eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
📖📖📖 📚 مسئله رکن رابع 🖌 يکى از عمده‌ترین اختلافات شيخيه کرمان و شیخیه آذربايجان، مسئله رکن رابع است. شيخيه کرمان، اصول دين را چهار اصل ؛ توحيد، نبوت، امامت و رکن رابع میدانند. مراد آنها از رکن رابع، شيعه کامل است که واسطه ميان شيعيان و امام غايب است. به عبارت دیگر نائب خاص امام زمان عج در زمان غیبت کبری . همين اعتقاد، ميان شيخيه (کرمان) و بابيه، ارتباط ايجاد مى‏کند. على ‏محمد باب مدعى شد که شيعه کامل و رکن رابع است و واسطه ميان شيعيان و امام غايب ميباشد. در نتيجه او مقام بابيت امام عصر عج را از آن خود دانست و خود را دروازه اتصال با مهدى موعود عج معرفى کرد؛ اما شيخيه آذربايجان به شدت منکر اعتقاد به رکن رابع هستند. شيخيه آذربايجان، اصول دين را پنج اصل توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت مى‏دانند و معتقدند نظر شيخ احمد احسائى و کاظم رشتى نیز چنین بوده است. آنها مدعی‌اند که در هيچ‌يک از کتب و رسايل اين دو نفر، نامى از رکن رابع برده نشده است. 📘 میرزا عبدالرسول احقاقی در كتاب «حقايق شيعيان» می‌نویسد: « شیخ، طبق علمای اثنی ‌عشریه، اصول دین و مذهب را پنج [عدد] می‌داند و روشن‌ ترین بیانات ایشان در این زمینه، نخستین رساله‌ای است که در جلد اول کتاب جوامع الکلم به نام حیوةالنفس نوشته‌اند... .» وی پس از ذکرمواردی از نوشته‌های شیخ که مانند سایر شیعه، اصول دین را پنج اصل توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت دانسته است می‌نویسد: «...اگر بعضی شاگردان ناخلف شیخ احمد احسائی و کاظم رشتی ، اصول دین را تحریف نموده‌اند و عقیده فاسدی از خویش اظهار داشته‌اند، تقصیر این مظلومان چیست؟» وی همچنین درباره مسئله رکن رابع میگوید: «مرحوم شیخ احسائی، گذشته از اینکه به رکن رابع و واحد ناطق عقیده ندارد؛ بلکه با دلایل محکم و براهین قوی این داعیه فاسد را رد فرموده و علاوه بر کتب و تألیفات خویش قائلین به این عقیده باطل را ملحد شمرده و در حقیقت، اساس و بنیان رکنیت و بابیت را خراب و منهدم ساخته است.» 🔸 البته این ادعا چندان هم نمیتواند مطابق با واقع باشد؛ زیرا در نوشته‌های احسائی چنین جملاتی را نیز ميتوان یافت که به طور تلویحی بر ادعای بابیت تلقی می‌شود؛ مانند این کلام : «يقين خود را در علم خود، مديون ائمة الهدي هستم. اگر اظهارات و بيانات من از اشتباه مصون است، در اين حد است که تمام آنچه در کتابهايم به ثبوت رسانده‌ام، مديون تعليم ايشان هستم و ايشان، خودشان از خطا، نسيان و لغزش مبرّا و معصومند. هرکس از ايشان تعليم گيرد، مطمئن است که خطا در او راهبر نيست....» همچنين است اين ادعا که شيخ در رابطه خود با ائمه اطهار ع تا آنجا رفت که گفت: «سمعت عن الصادق ع.» ( یعنی از امام صادق ع شنیدم که میفرمود .... ) بدین صورت خود را مستقیما با ائمه ع مرتبط معرفی کرده و ادعای نیابت نموده است آن هم از ائمه ای که در قید حیات نیستند !! همین دو مورد به قدر کافی نشان دهنده اعتقاد او به قضیه رکن رابع میباشد . ادعای کذبی که بعدا بر زبان علی محمد باب و حسین علی نوری جاری شد و سپس ادامه یافت تا زمان ما که مدعیان دروغین فراوان شده اند . از جمله مدعی کذابی مانند احمد الحسن البصری !!! https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ آنچه از نمی دانید ✅ این شهروند اصیل کانادایی چند سال در خاورمیانه بوده و حالا برگشته به کانادا و مقایسه ای بین و بر طبق تجربیات خود کرده که شنیدنی است. ✅ دوستان خود را به خارج بدون فیلتر دعوت کنید تا دنیای بدون فیلتر را ببینند. باز هم خواهیم گفت و این تازه بخشی از واقعیت ها است....
