#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هم که من و مجید به نیت رفع گرفتاری حبیبه خانم و به حرمت جان جوادالائمه (علیهالسلام) زحمت اسبابکشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و پنجاه و هشتم
صورتش هر لحظه بیشتر میشکفت و چشمانش نه تنها میخندید که به نشانه شوقی عاشقانه در اشک میغلطید. قلبم از هیجان حالش به تپش افتاده و دیگر نمیتوانستم بیش از این منتظر بمانم که با صدایی لرزان از اشتیاق خبر داد: «الهه! بلند شو بریم!» و من فقط توانستم یک کلمه بپرسم: «کجا؟» به آرامی خندید و قطره اشکی روی گونهاش جاری شد تا نشانم دهد به جای آب و غذا، برایم چه مژده بزرگی آورده و پاسخ داد: «نمی دونم کجاس، فقط میدونم از اینجا خیلی بهتره!» نمیفهمیدم چه میگوید و او هم نمیدانست چه بگوید و از کجا شروع کند که خودش را روی زمین رها کرد. کف زمین نشست و همچنان زخم پهلویش را با دست گرفته بود، ولی انگار دردش را فراموش کرده بود که در این تاریکی، چشمانش از مهتاب شادی میدرخشید. سپس با نگاه عاشقش میهمان چشمان منتظرم شد و با غوغایی که به جانش افتاده بود، شروع کرد: «از اینجا که میرفتم خیلی داغون بودم! دیگه کم اُورده بودم! من کم میشه صبرم تموم شه، ولی دیگه صبرم تموم شده بود! به خدا گفتم مگه ما چی کار کردیم که کارمون به اینجا کشیده!» و چه احساس عجیبی بود که ما از هم جدا بودیم و با یک زبان به درگاه پرودگارمان شکایت میکردیم که با همان حال خوشش ادامه داد: «دیگه نمیدونستم باید چی کار کنم! به تو حرفی نزدم، ولی به خدا تهِ جیبم دیگه پولی نمونده بود! وقتی اومدم دیدم عبدالله اینجاس خوشحال شدم، گفتم ازش یکم قرض میگیرم که اونم نشد...» و آنقدر نجیب و باحیا بود که باز هم به رویم نیاورد عبدالله با دلش چه کرده و آنچنان غرق دریای احساس خودش بود که بزرگوارانه از نام عبدالله گذشت و با کلام شیرینش همچنان میگفت: «فقط به اندازه شام امشب تو جیبم پول داشتم. دیگه حتی برای کرایه فردا شب هم پول نداشتم و نمیدونستم فردا صبح جواب مسئول مسافرخونه رو چی بدم!» از اینکه دیگر پولی برایمان نمانده بود، قلبم از جا کَنده شد. هرچند لحنش بوی امیدواری میداد، ولی باز هم ترسیده بودم که میان حرفش پریدم: «یعنی چی؟!!!» و او با نگاه مهربانش به دلم آرامش داد و با متانتی لبریز محبت جواب دلواپسیام را داد: «نترس الهه جان!» و باز صحبتش را از سر گرفت: «همش تو راه فکر میکردم از کی قرض بگیرم، ولی دیگه فکرم به جایی نمیرسید! با خودم گفتم حداقل با همین پول برای شام یه چیزی بگیرم و برگردم که اذان گفتن. با اینکه خیلی نگران تو بودم و میخواستم زودتر برگردم، ولی دلم نیومد از جلو در مسجد رد بشم. گفتم میرم نماز میخونم، بعدش میرم یه چیزی میگیرم و برمیگردم. وقتی رفتم تو مسجد تازه یادم افتاد امشب چه خبره!» بعد بغضی عاشقانه گلویش را گرفت و با لحن گرم و گیرایش ادامه داد: «تا حالا نشده بود شب شهادت حضرت موسیبنجعفر (علیهالسلام) یادم بره، چون همیشه عزیز روز شهادت مجلس میگرفت. ولی امسال انقدر درگیر بودم که حتی یادم رفته بود امشب شب شهادته. در و دیوار مسجد رو پارچه سیاه زده بودن...» و چشمانش طوری از اشک پُر شد که از من خجالت کشید و سرش را پایین انداخت. شاید غرور مردانهاش رخصت نمیداد تا همه دردهای دلش را نشانم دهد و شاید میخواست زمزمههای عاشقانهاش را در سینه خودش نگه دارد که برای لحظاتی ساکت شد و هر چند میخواست از من پنهان کند ولی میدیدم که مژگان مشکیاش از اشک چکه میکند. هنوز نمیدانستم چه شده، ولی لطافت حالش به قدری دیدنی بود که دل من هم هوایی شده و بغضی بهاری گلویم را گرفته بود.
https://eitaa.com/zandahlm1357
مائیم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون می ریزیم
در شب عزای حضرت معصومه
#وفات_حضرت_معصومه(س)💔
#ڪریمہ_اهلبیٺ🍂🕯
#تسلیٺ_باد 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #نماهنگ نذر مادر
ویژه شهادت #حضرت_معصومه (س)
🎤صابر خراسانی
🏴#وفات_حضرت_معصومه سلام الله علیها تسلیت باد.
