eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
35.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: محمد بن ابى عمير ازدى وى از ثقات راويان و اصحاب امام كاظم، امام رضا و امام جواد عليهم السلام است كه خانه اش محل رفت و آمد شيعه بوده. ابن ابى عمير در بغداد مى زيسته و نزد موافق و مخالف احترام و منزلتى داشته است. هارون الرشيد وى را براى نپذيرفتن قضاوت يا براى نشان ندادن محل شيعيان، به زندان افكند و شكنجه كرد. گويند چهار سال در حبس هارون بود. ابن ابى عمير را تأليفات زيادى است؛ چنان كه كتابهاى وى را نود و چهار جلد نوشته اند و چون مدت حبس وى تمام شد، خواهرش از ترس، كتب وى را در محلّى مدفون ساخت كه به سبب رطوبت يا آب باران تلف شد، لذا وى پس از آزادى چون اسناد و رواياتى را كه با واسطه از ائمه نقل كرده، از ياد برده بود، احاديث مزبور را به حذف اسناد روايت مى نمود، ولى به واسطه وثاقت و جلالت شأن و اين كه از غير ثقات نقل حديث نمى كرده، اصحاب، روايات مرسله وى را تلقى به قبول نموده و به قول كشى اجماع بر صحت مراسيل وى دارند. فوت ابن ابى عمير به سال ۲۱۷ هجرى اتفاق افتاد. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: شفایافتگان حرم مطهر امام رضا (علیه‌السلام) در آینۀ مطبوعات   1. اعجاز امام رضا (ع): شخص در حال مرگ به زندگی بازگشت در یازدهم ماه جمادی الثانی [1268 قمری] شخصی از زوار بیمار و مشرف به مرگ گردید. کسان او از مشاهده حالت احتضار، خیلی گریه و زاری کردند. مادرش از روی کمال اعتقاد به اعجاز جناب امام همام علی‌بن‌موسی الرضا علیه السلام متوسل به آن بزرگوار شد و گفت: «که من از پدران خود به خاطر دارم که اگر کسی در حال مرگ باشد و قفل درب ضریح مقدس را در جام آبی شسته آن آب را به آن مرض بدهند شفا خواهد یافت». کسان آن شخص همین عمل را کردن کسان آن شخص همین عمل را کردند و چند قطره از آن آب به گلوی او ریختند. از اعجاز آن بزرگوار و حسن عقیده زن مزبور حالت احتضار آن شخص مریض به صحت مبدل شد و از جای خود حرکت کرد و گفت: «که بعد از خوردن آب مزبور جناب امام رضا علیه و علی آبائه آلاف التحیه و الثناء را به چشم خود مشاهده کردم و از توجه آن حضرت مرض من به صحت مبدل گردیده آثار صحت و قدرت بر حرکت بر من ظاهر شد». کسان او از ظهور این معجزه و صحت یافتن مریض خود تقدیم شکرگزاری و نذر و نیاز نمودند.1 ،........ https://eitaa.com/zandahlm1357
13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مجموعه کلیپ چشم انتظار 🎙 حجت الاسلام نصوری ▫️کلیپ شماره ۳ 🔹🔸🔹
.......: رضایت و خشنودی عمومی رضایت و خشنودی عمومی در حکومت عدل پرور حضرت ولی عصر علیه السلام تمام [صفحه ۴۳] مردم از او خشنود می‌شوند حتی پرندگان هوا و درندگان صحرا، چنانکه در احادیث شریف آمده است: فیفرح به اهل السماء و اهل الارض و الطیر و الوحوش و الحیتان فی البحر. [۱]. اهل زمین و آسمان با پرندگان هوا، درندگان صحرا و ماهیان دریا، همه و همه از او خشنود می‌شوند. خشنودی در دل زندگان و مردگان نیز پیدا می‌شود، چنانکه در حدیث آمده است: و لا یبقی مومن الا دخل علیه تلک الفرحه فی قلبه و فی قبره. [۲] . مومنی باقی نماند جز اینکه این خشنودی به او می‌رسد، یا در قلبش و یا در قبرش. پاورقی [۱] الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۸۲. [۲] اعلام الوری، ص ۴۳۵. بی نیازی همگانی در زیر سایه حکومت عدالت گستر آن امام همام، همگان مستغنی می‌شوند به اندازه ای که در روی زمین محتاجی پیدا نمی شود که زکات و صدقات را بپذیرد، چنانکه در روایات مختلف بیان شده است: [صفحه ۴۴] لیاتین علی الناس زمان یطوف الرجل فیه بالصدقه من الذهب ثم لا یجد احدا یاخذها منه. [۱]. زمانی برای مردم خواهد رسید که انسان شمشهای طلا با خود حمل می‌کند که در راه خدا انفاق کند، ولی کسی (فقیری) را پیدا نمی کند که آن را قبول کند. فلا یجد الرجل منکم یومئذ موضعا لصدقته و لا لبره لشمول الغنی جمیع المومنین. [۲]. انسان در آن روز (در زمان حکومت حضرت ولی عصر علیه السلام) برای صدقات و مبرات خود جایی پیدا نمی کند، چون بی نیازی همه مومنان را فرا می‌گیرد. حتی در زمان آن نازنین، دلهای مردم همه بی نیاز می‌گردد و حرص و طمع و صفت زیاده طلبی از قلوب آنها زایل می‌شود و دلها نیز صفت بزرگواری پیدا می‌کنند: و یجعل الله الغنی فی قلوب هذه الامه. [۳]. در روزگار او پروردگار بی نیازی را در دل این امت قرار می‌دهد. در زمانی کنونی که دوران غیبت آن عزیز است، هر کس گدایی آستان ملک پاسبانش را آموخت، از غیر او مستغنی [صفحه ۴۵] گردید و بی نیاز شد، زیرا گدایی در خانه اش از سلطنت دنیا و آخرت بمراتب ارزشمندتر است. حقیر در یکی از غزلیاتم که به عنایتش سروده شده است، آورده ام: دل من از غم هجران رخت غمگین است بار هجران تو بر سینه من سنگین است به گدایی تو بر پادشهان فخر کنم پادشاهی که گدایت نبود مسکین است کاسه لیسی سر سفره تو ما را بس کاسه لیس در تو زندگیش تامین است شادم از آن که اسیر غم عشق تو شدم گر چه تلخ است فراق تو، غمت شیرین است همه گویند که از عشق تو دیوانه شدم عشق تو کیش من و دین من و آیین است چه کنم گر نکنم گریه ز هجران رخت گریه آبی است که بر آتش دل تسکین است لحظه ای بر در کاشانه مادر بنگر که هنوز از اثر خون پسر رنگین است تازیانه چو عدو بر تن مامت می‌زد دیده باب تو از دیدن آن خونین است هاشمی را به سراپرده اسرار بخوان چون که در خادمیت سابقه اش دیرین است پاورقی [۱] صحیحی بخاری، ج ۲، ص ۱۳۶. [۲] اعلام الوری، ص ۴۳۲. [۳] الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۶۴. دعا براي فرج امام زمان علیه السلام نویسنده: حسین هاشمی نژاد https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: طناب مزدور کش شلیک‌ها شروع می‌شود. این دفعه بچه‌ها پشت سر یک تپه کوچک پناه گرفته اند. ولی سنگر کمین عراق اجازه حرکت نمی دهد. بی امان شلیک می‌کند. گاهی هم چند لحظه صبر می‌کند و وقتی جلوی خود را دید دوباره شلیک می‌کند. دوشکاچی هنگام شلیک نمی تواند جلوی خود را خوب ببیند. چون آتش دهانه دوشکا، دید تیرانداز را کم می‌کند. اما این عراقیها هیچی نمی فهمند. یک سره شلیک می‌کنند. بالا و پایین و چپ و راست. برادر حمید از کنار ستون می‌گذرد. یک رشته طناب هم در دست دارد. کسی متوجه نشد چرا او با خودش طناب آورد. قبل از عملیات هم هر کسی از او سوال کرد، پاسخ مناسبی نداد و با آن لهجه ی آذری زیبایش، گفت: «این طناب دنبال گلوی حرامزاده می‌گردد». حالا همین حمید آقا با آن طناب حرامزاده کش به جلوی ستون می‌رود. از ستون جدا می‌شود و در تاریکی گم می‌شود... یا حضرت عباس! کجا می‌رود؟ می‌خواهد چه بکند؟ اگر می‌توانست این دوشکا را خفه کند خیلی خوب می‌شد. بعد از چند دقیقه دوشکا خفه شد و دیگر شلیک نمی کند. برادر حمید موسوی می‌آید. اما با زحمت. چیزی را به همراه می‌کشد. یک عراقی را به پشت می‌کشد. [صفحه ۴۲] او را خفه کرده. جای فکر کردن نیست. فقط معلوم است او رفته و از پشت سر دوشکاچی عراقی را خفه کرده و آمده. کوهپیمایی توأم با درگیری پراکنده در ارتفاع تا صبح ادامه می‌یابد. از پشت هر درخت و سنگی انتظار شلیک می‌رود. شاید یک عراقی کمین کرده باشد و به ستون حمله کند. تعداد زیادی از نفرات گردان در بین راه مانده اند. علاوه بر شهید و مجروح عده ای از پای درآمده و خسته شده اند. ولی نباید ایستاد و نیروها باید خود را به بالا برسانند. نماز صبح در گرگ و میش آسمان یعنی شدت نبرد. با پوتین. بعضی‌ها با تیمم. رو به قبله در یک استراحت کوتاه و باز هم حرکت. حالا که هوا روشن شده، متوجه عظمت کار می‌شوی. عجب کوه بزرگی. هیچ کس در آن پیدا نیست. آن همه نیرو در آن گم شده. فقط آن پایین و در دشت و اطراف شهر، صدها دستگاه نفربر و تانک و خودرو و آمبولانس در حرکت اند و این همه نشان از عظمت عملیات دارد. حتما نیروی زیادی وارد کار شده اند. شاید حدود هشت لشکر بزرگ. به بالا که نگاه می‌کنی. گویی هنوز در ابتدای راه قرار داری. نفسی تازه می‌کنی و دوباره به راه می‌افتی. دیگر حرکت گردانی نیست. حتی به دسته تبدیل شده. در هر گوشه ۳۰ - ۲۰ نفر دنبال یکدیگر راه افتاده و بالا می‌روند. شاید این طوری بهتر باشد. از حجم تلفات کم می‌شود. باید پراکنده بود، تا ضمن حفظ نیروها بتوان تمام نقاط ارتفاع را پاکسازی کرد. هوای روشن یعنی صبحانه. یک چیزی برای خوردن، حتی اندک. آذوقه‌های باقیمانده خارج می‌شود و هر کس در گوشه ای مشغول خوردن است. نان و خرما، تن ماهی، یک تکه شکلات خشک و سفت، آجیل و... عملیات ادامه دارد ولی اینجا مانند جنگ در دشت نیست. حدود خط درگیری کاملا مشخص نیست. این طرف کمی پایین تر و آن طرف کمی بالاتر درگیری وجود دارد. وضعیت پاتک هم مشخص نیست. اینجا تانک وجود ندارد، ولی گلوله‌های زیادی به زمین می‌خورد. احتمالا عراق سعی می‌کند این عملیات را با تأخیر در رسیدن به اهداف مواجه کند. [صفحه ۴۳] در گوشه و کنار و سر راه، چند نفر مجروح و شهید از شب قبل باقی مانده اند اگر مجروحان خودشان به فکر خودشان باشند. بهتر است، چون کمتر حمل مجروحی پیدا می‌شود که توان داشته باشد یک مجروح را دهها متر به پایین ببرد. هر چند آمبولانسها از جاده‌های موجود استفاده می‌کنند، و خود را به بالا می‌رسانند، ولی مجروحان ساده خودشان راه پایین را در پیش گرفته و به سمت دشت می‌روند. معلوم نیست عراقیها چرا این همه سنگر در این سینه کش ارتفاع درست کرده اند. هر جا می‌روی، سنگر می‌بینی، انفرادی و اجتماعی. جاده‌های باریک و مالرو هم سنگرها را به یکدیگر متصل کرده. حتی می‌توان از روی این جاده‌ها به سنگرهای دست نخورده عراقی رسید. هیچ عراقی در سنگرها وجود ندارد. آن هنگام که نیروهای سپاه اسلام در دشت و دامنه با سنگرهای کمین درگیر شده اند، سربازان این سنگرها، فرار کرده و به عقب رفته اند. ولی برای رفتن اول باید بروند بالای ارتفاع بعد از آن طرف سرازیر