@shervamusiqiirani-1 - دلبر.mp3
2.39M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
دل خلوت خاص دلبر آمد
دلبر به کرم به دل برآمد
جان آینه جمال جانان
تن خاک دیار دلبر آمد
ساقی به ظهور خویش دم زد
صد گونه سپاس مظهر آمد
از عکس فروغ روی دلدار
دل آینهء منور آمد
شد محفل دل ز غیر خالی
یار از دل دلبری درآمد
ساقی به ظهور خویش دم زد
صد گونه سپاس مظهر آمد
#نورعلیشاه_اصفهانی
🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶
جز دلم کو ز ازل تا به ابد ، عاشق رفت
جاودان کس نشنیدم که در این کار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که درین گنبد دوار بماند
#حافظ
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
۲۶۴. من موجب ایمنی از بلاها برای ساکنان زمین هستم.
کمال الدین
۲۶۵. ما ساخته حضرت حقّیم و مردم به خاطر ما آفریده شده اند. بحارالانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام لطفا
#اندڪی_تأمل🇮🇷👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درخواست یکی از مردم آبادان از رئیسجمهور
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ر هيچيك از دو جريان فقهي شيعه - يعني جريان ابن با بويه و جريان قديمين - سابقه نداشته و شيخ بزرگوار م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
از كارهاي جالب وي در اين رساله اين است كه در جايي پس از ذكر حديث
مورد استدلال طرف مقابل، هم سند آن را تضعيف ميكند هم مضمون آن را با تكيه بر استدلالي متين، غير معقول و دور از بيان حكمت آميز امام و ناشي از جعل كسي كه عامي و جاهل است ميشمرد، و هم با قرائني احتمال ارسال سند آن را مطرح ميسازد كه اين نكته ي اخير نشان دهنده ي تبحر و احاطه او به حديث است (رجوع شود به رساله ي مزبور، صفحه ي ۲۳ به بعد، فصل مربوط به روايت يعقوب بن شعيب از حضرت ابي عبداللَّه «عليه السّلام»). رساله ي «المسائل الصاغانيه» كه در آن پاسخ به اشكالات فقيه حنفي اهل صاغان را در ده مسأله ي فقهي بيان ميكند، نمونه ي ديگري از قوت استدلال و تبحر فقهي شيخ عالي مقام است. اين رساله اگر چه داراي ماهيت كلامي يعني در مقام بحث و محاجه با خصم غير شيعي و رد اتهام بدعت از سوي او و متقابلاً نسبت افتراء و بدعت دادن به خود او و امام اوست، ليكن چون مسائل مطروحه، عموماً فقهي است هر بيننده ي صاحبنظر را به قوت استدلال و روح علمي و فقاهت مجتهدانه ي وي، به وضوح آگاه ميسازد. اين رساله و رساله ي «العدد و الرؤية» به خوبي ميتوانند نمودار مقام ابداع علمي شيخ مفيد و اثبات كننده ي اين حقيقت باشند كه هر آنچه در طبقه شاگردان و شاگردان شاگردان او از شيوه ي علمي فقاهت مشاهده ميشود، تماماً منشأ گرفته از اسلوبي است كه آن بزرگوار پايه گذار و مؤسس آن
