✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_شانزدهم_اینک_شوکران۱
رفته بود خونه ي پدرم گوشی رو گذاشتم، علی رو برداشتم و رفتم. منوچهر روي پله ي مرمري کنار باغچه نشسته بود و سیگار می کشید. رنگش زرد بود. سیگار رو گذاشت گوشه ي لبش و علی رو با دست راست بغل کرد. نشستم کنارش روي پله وسیگار رو از لبش برداشتم انداختم دم حوض. همین که اومدیم حرف بزنیم پدرم با پدرو مادر منوچهر و عموش، همه اومدن و ریختن دورش.
عمو منوچهر رو بغل کرد و زد روي بازوش.
من فقط دیدم منوچهر رنگ به روش نموند...
سست شد ...
نشست ....
همه ترسیدیم که چی شد. ریز بغلش رو گرفتیم، بردیم داخل.
زخمی شده بود از جای ترکش بازوش خون میومد و آستینش رو خون کرد میدونستم نمیخواد کسی بفهمه. کاپشنش رو انداختم روي دوشش علی رو گذاشتم اونجا و رفتیم دکتر. کتفش رو موج گرفته بود. دستش حرکت نمی کرد دکتر گفت: "دوتا مرد میخواد که نگهت دارن".
پیراهنش رو درآورد و گفت شروع کنه. دستش توي دستم بود، دکتر آمپول میزد و من و منوچهر چشم دوخته بودیم به چشماي هم. من که تحمل یه تب منوچهر رو نداشتم باید چی میدیدم .منوچهر یه آخ هم نگفت. فقط صورتش پر از دونه هاي ریز عرق شده بود. دکتر کارش تموم شد نشست...
گفت: "تو دیگه کی هستی؟ داد بزن من آروم بشم واقعا دردت نیومد؟"
گفت: "چرا، فقط اقرار نمیخواستید. عین اتاق شکنجه بود. دستش رو بست و اومدیم خونه.
ده روز پیشمون موند...
《از آشپزخانه سرك کشید. منوچهر پاي تلویزیون نشسته بود و کتاب روی پایش باز بود. علی به گردنش آویزان شد، اما منوچهر
بی اعتنا بود. چرا اینطوري شده بود؟ این چند روز، علی را بغل نمی کرد. خودش را سرگرم می کرد. علی میخواست راه بیوفتد. دوست داشت دستش را بگیرند و راه برود. اگر دست منوچهر را می گرفت و ول میکرد می خورد زمین، منوچهر نمیگرفتش. شبها چراغ ها را خاموش می کرد، زیر نور چراغ مطالعه تا صبح دعا و قرآن می خواند...
فرشته پکر بود...
توقع این برخوردها را نداشت.
شب جمعه که رفته بودند بهشت زهرا، فرشته را گذاشته بود و داشت تنها بر می گشت. یادش رفته بود او را هم همراهش آورده....》
این بار که رفت، براش یه نامه مفصل نوشتم. هرچی دلم می خواست، توي نامه بهش گفتم. تا نامه به دستش رسید، زنگ زد و شروع کرد به عذرخواهی کردن...
نوشته بودم(محل نمی گذاري، عشقت سرد شده. حتما از ما بهتران را دیده ای !)
می گفت(فرشته هیچ کس براي من بهتر از تو نیست تو این دنیا، اما می خوام این عشق رو برسونم به خدا نمیتونم سخته...
اینجا بچه ها می خوابن روی سیم خاردار، میرن روی مین. تا میام آر پی جی بزنم، تو و علی میاید جلوي چشمم)
منوچهر هر بار میومد و میرفت، علی شبش تب میکرد. تا صبح باید راهش می بردیم تا آروم بشه...
گفتم: "میدونم. نمیخوای وابسته شی ولی حالا که هستی، بذار لذت ببریم. ما که نمیدونیم چه قدر قراره باهم باشیم. این راهی که تو میری، راهی نیست که سالم برگردي....
بذار فردا تاسف نخوریم اگه طوریت بشه، علی صدمه می خوره. بذار خاطره ی خوش بمونه".