شوند. پس آن بالا خیلی خبرهاست. باید رفت بالا. دنبال ستون. به فرمان مسئول گروهان. نظم چندانی مشاهده نمی شود ولی هدف این است که نیروهای باقی مانده به قله برسند. سنگرها به وسیله ی نیروها پاکسازی می‌شوند و از میان آنها وسایل زیادی به دست می‌آید. بهترین غنیمت رادیو است. یکی از بچه‌ها روشن می‌کند و با صدای بلند روی یک گونی از سنگر می‌گذارد تا بقیه هم بشنوند. «... رزمندگان اسلام شب گذشته در یک عملیات بزرگ، خطوط مقدم عراق... » گزارشگر در حال گزارش جنگ است. کلیات عملیات به اطلاع مردم می‌رسد و هزاران مادر و پدر خانواده نگران فرزندشان، دست به دعا بر خواهند داشت. بچه‌ها می‌خندند، یکدیگر را می‌خندانند. از داخل س
نگرها چیزهای عجیبی به دست می‌آید. بعضی‌ها به جای پاکسازی، جارو می‌کنند و هر چه داخل سنگرهاست به بیرون می‌ریزند و بعد تفتیش می‌کنند. پتو. لباس. ساک. رادیو. غذا. ظرف. پوتین. نان. شیر خشک. کنسرو گوشت. گاهی اوقات هم آنقدر [صفحه ۴۴] انفجار گلوله‌ها کم می‌شود که آدم فراموش می‌کند در حال عملیات نظامی است. صدای مسئول گروهان و مسئول دسته یک لحظه هم قطع نمی شود. بنده ی خداها براساس وظیفه، به دنبال تک تک نیروها راه می‌افتند و آنها را به ستون و حرکت مجدد می‌خوانند. دفاع مقدس سینای شلمچه https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه کشف پیکر مطهر شهید دوران دفاع مقدس در منطقه کله قندی مهران در ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
hafez 73.mp3
2.37M
برو از خانهٔ گردون به در و نان مطلب
تو ز دیو نفس اگر جویی امان رو نهان شو چون پری از مردمان گنج خواهی کنج عزلت کن مقام واستتر واستخف عن کل الانام چون شب قدر از همه مستور شد لاجرم از پای تا سر نور شد اسم اعظم چون کسی نشناسدش سروری بر کل اسماء باشدش تا تو نیز از خلق پنهانی همی لیلة القدری و اسم اعظمی این پنج بیت را در ماه ذی قعده سال ۱۰۰۷ هجری در مشهد مقدس رضوی سرودم. شب روز بعد از آنکه اشعار را سرودم پدرم «ره» را در خواب دیدم رقعه به من اعطا کرد در آن رقعه این آیه نوشته بود: تِلْکَ الدّٰارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِینَ لاٰ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ. [۱] از فتنه ی این زمانه ی شورانگیز برخیز و بهر جا که توانی بگریز ور پای گریختن نداری باری دستی زن و در دامن عزلت آویز ---------- [۱]: ۱) - آن خانه آخرت را برای مردمی مقرر می‌کنیم که در روی زمین تصمیم تباهی و خودخواهی ندارند و سرانجام با پرهیزگارانست. قصص، ۸۳. شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
سؤال👇 سلام علیکم اگر کسی روزه های قضایی شو که تا حالا نگرفته و الان سنش بالا رفته و نمیتونه بگیره،خودش میتونه پولشو بده به کسی، براش روزه های قضاشو بگیره؟؟ پاسخ👇 سلام علیکم در حال حیات امکان این کار وجود ندارد. لذا باید وصیت کند تا بعد از وفاتش از ثلث اموال وی برداشته و برای وی روزه گرفته شود.
سؤال👇 سلام خسته نباشید قبله ما کج هست بین شمال و شرق است و دستشویی صاف هست مثلا از غرب تا شرق خواستم بدونم اینطور استفاده کردن از سرویس بهداشتی صحیح هست؟ رهبر پاسخ👇 سلام علیکم انحراف از قبله به مقداری که انحراف از سمت قبله بر آن صدق کند، کافی است و اشکال ندارد.