🌀 ما اگر بخواهیم در مقاصد دنیوى هم پیروز بشویم، بایستى ایمان خودمان را، اعتقاد خودمان را، عمل خودمان را، براى آن‌سوى مرز مردن تقویت کنیم. 📲 💬 شما هم یک رسانه باشید و این مطلب را به دوستانتان ارسال کنید فرمانده صلوات @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره‌ی شنیدنی حامد شاکرنژاد قاری محبوب، از دیدار خصوصی با رهبر انقلاب، در برنامه‌ی زنده فرمانده صلوات @zandahlm1357 ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و پنجاه و نهم دستش را از روی پهلویش برداشت، با سرانگشتانش ردّ پای اشک را از روی گونه‌اش پاک کرد و با صدایی که از فوران احساسش به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد: «نمی‌دونم چه حالی شده بودم، ولی اونقدر حالم خراب بود که نتونستم برم تو صف و با جماعت نماز بخونم! آخه هر کاری می‌کردم نمی‌تونستم جلوی خودم رو بگیرم، از مردم خجالت می‌کشیدم، دلم نمی‌خواست کسی ببینه چقدر به هم ریختم! رفتم یه گوشه مسجد و خودم نماز خوندم، ولی بازم آروم نشدم، می‌خواستم بلند شم برم، ولی نمی‌تونستم، می‌ترسیدم! فکر می‌کردم خُب به فرض با این پول یه چیزی گرفتم و امشب هم گذشت، فردا رو چی کار کنم؟ می‌ترسیدم از مسجد بیام بیرون...» و حالا از اینهمه درماندگی‌اش دلم به درد آمده و بی‌آنکه بخواهم، بی‌صدا گریه می‌کردم و او همچنان برایم می‌گفت: «نماز جماعت تموم شد، یخورده هم عزاداری کردن و بعدش همه رفتن. می‌دونستم یواش یواش در مسجد رو هم می‌بندن، ولی نمی‌تونستم بلند شم. هر کاری می‌کردم دلم نمی‌اومد از جلوی پرچم موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) بلند شم! چشمم به پرچم عزای امام کاظم (علیه‌السلام) مونده بود...» و دیگر نتوانست در برابر شورش عشقش مقاومت کند که در برابر چشمانم به گریه افتاد. دیگر صدایش را در میان همهمه اشک‌های بی‌قرارش می‌شنیدم: «دیگه به حال خودم نبودم، فقط با امام کاظم (علیه‌السلام) دردِ دل می‌کردم، می گفتم مگه شما باب الحوائج نیستی، پس چرا من اینجوری تو مخمصه گیر افتادم؟ پس چرا به دادم نمی رسی؟... به نظرم کسی تو مسجد نبود، ولی بازم می‌ترسیدم یکی صِدام رو بشنوه، برا همین سرم رو گذاشتم رو مُهر تا صدای گریه‌ام بلند نشه، فقط خدا رو قسم می‌دادم که به خاطر امام کاظم (علیه‌السلام) یه راهی جلوی پام بذاره...» این چند روز نماز خواندنش را در همین اتاق مسافرخانه دیده بودم و می‌دانستم که با جراحت دست و پهلویش نماز خواندن برایش چه عذابی دارد. می‌دیدم که در هر سجده چقدر زجر می‌کشد که دستش روی زمین فشرده می‌‌شد و پهلویش در هم فرو می‌رفت و می‌توانستم احساس کنم چقدر قلبش از داغ غم و غصه می‌سوخته که دیگر سوزش زخم‌هایش به چشمش نمی‌آمده که اینچنین به سجده افتاده و به درگاه خدا استغاثه می‌کرده تا به فریادش برسد. سپس با انگشتان خیس از اشکش لبه تخت را گرفت و همانطور که پایین‌تر از من روی زمین نشسته و سرش را بالا گرفته بود تا در همین نور ضعیف چشمانم را ببیند، به پای صبوری صادقانه‌ام، شرمندگی نجیبانه‌اش را به نمایش گذاشت: «ازت خجالت می‌کشیدم، به خدا دیگه ازت خجالت می‌کشیدم! به خدا التماس می‌کردم، می‌گفتم خدایا من بَد بودم، من اشتباه کردم، تقصیر الهه چیه؟ فقط بهش التماس می‌کردم که تو رو از این وضعیت نجات بده...» و دلش به قدری از شراره طعنه‌های عبدالله آتش گرفته بود که اینچنین به درگاه پروردگارش پناه آورده بود: «می‌گفتم خدایا اگه قراره کسی تقاص پس بده، من باید مصیبت بکشم، الهه که گناهی نداره!» از این‌کلمات مظلومانه‌اش دل من هم آتش گرفت و خواستم پاسخی بدهم که دیدم دلش دیگر در این اتاق و پیش من نیست که کسِ دیگری پاسخ این راز و نیاز بی‌ریایش را داده بود. سرش را پایین انداخت تا کمتر اشک‌هایش را ببینم و زیر لب زمزمه کرد: «اصلاً فکر نمی‌کردم همون لحظه‌ای که من انقدر درمونده شده بودم، خدا اینطوری جوابم رو بده...» دلم بی‌تاب تماشای پاسخ خدا شده و بی‌صبرانه نگاهش می‌کردم تا عنایت پروردگارم را ببینم که سرش را بالا آورد و به اینهمه انتظارم پایان داد: «سرم رو که از روی مُهر برداشتم، دیدم یه آقایی کنارم نشسته. یه روحانی حدوداً شصت ساله. فکر کنم امام جماعت مسجد بود. خیلی خجالت کشیدم. اصلاً دلم نمی‌خواست کسی گریه‌هامو شنیده باشه. انقدر ناراحت شدم که بلند شدم برم، ولی تا خواستم برم، دستم رو گرفت و با خنده گفت: "لابد باهات کار دارم که اینجا نشستم!" اصلاً روم نمی‌شد تو صورتش نگاه کنم. دستم رو کشید و اشاره کرد تا بشینم. وقتی نشستم، با دستش زد رو پام و به شوخی گفت:"با خودت چی کار کردی؟ تریلی از روت رَد شده؟" فقط می‌خواستم زودتر برم که یک کلمه جواب دادم:"چیزی نیس حاج آقا!" اونم فهمید نمی‌خوام بهش حرفی بزنم، با یه محبتی نگام کرد و گفت:"امشب شب شهادت موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام)! شب شهادت باب‌الحوائج تو خونه خدا نشستی، دیگه چی می‌خوای؟!!! چرا تعارف می‌کنی؟!!!" https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-9 - ���� : �� ��.mp3
2.89M
ری را ‌ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 ری را … صدا می آید امشب از پشت “کاچ “که بندآب برق سیاه تابش تصویری از خراب در چشم می کشاند. گویا کسی ست که می خواند… اما صدای آدمی این نیست. با نظم هوش ربایی من آوازهای آدمیان را شنیده ام در گردش شبانی سنگین؛ ز اندوه های من سنگین تر. و آوازهای آدمیان را یکسر من دارم از بر. یک شب درون قایق دلتنگ خواندند آن چنان که من هنوز هیبت دریا را در خواب می بینم. ری را… ری را… دارد هوا که بخواند در این شب سیا او نیست با خودش. او رفته با صدایش اما خواندن نمی تواند 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357