eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.2هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: پيوند با خويشان متن حديث صلة الرحم ۱- الكلينى عن محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد بن عيسي عن أحمد بن محمّد بن أبى نصر عن أبى الحسن الرضا عليه السلام قال: قال أبوعبدالله عليه السلام: صِلْ رحمك و لو بشربة من ماء، و أفضل ما توصل به الرحم كفّ الأذي عنها، و صلة الرحم منسأة فى الأجل، محبّبة فى الأهل. ۲- الكلينى عن الحسين بن محمّد عن معلّي بن محمّد عن الحسن بن عل? ّ الوشّاء عن أبى الحسن الرضا عليه السلام، قال: ما نعلم شيئاً يزيد فى العمر إلّا صلة الرحم، حتّي أنّ الرجل يكون أجله ثلاث سنين فيكون وصولاً للرحم فيزيد الله فى عمره ثلاثين سنة، فيجعلها ثلاثاً و ثلاثين سنة، و يكون أجله ثلاثاً و ثلاثين سنة فيكون قاطعاً للرحم فينقصه الله ثلاثين سنة و يجعل أجله إلي ثلاث سنين. ۳- الكلينى عن محمّد بن يحيي عن الوشّاء عن محمّد بن فضيل الصيرفى عن الرضا عليه السلام قال: إنّ رحم آل محمّد -الأئمة عليهم السلام- لمعلّقة بالعرش تقول: اللهمّ صلْ من وصلنى و اقطع من قطعنى، ثمّ هى جارية بعدها فى أرحام المؤمنين، ثمّ تلا هذه الآية (و اتّقوا الله الّذى تَساءلونَ به و الأرحام). ۴- الصدوق عن الفقيه المروزى عن النيسابورى عن الطائى عن أبيه عن الرضا عليه السلام قال: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله: من ضمن لى واحدة ضمنتُ له أربعة، يصل رحمه فيحبّه الله، و يوسّع عليه فى رزقه، و يزيد فى عمره، و يدخله الجنة الّتى وعده. ۵- عنه بهذا الإسناد عن الرضا عليه السلام عن آبائه عليهم السلام عن الحسين بن علىّ عليه السلام أنّه قال: من سرّه أن يُنسأ فى أجله و يُزاد فى رزقه فلْيَصِلْ رحمه. ۶- عنه قال: حدّثنا أبى قال: حدّثنا عبدالله بن جعفر الحميرى عن أحمد بن محمّد بن عيسي عن الحسن بن عل? ّ الوشّاء عن أبى الحسن الرضا عليه السلام عن آبائه عن علىّ عليه السلام قال: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله: لمّا اُسرى بى إلي السماء رأيت رحماً متعلّقة بالعرش تشكو رحماً إلي ربّها، فقلت لها : كم بينك و بينها من أب؟ فقالت: نلتقى فى أربعين أباً. پيوند با خويشان ۱- كليني از محمد بن يحيي، از احمد بن محمد بن عيسي، از احمد بن محمد بن ابي نصر، از ابوالحسن الرضا (ع) نقل كند كه آن حضرت فرمود: ابوعبدالله (امام صادق) (ع) فرمود: با خويشان خود بپيوند اگر چه با جرعه اي آب باشد، و برترين آنچه بدان صله رحم شود خودداري از آزار ايشان است. پيوند با خويشان موجب به تأخير افتادن اجل و ايجاد محبت در ميان خانواده شود۱. ۲- كليني از حسين بن محمد، از معلّي بن محمد، از حسن بن علي و شّاء، از ابوالحسن الرضا (ع) كه حضرتش فرمود: چيزي كه بر عمر افزايد، جز با پيوند با خويشان سراغ نداريم تا آن جا كه اجل شخص سه سال باشد اما به واسطه صله رحم بسيارش خداوند به عمر او سي سال افزايد، و اجل او را سي و سه سال قرار مي‌دهد، و آن كه مهلتش سي سال باشد اما بريده از خويشان، كه خداوند از سي سال او كاسته و اجل وي را سه سال تعيين فرمايد۲. ۳- كليني از محمد بن يحيي، از وشّاء، از محمد بن فضيل صيرفي، از امام رضا (ع) كه فرمود: رحم (خويشان) آل محمد -يعني امامان (ع) - كه آويخته عرش اند، مي‌گويند: خدايا درود فرست بر آن كه با من پيوندي برقرار ساخت و قطع كن از آن كه از ما بريد، و اين پس از ايشان نسبت به ارحام اهل ايمان جاري است. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (پروا داريد از خدايي كه به [ نام ] او از همديگر درخواست مي‌كنيد و از خويشان مبريد) ۳. ۴- صدوق از فقيه مروزي، از نيشابوري، از طائي، از پدرش، از امام رضا (ع) نقل كند كه آن حضرت فرمود: پيامبر خدا (ص) فرمود: هر كه يك چيز را براي من ضمانت كند چهار چيز را براي او ضمانت كنم: با خويشان خود بپيوندد تا خدا دوستش دارد، روزي اش را فزون گرداند، بر عمرش بيفزايد و او را به بهشت موعود وارد كند۴. ۵- از او به همين اسناد از امام رضا (ع) از پدرانش (ع) از حسين بن علي (ع) كه فرمود: هركه تأخير اجل و فزوني روزي اش او را خوشحال كند، با خويشان خود بپيوندد ۵. ۶- از اوست كه گفت: پدرم ما را چنين حديث گفت كه عبدالله بن جعفر حميري، از احمد بن محمد بن عيسي، از حسن بن علي وشاء، از ابوالحسن الرضا (ع)، از پدرانش از علي (ع) كه فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: چون به آسمان عروج داده شدم رحمي آويخته به عرش را ديدم كه از رحمي نزد پروردگارش شكوه كند، او را گفتم: ميان تو و او چند پدر است، گفت: در پدر چهلم به يكديگر مي‌رسيم ۶. منبع حديث ۱- اصول كافى ۲/ ۱۵۱. ۲- اصول كافى ۲/ ۱۵۲- ۱۵۳. ۳- اصول كافى ۲/ ۱۵۶، و آيه در سوره نساء /۱. ۴- عيون اخبار الرضا ۲/ ۳۷. ۵- عيون اخبار الرضا ۲/ ۴۴. ۶- عيون اخبار الرضا ۱/ ۲۵۴- ۲۵۵. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: ولادت با سعادت شمس الشموس، علی بن موسی الرضا (علیه السلام) مادر بزرگوار آن حضرت جناب نجمه گوید: من هنگام بارداری به پسرم علی، احساس سنگینی نمی کردم، به هنگام خواب از درون خود، صدای ذکر خداوند می‌شنیدم به گونه ای که هراسناک می‌شدم، چون او را به دنیا آوردم دست و پا را بر زمین نهاد، سر به آسمان بلندکرد و مانند کسی که سخنی می‌گوید، لب هایش حرکت می‌کرد. حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) چون فرزند خویش را دید، فرمود: «هنیئاً لک یا نجمه کرامه ربّک» (ای نجمه، بزرگداشت خداوند گرامیت باد. ) سپس نوزاد را در پارچه ای سفید پوشانده به حضرت دادند، حضرتش در گوش راست فرزند خویش اذان و در گوش چپ وی اقامه گفت و آب فرات طلبید و با آن از او کام برداشت و به مادرش فرمود: «خُذیهِ فَاِنَّهُ بَقِیّه اللهِ تَعالی فی اَرْضِهِ» (بگیر او را که او باقی مانده الهی در زمین خداوند است. ) [۱] حضرت کاظم (علیه السلام) بعد از تولد امام رضا (علیه السلام) به مادر حضرت رضا (علیه السلام) لقب طاهره یعنی پاکیزه داد. [۲] ---------- [۱]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج ۲، ص ۲۵۰. [۲]: بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۷. 📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆👆 ادامه کلیپ بالا 👆👆👆 🌀 پاسخ به این شبهه ( قسمت دوم ) 🎤پاسخ توسط از اساتید مهدویت و مدرس علوم حدیث و تاریخ ⬅️⬅️ با توجه به هجمه های زیاد جریانات ضد اسلام در این موضوع لطفا این کلیپ را نمائید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: مادر هنوز مادر است و شجاع تر از دیگران. ساعتها نزد تو می‌ماند و خدمت می‌کند. مثل گذشته و آن هنگام که نوزادی ناتوان بودی و لحظه به لحظه به مادر نیاز داشتی. چند وقت است که روی تخت افتاده و حرکت چندانی نداری؟ مادر با تو حرف می‌زند اجازه نمی دهی دلتنگ شود. خودش هم بیمار و ضعیف شده. تمام توانش را برای تو گذاشته. فقط هنگامی که دکتر یا پرستار می‌آیند از تخت تو دور می‌شود. مثل شمع می‌سوزد. با خنده ات می‌خندد و هنگامی که درد می‌کشی مثل مرغ سر بریده این سو و آن سو می‌رود. به پرستارها التماس می‌کند و کمک می‌خواهد و ناله می‌زند. او عاشق توست. عاشقی بی نام و نشان. تو قدر او را خوب نمی دانی. گاهی از کوره خارج می‌شوی و... ولی او مادر است. [صفحه ۲۷۱] حاضر است در مقابل بهبود تو جان بدهد. معلوم نیست چرا بعضی اوقات پزشک معالج هم نسبت به وضع تو نگران می‌شود. دستورات پزشکی خود را هر چند گاهی عوض می‌کند و دوباره تصمیم به عمل جراحی می‌گیرد. تا به حال پنج مرتبه به اتاق عمل رفته ای و هر بار با تلاش پزشکان متخصص، قسمتی از آسیبها ترمیم یافته، ولی درد همچنان یار تو است و رهایت نمی کند. گاهی درد شکم را بدترین دردها می‌دانی و گاهی درد کمر، لگن پا و گاهی درد دست را. جالب اینکه گاهی اوقات درد دندان هم به سراغ تو می‌آید. کلافه می‌شوی و مشت بر تخت می‌کوبی. پرستارها از این حرکت تو ناراحت می‌شوند. و دعوت به صبر می‌کنند. از تو انتظار بیشتری دارند. حاضر به تزریق هیچ گونه داروی مسکن خارج از دستور پزشک نیستند، ولی غصه می‌خورند. هنگامی که درد تو شدید می‌شود آنها هم ناراحت می‌شوند و تو را با وعده ی تماس با دکتر دقایقی آرام می‌کنند. درد تو را قبول دارند ولی مخالف دادن آرام بخش هستند. آنها را زیان آور می‌دانند و حتی در مورد آینده ی زندگی زناشویی خطرناک می‌خوانند. اما این دفعه، درد خیلی زیاد است. اول ناله، بعد فریاد و سپس نعره‌های بی اختیار. تمام مریضها و مجروحها متوجه عظمت درد شده اند. چند نفر از آنها بالای سر تو آمده و حال و روز خود را می‌گویند، ولی فایده ندارد. با هیچ چیز آرام نمی گیری، حتی با آمپول نوالژین. می‌خواهی انگشت را به زیر پانسمان ببری و بخیه ی شکم در بیاوری. ضربه‌های ناگهانی و سهمگین. درد غیر قابل توصیف است. چهره در هم کشیده ای و فریاد می‌زنی. دکتر کشیک خود را می‌رساند و معاینه می‌کند. چیزی می‌گوید و می‌رود. ولی خبری نیست، باید تحمل کنی. باید پزشک خودت را پیدا کنند. از او هم خبری نیست. درد امان تو را بریده و می‌خواهی با حرکات ناهنجار، به دیگران بفهمانی که خیلی درد داری. [صفحه ۲۷۲] دکتر تماس می‌گیرد. یک آمپول مرفین. تا حدی که امکان دارد به پهلو بر می‌گردی. یک آمپول مسکن. خودت نمی دانی چیست؟ ولی قبول می‌کنی که مسکن است. پرستار هنگام تزریق قول می‌دهد که تا چند دقیقه ی دیگر درد می‌رود. هنوز در فکر هستی که حرف پرستار را قبول کنی یا نکنی که درد آرام می‌شود. سستی و بی حالی به سراغ تو می‌آید. تمام وجودت را فرا می‌گیرد. چشمانت هم سنگین شده است. پرستار می‌آید و از درد سؤال می‌کند. جوابی نداری که بدهی. مثل یک تکه گوشت روی تخت افتاده ای. حال خوشی داری. کلمه ی مرفین را می‌شنوی ولی باور نمی کنی. چندان هم ناراضی نیستی. چون از چنگال آن درد