سؤال👇 سلام وقت بخیر من به تازگی کار دوخت لحاف و سرویس خواب رو شروع کردم یه سوال برام پیش اومده مشتری پارچه ای رو که من توی کانالم گذاشتم انتخاب میکنه من این پارچه رو از پارچه فروش متری ۳۰ هزار تومن میخرم مشتری از قیمت پارچه اطلاعی نداره من میتونم پارچه رو به مشترب متری ۳۲ هزار تومن حساب کنم و دستمزد دوخت هم جدا گانه بگیرم؟؟؟ رهبری پاسخ👇 سلام علیکم اگر مشتری به این قیمت راضی باشد؛ و خلاف قوانین و مقررات مربوطه نباشد؛ فی نفسه اشکال ندارد.
سؤال👇 سلام ، چند مدت پیش در یک گروه مذهبی نوشته شده بود که یک چله باید تمام شود و بعد از سه تا هفت روز سراغ چله بعدی برویم واگرنه حبس دعا میشه آیا این حرف درست است و اگر درست است میشه توضیح بدهید؟؟ و سوال بعد اینکه میشه همزمان چند چله باهم داشت یانه؟؟ سپاس بیکران از شما پاسخ👇 سلام علیکم چنین چیزی سند روایی ندارد.
سؤال👇 سلام علیکم وقت بخیر ببخشید یکی از آشنایان بنده زیورآلات بدلی درست میکنه و پرسیده که آیا انگشتر که درست میکنه و برخی از بانوان در انگشت اشاره میندازن آیا برای ایشون چون انگشتر رو درست کرده گناه محسوب میشه ؟ ۲_ همچنین ایشون پرسیدند که پابندی هم که درست می‌کنند اگر بانوان در غیر از اماکنی که محارمشون هستند استفاده کنند و در خیابان استفاده کنند ، آیا پولی که دریافت میکنه مشکل داره ؟ پاسخ👇 سلامعلیکم چون ایشان یقین ندارند که این امور در معرض دید نامحرم استفاده می شود یا خیر، اشکالی ندارد.
به کوروش به آرش به جمشید قسم به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد صفحه شاعران ایران زمین .......: @zandahlm1357
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۲۹ ه‍.ق، ۳۱۹ ه‍.خ - درگذشتهٔ پیش از ۴۱۱ ه‍.ق، ۳۹۷ ه‍.خ در توس خراسان)، سخن‌سرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان. او را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند. نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته و ستوده شده است. شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبان‌های زنده جهان برگردانده شده است. در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده است. شاهنامه هجونامه (منتسب) دیگر صفحات مرتبط با فردوسی در این پایگاه: اوزان اشعار فردوسی تصاویر پیشنهادی برای فردوسی  https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: چو یک هفته گرگین بره‌بر بپای همی بود و بیژن نیامد بجای ز هر سوش پویان بجستن گرفت رخان را بخوناب شستن گرفت پشیمانی آمدش زان کار خویش که چون بد سگالید بر یار خویش بشد تازیان تا بدان جشنگاه کجا بیژن گیو گم کرد راه همه بیشه برگشت و کس را ندید نه نیز اندرو بانگ مرغان شنید همی گشت بر گرد آن مرغزار همی یار کرد اندرو خواستار یکایک ز دور اسب بیژن بدید که آمد ازان مرغزاران پدید گسسته لگام و نگون کرده زین فرو مانده بر جای اندوهگین بدانست کو را تباهست کار بایران نیاید بدین روزگار اگر دار دارد اگر چاه و بند از افراسیاب آمدستش گزند کمند اندرافگند و برگاشت روی ز کرده پشیمان و دل جفت جوی ازان مرغزار اسب بیژن براند بخیمه در آورد و روزی بماند پس آنگه سوی شهر ایران شتافت شب و روز آرام و خوردن نیافت چو آگاهی آمد ز گرگین بشاه که بیژن نبودست با او براه بگفت