مداحی_آنلاین_هر_زمان_دلتنگ_زهرا_میشوم_قم_میروم_نریمانی.mp3
6.57M
🔳 #وفات_حضرت_معصومه(س)
🌴هر زمان دلتنگ زهرا میشوم قم میروم
🌴میل مشهد میکنم پا میشوم قم میروم
🎤 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #روضه
کتاب صوتی " انسان دویست و پنجاه ساله "
بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای درباره سیره سیاسی مبارزاتی امامان معصوم
ناشر : موسسه فرهنگی هنری ایمان جهادی
تولید ایران صدا
با صدای #سبحان_اکرامی
#انسان_دویست_و_پنجاه_ساله
#حضرت_آیت_الله_خامنه_ای
#اعتقادی #مذهبی
📗#معرفی_کتاب📗
انسان ۲۵۰ ساله، کتابی حاوی سخنان و نوشتههای رهبر انقلاب حضرت آیت الله سید علی خامنهای، درباره زندگی سیاسی و مبارزاتی امامان شیعه است.
رویکرد محوری این کتاب، مبتنی بر چند جمله از سخنان رهبر انقلاب است که معتقدند زندگی امامان شیعه علیرغم تفاوت ظاهری در مجموع یک حرکت مستمر و طولانی است که ۲۵۰ سال ادامه پیدا میکند. نام کتاب هم از همین فراز گرفته شده است.
«انسان ۲۵۰ ساله» به دنبال انتقال مفهومی متعالی از مسیر و مقصد زندگی مجاهدانه ائمه (ع) است و از این رو، این کتاب بیش از آن که یک کتاب تاریخی صرف باشد، یک فراتحلیل تاریخی است که به جای شرح و تفصیل وقایع زندگی ائمه (ع) نگاهی کل گرایانه به زندگی هر یک معصومین (ع) را با توجه به بستر تاریخی دوره مربوط و در راستای مقصود واحدی که همه این بزرگواران دنبال می کردند، ارایه می دهد.
Part01_انسان 250 ساله.mp3
10.6M
📗کتاب صوتی
#انسان_دویست_و_پنجاه_ساله
قسمت 1⃣
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مسأله ي حكومت ما مبارزه ي خود را براي اسلام و خدا شروع كرديم و قصد قدرت طلبي و قبضه كردن حكومت را هم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخت ترين ساعات عمرم آنچه كه در خصوص تعيين رهبر واقع شد و بار اين مسؤوليت بر دوش بنده ي كوچك ضعيف حقير گذاشته شد، براي خود من حتّي يك لحظه و يك آن از آنات گذشته ي زندگي، متوقع و منتظر نبود. اگر كسي تصور كند كه در طول دوران مبارزه و بعداً در طول دوران انقلاب و مسؤوليت رياست قوّه ي اجرايي، حتّي يك لحظه در ذهن خودم خطور ميدادم كه اين مسؤوليت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه كرده است. من هميشه خودم را نه فقط از اين منصب بسيار خطير و مهم، بلكه حتّي از مناصبي كه به مراتب پايين تر از اين منصب بوده است - مثل رياست جمهوري و ديگر مسؤوليتهايي كه در
طول انقلاب داشتم - كوچكتر ميدانستم.
يك وقتي خدمت امام (ره) اين نكته را عرض كردم كه گاهي نام من در رديف بعضي از آقايان آورده ميشود، در حالي كه در رديف آنها نيستم و من يك آدم كوچك و بسيار معمولي هستم. نه اين كه بخواهم تعارف كنم؛ الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراين، چنين معنايي اصلاً متصور نبود.
البته در آن ساعات بسيار حساسي كه سخت ترين ساعات عمرمان را گذرانديم و خدا ميداند كه در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روي مسؤوليت و احساس وظيفه، با فشردگي تمام، فكر و تلاش ميكردند كه چگونه قضايا را جمع وجور كنند. مكرر از من به عنوان عضو شوراي رهبري اسم ميآوردند، كه البته در ذهن خودم آن را رد ميكردم؛ اگرچه به نحو يك احتمال برايم مطرح ميشد كه شايد واقعاً اين مسؤوليت را به من متوجه كنند.