شدید راحت شده ای. خوشحال تر از همه مادر است. او نمی تواند درد کشیدن تو را ببیند. هر چه می‌زنند، فقط تو را آرام کند. و بعد یک خواب سنگین. هفت ساعت بعد به هوش می‌آیی. دکتر پانسمان تو را باز کرده. یکی از بخیه‌های تو شکافته و مقداری چرک و خون از درز شکم خارج شده. دکتر متوجه شدت درد شده و حق را به تو می‌دهد. کمی شوخی می‌کند و سعی دارد تو را بخنداند. شاید می‌خواهد درد معاینه را تحمل کنی. ولی تو خیلی بی حالتر از آنی که بفهمی دکتر چه می‌کند. و دوباره می‌خوابی. هر روز صبح پس از عوض شدن شیفت پرستارها با شیفت قبلی، تحرک و جا به جایی مشهود و در بخش ایجاد می‌شود. سکوت شب پایان می‌یابد. زنهای خدمه صبحانه می‌آورند. مردهای خدمه، زمین را پاک می‌کنند. هر کدام لباس مخصوص به تن دارند. بعد نوبت پرستارهای ساده ای است که ملحفه و لباس تو را عوض کنند و تخت تو را سر و سامان دهند. با آمدن مسئول بخش همه چیز آماده می‌شود. بخش و مریضها تحویل مسئول بخش صبح می‌شود. وضع تو برای او توضیح داده می‌شود. دستوراتی که در مورد تو اجرا شده از جمله تزریق و خوراندن داروهای نیمه شب به مسئول بخش صبح گفته می‌شود. او تو را خوب می‌شناسد. حدود چهار ماه است که در بخش به سر می‌بری و تمام [صفحه ۲۷۳] جزئیات زخم تو را می‌داند. صبح دکتر به همراه مسئول بخش که پرستار مهربان و با تجربه ای است وارد می‌شود. معاینه می‌کند، دستور می‌دهد و پاسخگوی جواب پرسشهای کوتاه تو می‌شود. این سؤال تکراری است: «... دکتر، کی عمل جراحی من تموم میشه و من می‌تونم کم کم آماده رفتن بشم؟ »
تو در ف کر خروج از بیمارستان و رفتنی. خسته شده ای، روزها و شبها خسته کننده شده است. در آرزوی بازگشت به جبهه هستی. ولی می‌دانی که اول باید از بیمارستان مرخص شوی و بعد مدتی در شهر باقی بمانی. تو خودت باید به خودت کمک کنی. یک بیمار برای خوب شدن احتیاج به روحیه دارد. بی روحیه بودن، بیماری را طولانی تر می‌کند. خیلی از اوقات شنونده درد دلهای کارکنان بیمارستان می‌شوی. از نداری و سختیها سخن می‌گویند. تو را محرم اسرار می‌دانند. حداقل گوشی برای شنیدن مشکلاتشان می‌یابند. برای سلامت تو دعا می‌کنند تو هم رابطه‌ها و ضابطه‌های بیمارستان را خوب می‌دانی. دوستیها و دشمنیها را تشخیص می‌دهی. پرستارها تو را به عنوان یک بسیجی معتقد می‌شناسند و حداقل سعی می‌کنند وقتی وارد اتاق تو می‌شوند، حجاب کامل داشته باشند. تو یک مرحله از وظیفه ات را برای خدا انجام داده ای و هنوز در راه هستی و آنها در حال انجام وظیفه خویش هستند. به اعتقادات مذهبی برخی از پرستاران باید احترام گذاشت که هنگام نماز، می‌روند به نمازخانه بیمارستان و نماز می‌خوانند. تا کنون برادرت زخمهای زیادی کشیده است. علاوه بر بردن و آوردن اعضای خانواده، مسئولیت پیدا کردن داروهای کمیاب را نیز به عهده دارد. اکثر اوقات پرستارها نسخه ای را بالای سرت می‌گذارند و برادر با دیدن آن، داروخانه‌های شهر را برای پیدا کردن دارو زیر پا می‌گذارد. بعضی از داروها اصلا [صفحه ۲۷۴] پیدا نمی شود و برادر مجبور می‌شود آنها را با قیمت گرانتر از بازار آزاد تهیه کند. مراکز درمانی و دارویی دولتی کمک می‌کنند، ولی کافی نیست و بسیاری از اوقات می‌گویند نداریم و یا مشابه داریم. دکتر می‌گوید، دولت باید