این سخن گیو را شهریار بدان تا ز گرگین کند خواستار پس آگاهی آمد همانگه بگیو ز گم بودن رزمزن پور نیو ز خانه بیامد دمان تا بکوی دل از درد خسته پر از آب روی همی گفت بیژن نیامد همی بارمان ندانم چه ماند همی بفرمود تا بور کشواد را کجا داشتی روز فریاد را بروبر نهادند زین خدنگ گرفته بدل گیو کین پلنگ همانگه بدو اندر آورد پای بکردار باد اندر آمد ز جای پذیره شدش تا کند خواستار که بیژن کجا ماند و چون بود کار همی گفت گرگین بدو ناگهان همانا بدی ساخت اندر نهان شوم گر ببینمش بی بیژنم همانگه سرش را ز تن بر کنم بیامد چو گرگین مر او را بدید پیاده شد و پیش او در دوید همی گشت غلتان بخاک اندرا شخوده رخان و برهنه سرا بپرسید و گفت ای گزین سپاه سپهدار سالار و خورشید گاه پذیره بدین راه چون آمدی که با دیدگان پر ز خون آمدی مرا جان شیرین نباید همی کنون خوارتر گر برآید همی چو چشمم بروی تو آید ز شرم بپالایم از دیدگان آب گرم کنون هیچ مندیش کو را بجان نیامد گزند و بگویم نشان چو اسب پسر دید گرگین بدست پر از خاک و آسیمه برسان مست چو گفتار گرگینش آمد بگوش ز اسب اندر افتاد و زو رفت هوش بخاک اندرون شد سرش ناپدید همه جامهٔ پهلوی بردرید همی کند موی از سر و ریش پاک خروشان بسر بر همی ریخت خاک همی گفت کای کردگار سپهر تو گستردی اندر دلم هوش و مهر گر از من جدا ماند فرزند من روا دارم ار بگلسد بند من روانم بدان جای نیکان بری ز درد دل من تو آگه‌تری مرا خود ز گیتی هم او بود و بس چه انده گسار و چه فریادرس کنون بخت بد کردش از من جدا بماندم چنین در جهان مبتلا ز گرگین پس آنگه سخن بازجست که چون بود خود روزگار از نخست زمانه بجایش کسی برگزید وگر خود ز چشم تو شد ناپدید ز بدها چه آمد مر او را بگوی چه افگند بند سپهرش بروی چه دیو آمدش پیش در مرغزار که او را تبه کرد و برگشت کار تو این مرده‌ری اسب چون یافتی ز بیژن کجا روی برتافتی بدو گفت گرگین که بازآر هوش سخن بشنو و پهن بگشای گوش که این کار چون بود و کردار چون بدان بیشه با خوک پیکار چون بدان پهلوانا و آگاه باش همیشه فروزندهٔ گاه باش برفتیم ز ایدر بجنگ گراز رسیدیم نزدیک ارمان فراز یکی بیشه دیدیم کرده چو دست درختان بریده چراگاه پست همه جای گشته کنام گراز همه شهر ارمان از آن در کزاز چو ما جنگ را نیزه برگاشتیم ببیشه درون بانگ برداشتیم گراز اندر آمد بکردار کوه نه یک یک بهر جای گشته گروه بکردیم جنگی بکردار شیر بشد روز و نامد دل از جنگ سیر چو پیلان بهم بر فگندیمشان بمسمار دندان بکندیمشان وزآنجا بایران نهادیم روی همه راه شادان و نخچیر جوی برآمد یکی گور زان مرغزار کزان خوبتر کس نبیند نگار بکردار گلگون گودرز موی چو خنگ شباهنگ فرهاد روی چو سیمش دو پا و چو پولاد سم چو شبرنگ بیژن سر و گوش و دم بگردن چو شیر و برفتن چو باد تو گفتی که از رخش دارد نژاد بر بیژن آمد چو پیلی نژند برو اندر افگند بیژن کمند فگندن همان بود و رفتن همان دوان گور و بیژن پس اندر دمان ز تازیدن گور و گرد سوار برآمد یکی دود زان مرغزار بکردار دریا زمین بردمید کمندافگن و گور شد ناپدید پی اندر گرفتم همه دشت و کوه که از تاختن شد سمندم ستوه ز بیژن ندیدم بجایی نشان جزین اسب و زین از پس ایدر کشان دلم شد پر آتش ز تیمار اوی که چون بود با گور پیکار اوی بماندم فراوان بر آن مرغزار همی کردمش هر سوی خواستار ازو باز گشتم چنین ناامید که گور ژیان بود و دیو سپید چو بشنید گیو این سخن هوشیار بدانست کو را تباهست کار ز گرگین سخن سربسر خیره دید همی چشمش از روی او تیره دید رخش زرد از بیم سالار شاه سخن لرزلرزان و دل پر گناه چو فرزند را گیو گم بوده دید سخن را برآنگونه آلوده دید ببرد اهرمن گیو را دل ز جای همی خواست کو را درآرد ز پای بخواهد ازو کین پور گزین وگر چند نیک آید او را ازین پس اندیشه کرد اندران بنگرید نیامد
