم میگفت اومده بالا در زده، ولی در رو باز نکردی!»
از بازگویی ماجرای دیشب وحشت کردم که میدانستم صدای نوریه تا اتاق خواب میرود و از واکنش مجید سخت میترسیدم که پتو را کنار زدم، مضطرب روی کاناپه نیمخیز شدم و خواستم پاسخی سرِ هم کنم که ابرو در هم کشید و گفت: «من که خیلی ناراحت شدم! عبدالرحمن هم بفهمه، خیلی بهش بر میخوره!» در جواب اینهمه وقاحت نوریه مانده بودم چه بگویم و مدام نگاهم به سمت اتاق خواب بود که مجید از شنیدن این حرفها چه فکری میکند که نوریه کتابهایش را روی میز شیشهای مقابلش گذاشت و با صدایی آهسته شروع کرد: «این کتابها رو برات اُوردم که بخونی. یکیاش درمورد عقاید وهابیته، سه تای دیگه هم راجع به خرافاتی که شیعهها به هم میبافن! درمورد اینکه بیخودی گریه زاری و عزاداری میکنن و به زیارت اهل قبور میرن و از اینجور کارها! که البته میدونی همه اینا از مصادیق شرک به خداست! خیلی خوبه! حتماً بخون!»
و من که خبر آوردن این کتابها را دیشب از میان قهقهه مستانه برادرانش شنیده بودم، به حرفهایی که میزد توجهی نمیکردم و در عوض از اضطراب برخورد مجید، فقط خدا را میخواندم تا این ماجرا هم ختم به خیر شود و او همچنان به خیال خودش ارشادم میکرد: «ببین ما وظیفه داریم اسلام اصیل رو به همه دنیا معرفی کنیم! باید همه مردم دنیا بدونن دین اسلام چه دین خوب و کاملیه! ولی تا وقتی ننگ و نکبت شیعه به اسم اسلام خودش رو به امت اسلامی میچسبونه، هیچ کس دوست نداره مسلمون بشه! باید همه دنیا بفهمن که این رافضیها اصلاً مسلمون نیستن تا انقدر مایه آبروریزی اسلام نشن!»
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید🌹
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#ارتباط_موفق ۲۷ 🌖 محال است حال و روز انسان، همیشه یکسان باشد! بالا و پایینهای روح، برای همه، حتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارتباط موفق_28.mp3
11.4M
#ارتباط_موفق ۲۸
❥ روح رِفق و مدارا ؛ مهمترین روحیه برای تداوم یک ارتباط است!
کسانی که قدرت سازش، مدارا و پذیرش دیگران با ضعفها و عیوبشان را ندارند؛
💥 در میانهی راه، حتماً عزیزان و مرتبطانِ خود را از دست میدهند!
#استاد_شجاعی 🎤
#دکتر_رفیعی
- ناشناس.mp3
7.59M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
من وخاک سر آن کوی که دلدار آنجاست راحت جان و تن آرام دل زار آنجاست
با رخ یار مرا حاجت گلشن نبود هرکجا یار بود گلشن و گلزار آنجاست
گر کنم خاک در میکده را کحل بصر نکنم عیب که نقش قدم یار آنجاست
روزوشب حلقه صفت بردرآن عیسی دم چون ننالم که دوای دل بیمار آنجاست
گر گشایش طلبی جو ز در پیر مغان
کانکه لطفش بگشاید گره از کار آنجاست
همچوخورشیدکه نورش همه جاجلوه گراست هر کجا میروم آن دلبر عیار آنجاست
یوسفا حسن تو را مردم کنعان نخرند
جانب مصر روان شو که خریدار آنجاست
نیست از کعبه گل ره به مقام مقصود
رهرو کعبه دل باش که دلدار آنجاست
داشت اندیشه صغیر از صف حشر وخردش
گفت تشویش مکن حیدر کرار آنجاست
#صغیر_اصفهانی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کتاب صوتی
#خون_دلی_که_لعل_شد
"خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب"
....................
✅ #سیره_علمی_آقا
💠در هفده سالگی رسائل و مکاسب و کفایه را تمام کردم. سال ۱۳۳۵در درس خارج شرکت کردم. سال بعد برای زیارت به عراق رفتم و چند ماه در نجف اشرف ماندم. در آن مدت، در محضر درس علمای بزرگ آن دیار حضور یافتم تا دروس آن اساتید را با دروس حوزه مشهد مقایسه کنم. در اواخر دورهای که کفایه میخواندم، با تشویق پدرم به حلقه درس آقای میلانی پیوستم. تا دو سالونیم یعنی تا میانههای سال ۱۳۳۷ با آقای میلانی ادامه دادم. در آن سال به قم رفتم و تا سال ۱۳۴۳ در این شهر ماندم. از سال ۱۳۴۳ به مشهد بازگشتم و تا پیروزی انقلاب اسلامی در مشهد ماندم.
📚 #خون_دلی_که_لعل_شد
فصل دوم: در محضر اساتید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تلاوتی بسیار زیبا و دلنشین از
استاد سید سعید
مقام رست
اجرا شده در ایران
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)