محسوب ميگردد. ج - كتاب التذكرة باصول الفقه: علم اصول، آئين استنباط فقهي است. شيوه يي است براي رسيدن از ادله معتبره به احكام عملي. تنظيم قوانين و قواعد اصولي در حكم وضع آئين نامه يي براي فقاهت است. بدون چنين آئين نامه يي قلمرو فقاهت، بي حد و مرز و در معرض خلط و ناخالصي و اشتباه است و احكام استخراج شده لامحاله از اعتبار برخوردار نيست. علاوه بر اين كه سلائق و آراء و فهم شخصي فقيه نقشي بيش از حد در نتيجه ي فقاهت مييابد و نظرات فقهاء، دچار تشتت و بي قاعدگي ميگردد. درست است كه عمق و پختگي و پيچيدگي روز افزون علم اصول به سلامت آراء فقهي كمك ميكند، اما آنچه بيش از آن در غايت و نتيجه ي فقاهت اثر ميگذارد، اصل ايجاد و وضع اين علم است. بي شك پايه و مايه ي اصلي علم اصول فقه در كلمات ائمه (عليهم السّلام) و در ضمن همان چيزي است كه بدان «اصول متلقاة» اطلاق ميشده است. ولي در شيعه اولين كتاب اصول را (تا آن جا كه ميدانيم) شيخ مفيد نوشته است، و آن همين كتاب كوچك و پر محتواي «التذكرة باصول الفقه» است كه احتمالاً انتخابي است كه به وسيله ي شاگرد وي شيخ ابوالفتح كراجُكي (م - ۴۴۹) از اصل كتاب مفيد - كه آن نيز خود كتاب مختصري بوده است - انجام يافته است. اين كتاب با همه ي اختصار داراي اهميت زيادي است. زيرا: اولاً اين نخستين كتاب در اصول فقه در شيعه است. شيخ طوسي (رحمةاللَّه) در مقدمه ي كتاب عدة الاصول ميگويد: «ولم يعهد لا حد من اصحابنا في هذا المعني الا ما ذكره شيخنا ابو عبداللَّه
رحمةاللَّه في المختصر الذي له في اصول الفقه... » (۲۰) ثانياً در آن، مباحث بسياري با عبارات كوتاه آمده و بخصوص در مباحث الفاظ، سرفصلهاي متعددي مشتمل بر ابحاث مهم در آن مشاهده ميشود. ثالثاً در بعضي از مباحث آن، نظر شيخ بزرگوار به آنچه در زمانهاي بسيار متأخر از سوي محققان اصولي ذكر شده، بسي شبيه و نزديك است. مثلاً آنچه در باب نسبت عام و خاص بيان كرده بسيار شبيه است به اصطلاح: «اراده ي جدي و اراده ي استعمالي» كه در تحقيقات اسلاف نزديك به زمان ما وجود دارد. عبارت شيخ مفيد در اين مورد چنين است: «والذي يخص اللفظ العام لاُيخرج منه شيئاً دخل تحته، و انما يدل علي ان المتكلم به اراد به الخصوص و لم يقصد به الي ما بُني في الفظ له في العموم... » (ص ۳۷). رابعاً در حالي كه بناي كتاب بر اختصار است (۲۱)، مباحثي كه در استنباط احكام فقهي، ضروري تر و كاربردي تر است، مقدم داشته شده و مباحث بيشتر نظري - از قبيل بحث در حقيقت علم يا حقيقت كلام كه شيخ الطائفه رحمة اللَّه در اول عدة الاصول به تفصيل در آن غور كرده - مورد توجه آن بزرگوار قرار نگرفته است. به نظر اين جانب بسي جالب است كه در عين اختصار كتاب مورد بحث، مباحثي از اين قبيل كه: عموم و اطلاق، مخصوص سنت قوليه است و در سنت فعليه عموم يا اطلاق راه ندارد (۲۲) يا اين كه امر عقيب حظر، بيش از اباحه را افاده نمي كند (۲۳) يا اين كه استثناء عقيب جمل متعددة، در صورتي كه قرينه يي نباشد به همه ي آنها بر ميگردد (۲۴)، و امثال اينها مورد
غفلت قرار نگرفته و به خاطر تأثير و تكرر آن در استنباطات فقهي در عبارت مناسب بيان شده است. از آنچه گفته شد آشكار ميگردد كه شيخ بزرگوار ما با نگارش كتاب اصول، مقدمات لازم براي ابداع يك قالب علمي و فني جهت استنباط فقهي را تدارك ميديده است. علم اصول براي او مجموعه يي از معارف ذهني و شبه كلامي نيست. بلكه همان طور كه شاگرد او ني