همی روشنایی پدید چه آید مرا گفت از کشتنا مگر کام بدگوهر آهرمنا به بیژن چه سود آید از جان اوی دگرگونه سازیم درمان اوی بباشیم تا زین سخن نزد شاه شود آشکارا ز گرگین گناه ازو کین کشیدن بسی کار نیست سنان مرا پیش دیوار نیست بگرگین یکی بانگ برزد بلند که ای بدکنش ریمن پرگزند تو بردی ز من شید و ماه مرا گزین سواران و شاه مرا فگندی مرا در تک و پوی پوی بگرد جهان اندرون چاره‌جوی پس اکنون بدستان و بند و فریب کجا یابی آرام و خواب و شکیب نباشد ترا بیش ازین دستگاه کجا من ببینم یکی روی شاه پس آنگه بخواهم ز تو کین خویش ز بهر گرامی جهانبین خویش وز آنجا بیامد بنزدیک شاه دو دیده پر از خون و دل کینه‌خواه برو آفرین کرد کای شهریار همیشه جهان را بشادی گذار انوشه جهاندار نیک اخترا نبینی که بر سر چه آمد مرا ز گیتی یکی پور بودم جوان شب و روز بودم بدوبر نوان بجانش پر از بیم گریان بدم ز درد جداییش بریان بدم کنون آمد ای شاه گرگین ز راه زبان پر ز یافه روان پر گناه بدآگاهی آورد از پور من ازان نامور پاک دستور من یکی اسب دیدم نگونسار زین ز بیژن نشانی ندارد جزین اگر داد بیند بدین کار ما یکی بنگرد ژرف سالار ما ز گرگین دهد داد من شهریار کزو گشتم اندر جهان خاکسار غمی شد ز درد دل گیو شاه برآشفت و بنهاد فرخ کلاه یکی جام بر کف نهاده نبید بدو اندرون هفت کشور پدید زمان و نشان سپهر بلند همه کرده پیدا چه و چون و چند ز ماهی بجام اندون تا بره نگاریده پیکر همه یکسره چو کیوان و بهرام و ناهید و شیر چو خورشید و تیر از بر و ماه زیر همه بودنیها بدو اندرا بدیدی جهاندارا فسونگرا نگه کرد و پس جام بنهاد پیش بدید اندرو بودنیها ز بیش بهر هفت کشور همی بنگرید ز بیژن بجایی نشانی ندید سوی کشور گرگساران رسید بفرمان یزدان مر او را بدید بچاهی ببسته ببند گران ز سختی همی مرگ جست اندران یکی دختری از نژاد کیان ز بهر زوارش ببسته میان سوی گیو کرد آنگهی روی شاه بخندید و رخشنده شد پیشگاه که زندست بیژن دلت شاد دار ز هر بد تن مهتر آزاد دار نگر غم نداری بزندان و بند ازان پس که بر جانش نامد گزند که بیژن بتوران ببند اندرست زوارش یکی نامور دخترست ز بس رنج و سختی و تیمار اوی پر از درد گشتم من از کار اوی بدان سان گذارد همی روزگار که هزمان بروبر بگرید زوار ز پیوند و خویشان شده ناامید گرازنده بر سان یک شاخ بید دو چشمش پر از خون و دل پر ز درد زبانش ز خویشان پر از یاد کرد چو ابر بهاران ببارندگی همی مرگ جوید بدان زندگی بدین چاره اکنون که جنبد ز جای که خیزد میان بسته این را بپای که دارد بدین کار ما را وفا که آرد ز سختی مر او را رها نشاید جز از رستم تیز چنگ که از ژرف دریا برآرد نهنگ کمربند و برکش سوی نیمروز شب از رفتن راه ماسا و روز ببر نامهٔ من بر رستما مزن داستان را بره‌بر دما  https://eitaa.com/zandahlm1357