در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشكيل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خداي متعال عرض كردم: پروردگارا! تو كه مدبر و مقدر امور هستي، چون ممكن است به عنوان عضوي از مجموعه ي شوراي رهبري، اين مسؤوليت متوجه من شود، خواهش ميكنم اگر اين كار ممكن است اندكي براي دين و آخرت من زيان داشته باشد، طوري ترتيب كار را بده كه چنين وضعيتي پيش نيايد. واقعاً از ته دل ميخواستم كه اين مسؤوليت متوجه من نشود.
بالاخره در مجلس خبرگان بحثهايي پيش آمد و حرفهايي زده شد كه نهايتاً به اين انتخاب منتهي شد. در همان مجلس، كوشش و تلاش و استدلال و بحث كردم، تا
اين كار انجام نگيرد؛ ولي انجام گرفت و اين مرحله گذشت.
من همين الان خودم را يك طلبه ي معمولي و بدون برجستگي و امتيازي خاص ميدانم؛ نه فقط براي اين شغل باعظمت و مسؤوليت بزرگ، بلكه - همان طور كه صادقانه گفتم - براي مسؤوليتهاي به مراتب كوچكتر از آن، مثل رياست جمهوري و كارهاي ديگري كه در طول اين ده سال داشتم. اما حالا كه اين بار را روي دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آن چنان كه خداي متعال به پيامبرانش توصيه فرمود: «خذها بقوّة».
براي اين مسؤوليت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد ميكنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم اين مسؤوليت را در حد وسع خودم - كه تكليف هم بيش از وسع نيست - با قدرت و قوّت و حفظ شأن والاي اين مقام، حفظ كنم و انجام بدهم. اين تكليف من است، كه اميدوارم ان شاءاللَّه مشمول لطف و ترحم الهي و دعاي وليّ عصر (عج) و مؤمنين صالح باشم.
سخنراني در مراسم بيعت ائمه ي جمعه ي سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان ۱۲/۴/۶۸
https://eitaa.com/zandahlm1357
👇آیه 29 فتح
اين آيه، هم به نشانههاى ظاهرى مؤمن اشاره كرده كه #خضوع و #خشوع در گفتار و رفتار است،
«سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»
❌ و هم به استوارى و ريشهدار بودن #عقيده_در_دل و جان# مؤمن كه همواره در حال رشد و گسترش است.
كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا {۱}
هنگامی که زمین سخت به لرزه در انداخته میشود.
وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا {۲}
و زمین (از هم میشکافد و گدازههای درونی و دفینهها و مردهها، و همهی) سنگینی ها و بارهای خود را بیرون میاندازد (و به گونهی دیگری در میآید).
وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا {۳}
و انسان میگوید: زمین را چه شده است؟
📺 تلاوت بسیار زیبا و دلنشین با ترجمه صوتی و زیرنویس فارسی
سوره مبارکه زلزال با صدای سعد الغامدی
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هدف چهارم همزمان با آنكه مامون مى خواست خود را در پناه وجود امام از خشم و انتقام مردم عليه بنى عباس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدف پنجم
نظام حكومتى در آن ايام نياز به شخصيتى داشت كه عموم مردم را با خشنودى به سوى خود جلب كند. در برابر آن افراد كم لياقت و چاپلوسى كه بر سر خوان حكومت عباسى فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حال و مالشان بر همگان روشن بود، وجود چنان شخصيتى عظيم يك نياز مبرم بود. بويژه آنكه به لحاظ منطق در برابر هجوم علماى ساير اديان با شكست مواجه مى شدند. هنگام بروز ضعف و پراكندگى در دستگاه دولتى، متفكران ساير اديان بر فعاليت خود بسى افزوده بودند.
بنابراين، حكومت
در آن ايام به دانشمندان لايق و آزادانديش نياز داشت نه به يك مشت آدم چاپلوسى و خشك و تهى مغز. لذا مى بينيم كه اصحاب حديث متحجر را از خود مى راند، و بر عكس، معتزليانى چون « بشر مريسى » و « ابوالهذيل علاف » را به خويشتن جذب مى كرد. با اينهمه، تنها شخصيت علمى كه درباره برترى علميش توام با تقوا و فضيلت، كسى ترديد نداشت امام رضا (ع) بود. اين را خود مامون نيز اعتراف كرده بود. بنابراين، حكومت به وى بيش از هر شخصيت ديگرى احساس نياز مى كرد.
https://eitaa.com/zandahlm1357