هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این ویدیو سخنان «حاج قاسم سلیمانی» در مراسم تشییع ۳۰۰ شهید کرمانی در سال ۱۳۷۳ است. او در این سخنان از رهبر انقلاب میگوید که وقتی خبر شهادت باکری، خرازی و زینالدین را شنید، مانند زمانی که امیرمومنان خبر شهادت مالکاشتر را شنید، از چشمانش مانند باران اشک سرازیر میشود.
#حاج_قاسم
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
✨✨ 📚#جهاد_با_نفس 🎧👆 ✨ جلسه ۱۴ ✨موضوع: چگونه سبک زندگی را از #شرک به سوی #توحید متحول کنیم؟ 🔊 #ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت 104 کتاب جهاد.mp3
6.83M
✨✨ 📚#جهاد_با_نفس 🎧👆
✨ جلسه ۱۵
✨موضوع: نور بیم و امید.
حقیقت واحد #خوف و #رجا.
🔊 #کلیپ_صوتی :
📚 شرح روایات کتاب الجهاد اثر شیخ #حر_عاملی (ره)
✨ #درس_اخلاق
✅ ارسال به دیگران فراموش نشود 🙏
═══✼🍃🌹🍃✼══
اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ...
*میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿♂
میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔
یا امام حسین خیلی دلشون میخواد بیاند کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیونه براشون درست کن...بحق مادرت .
💔😭😭
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: نام علی برخی در باره ی اسم علی گفته اند: علی اسمی که به سبب آن تبرک میجویم، اول آن «چشم»،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیضاوی
نام او عبداللّٰه و شهرت وی ناصر الدین و کنیه اش ابوالخیر فرزند عمر بن محمد بن علی بیضاوی است. مردی پارسا بود، وی به تبریز رفت و ناشناس در کلاس درسی در کنار کفشها نشست. استاد اشکالهایی بر موضوعی که مطرح کرده بود، بیان میکرد. بیضاوی اجازه خواست تا پاسخ گوید. استاد گفت: به شرطی که درس مرا فهمیده باشی. بیضاوی گفت:
میخواهی درس شما را با عبارات خودتان بازگو کنم؟ استاد متعجب شد و پاسخ مثبت داد.
بیضاوی درس استاد را بیان کرد و حتی خطاهای وی را اصلاح نمود و پاسخ اشکالهای او را مطرح ساخت و اشکالاتی بیان کرد. استاد از پاسخ اشکالات او باز ماند. وزیر در مجلس بود، نام و نشان او را پرسید و وی را در جای خود نشانید و درخواست کرد که قضاوت شیراز را بپذیرد. بیضاوی قبول کرد و وزیر خلعتی به او بخشید. بیضاوی در سال ۶۸۵ وفات یافت و در تبریز دفن شد. الغایة در فقه و شرح المصابیح، المنهاج، الطالع و المصباح از جمله آثار اوست.
کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357