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات 🌺
🔷 لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
--------------------------------
🔶 خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم .
-------------------------------------
🔺 There is no god besides your unique nature, you were pure and glorifying, and I was a wicked man.
📘بخشیازآیه۸۷سوره انبیا
📬 پیام ها
1📤- در تحليل #گرفتارىها، خدا را منزّه بدانيم و #سرچشمهى آن را در عملكرد خود #جستجو نماييم. «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ»
2📤- اگر #حركتها و حبّ و #بغضها به فرمان #خداوند و مرضى خاطر او نباشد، #نتيجه مطلوب را در پى نخواهد داشت. «ذَهَبَ مُغاضِباً- إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
3📤- اقرار به #گناه در پيشگاه #خداوند، خود يك #كمال و از آداب دعاست. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
4📤- #دعايى كه در آن، اقرار به #توحيد، #تنزيه پروردگار و #اعتراف به خطا و #اشتباه و گناه باشد، #مستجاب است. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنا
5📤- #تنزيه خداوند و اقرار به #گناه، رمز نجات از #مصائب و #محروميّتهاست. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنا
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرازی ارامبخش از استاد شهید حاج حسن دانش
📖 سوره مبارکه مریم
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5848435238723650581.mp3
1.95M
آیا درآمدی که از زمین ارثی پدر یا همسر به انسان می رسد، خمس دارد؟
سوال: آیا پوشیدن لباس مشکی در دهه فاطمیّه مکروه است یا خیر؟
پاسخ: پوشیدن لباس مشکی در ایام عزاداری خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) به منظور تعظیم شعائر الهی و اظهار حزن و اندوه موجب ترتّب ثواب الهی است.
آیا همراهی خانمی که حجاب کامل ندارد، اشکال دارد؟
پاسخ:
امام خامنه ی: اگر این کار موجب تأیید یا #ترویج کارحرام شود جایز نیست، واگر #نهی از #منکر متوقف بر #ترک_معاشرت باشد باید ترک نماید و الا مرتکب #گناه می شوید.
آیت الله مکارم: چنانچه همراهی با آن شخص تایید عمل او محسوب شود، جایز نبوده و گناهکار محسوب می شوید.
🔺شبهه شماره ۷🔺
ما قدرت نداریم!
پاسخ :قدرت،شرط نیست.
هر چقدر قدرت داریم، همون میزان باید جلوی گناه رو بگیریم.
#حدیث ۱۷
🌺امام علی علیه السلام فرمودند🌺
✅ «هرگاه يكى از شما كار زشت و ناپسندى را مشاهده كرد و توانِ آنكه با دست و زبان از آن جلوگيرى كند ندارد اما با دلِ خود آن را انكار كند و خداوند از نيّت صادقانه او آگاه باشد، آن كار ناپسند را به حقيقت انكار كرده است.»😊
📚تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۳۳۲ ، ح ۷۶۴۹📚
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
ویژه دوره عمومی آموزش #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
🍀به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/zandahlm1357
#حدیث ۱۸
🌺حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند🌺
🌴«قسم به کسی که جانم به دست اوست مردم چیزی بهتر از حرف خیر انفاق نمی کنند.»🌹
📝 وسایل الشیعه ج ۱۶ ، ص ۱۲۳ ، ح ۲۱۱۴۱
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
ویژه دوره عمومی آموزش #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
🍀به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/zandahlm1357
اکثریت مردم می پندارند که چک کیفری دارای ارزش بوده و چنانچه چک، حقوقی شود، ارزش خود را از دست می دهد؛ اما برخلاف تصور عموم مردم، چک حقوقی، بی ارزش نیست.
هر چند در چک حقوقی، صادرکننده چک، مرتکب جرم نشده و مجازات نمی شود، اما در مقابل در چک حقوقی، کسانی که پشت چک را امضا کرده اند هم مکلف به پرداخت چک هستند.
ضمن اینکه در حالت کیفری، صرفا اموال صادر کننده، در حالی که، در حالت حقوقی، اموال صادرکننده و کلیه ظهرنویسان (کسانی که پشت چک را امضا کرده)، قابل توقیف است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
📚📚⚖📚📚⚖📚📚⚖📚📚⚖
خانواده:
📄هرگاه شوهر ملکی را مهریه همسرش قرار دهد،لیکن بعداًمعلوم شود که وی مالک آن ملک نبوده، عقد صحیح اما مَهْر باطل است دراینصورت زن مستحق مثل یا قیمت آن ملک خواهد بود.(ماده1100 ق.م)
🌾🌸🌿
اگر مهریه ملکی باشد که شوهر مالکیتی در آن ندارد مثلاً ملک پدر داماد باشددرصورتیکه مالک اجازه نده،شوهر باید بَدَل و مثل و یا قیمت آن را به زن بدهد، اما در صورت اجازه مهریه صحیح بوده و ملک به عنوان مهریه در مالکیت زن در می آید.
https://eitaa.com/zandahlm1357
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_هفدهم_اینک_شوکران۱
بعد از اون مثل گذشته شد...
شوخی میکرد، میرفتیم گردش، با علی بازی ميکرد، دوست داشت علی رو بنشونه توي کالسکه و ببره بیرون...
نمیذاشت حتی دست من به کالسکه بخوره...!
《نان سنگک و کله پاچه را که خردیده بود، گذاشت روی ميز، منوچهر آمده بود. دوست داشت هر چه دوست دارد برایش آماده
کند. صداي خنده علی از توي اتاق می آمد. لاي در را باز کرد منوچهر دراز کشیده بود و علی را با دو دستش بلند کرده بود و با او بازی میکرد. دو انگشتش را در گودي کمر علی می گذاشت و علی غش غش می خندید. باز هم منوچهر همانی شده بود که میشناخت...》
بدنش پر از ترکش شده بود، اما نمی شد کاري کرد، جاهاي حساس بودن باید مدارا میکرد... عکس های سینش رو که نگاه میکردی سوراخ سوراخ بود. به ترکش هاي نزدیک قلبش غبطه میخوردم.
می گفت: "خانوم شما که توي قلب مایید!".
دیگه نمیخواستم ازش دور باشم، به خصوص که فهمیدم خیلی از خانواده هاي بچه هاي لشکر، جنوب زندگی میکنن. توي بازدیدی که از مناطق جنگی گذاشته بودن و بچه هاي لشکر رو با خانواده ها دعوت کرده بودن، با خانم کریمی، خانم ربانی و خانم عبادیان صمیمی شدم.
اونا جنوب زندگی میکردن.
دیگه نمیتونستم تهران بمونم....
خسته بودم از این همه دوري.....
منوچهر دو سه روز اومده بود ماموریت.
بهش گفتم: "باید ما رو با خودت ببري."
قرار شد بره خونه پیدا کنه و بیاد ما رو
ببره. شروع کردم اثاث ها رو جمع و جور کردن...
منوچهر زنگ زد که خونه پیدا کرده، یه خونه ی دو طبقه در دزفول. یکی از بچه هاي لشکر با خانمش قرار بود با ما زندگی کنن...
همه ي وسایل رو جمع کردم. به کسی چيزی نگفتم تا دم رفتن...
نه خونواده ي من، نه خونواده ی منوچهر. هیچ کس راضی نبود به رفتن ما. میگفتن: "همه جای دنیا جنگ که میشه، زن وبچه رو بر میدارن و می برن یک گوشه ي امن. شما می خواید برید زیر آتیش؟"
فقط گوش می دادم...
آخر گفتم: "همه حرفاتون رو زدید، ولی هر کس راهی رو داره... من میخوام برم پیش شوهرم".
پدر و مادرم خیلی گریه میکردن، به خصوص پدرم...
منوچهر گفت: "من اینطوری نمیتونم شما رو ببرم. اگه اتفاقی یبوفته،چه طوري تو روي بابا نگاه کنم؟ باید خودت راضیشون کنی."
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
5_6285116482242217530.mp3
1.26M
🎵سرودهای 🇮🇷دهه فجر🇮🇷
🔸به لاله در خون خفته...
https://eitaa.com/zandahlm1357