برای مجروحان دارو تهیه کند و بدون این داروها، درمان بچه‌ها به مشکل برخورد می‌کند. ولی گویی سیستم توزیع عادلانه دارو با مشکل روبرو است و مسئولان امر نیز فکر اساسی برای این معظل نکرده اند. مجروح و بیمار نیاز به دارو دارد و اگر نباشد...؟! ملاقاتها هنوز ادامه دارد. تعدادی از فامیل و دوستان و همسایگان به دیدن تو می‌آیند. زخم و جراحت تو قابل دیدن نیست و روی آن را پوشانده اند، به همین دلیل بعضی از آنها نمی توانند درد تو را احساس کنند و باقی ماندن تو را در بیمارستان بیهوده می‌دانند برداشتها متفاوت است و هر کس نسبت به سلیقه خود، تحلیل می‌کند و نهایتا با یک مشت تجویز شخصی و معرفی چند دکتر دیگر، از نزد تو می‌روند. دیدن افرادی که روی پاهای خود و به صورت صحیح و سالم و بدون هیچگونه مشکلی، راه می‌روند برای تو ایجاد غبطه می‌کند. آرزو داری مانند آنها می‌توانستی حرکت کنی. سلامت کامل را هم یا غیر ممکن می‌بینی و یا خیلی دور. به همین دلیل روحیه ات دستخوش نوسان می‌شود. شبهای سخت و طولانی بیمارستان را تحمل می‌کنی و به امیدی نفس می‌کشی که بتوانی دوباره به دیار عاشقان برگردی و مانند گذشته در کنار گروهان و گردان بدوی. رزم شبانه بر پا کنی و برای نیروها فریاد بزنی. لباس مقدس بسیجی را بپوشی و در نماز جماعت لشکر شرکت کنی. دلت برای جبهه تنگ شده. برای خانه، مسجد محل کار،... از شهر خبر نداری و دوست داری دوباره در جمع دوستان حزب اللهی، مسائل اجتماعی و سیاسی را پیگیری کنی. مواظب باش از همین روزها غافل نشوی. این روزها هم متعلق به خداست. این وضع را هم خدا پیش آورده. با خدا حرف بزن. از خدا دور مشو. دعا کن و سلامت خود را از او بخواه. همین تخت می‌تواند، سجاده ی خوبی باشد. صورت را رو به کربلا بچرخان و بگو یا حسین (ع). اصلا قدر این حالتها را بدان. تو باید صبور و مقاوم باشی. دل به خدا بسپاری و همچنان راضی به رضای او باشی. خدا بزرگ است و تو را می‌بیند. بخواهد شفا می‌دهد، نخواهد نمی دهد. هر چه از جانب خدا باشد، نیکوست. آن را بپذیر و در همه حال شکرگزار او باش. تو هیچگاه اتاق جراحی را فراموش نخواهی کرد. لباسهای سبز، چراغهای بزرگ بالای سر، تخت وسط اتاق. روی آن می‌خوابی و دستهایت را روی قسمتی جدا از تخت می‌گذاری. مدت زیادی به هوش نیستی. هیچ بر تن نداری. دکتر هم با لباس سبز و نقاب می‌رسد. از چشمانش می‌فهمی که در حال لبخند زدن به توست. دکتر دیگری می‌آید. چند اصطلاح پزشکی رد و بدل می‌شود. جمع پرستاران و دکتر منتظر از هوش رفتن تو هستند. همه چیز مهیا شده. ناگهان چشمانت سنگین می‌شوند. بیهوش می‌شوی و هیچ نمی فهمی... بعد از هر عمل جراحی، تعداد ملاقات کنندگان بیشتر می‌شود و می‌خواهند روند بهبود تو را از نزدیک ببینند. نگران اند و دلشوره دارند و برای خوب شدن تو و سایر مجروحان و مصدومان دعا می‌کنند. عمل جراحی آخر هم نتوانست نقیصه ی استخوان لگن را بر طرف کند. پس از یک روز که چند دکتر بالای سرت کمیسیون می‌گیرند، متوجه می‌شوی که می‌خواهند تو را به خارج اعزام کنند. به زودی همه متوجه این سفر می‌شوند. موضوع اعزام به خارج خیلی جدی است. پاسپورت و ویزا هم آماده می‌شود. دکترها م
ی‌گویند برای اینکه به طور صحیح و زود خوب شوی تو را اعزام می‌کنند و گرنه خودشان در ایران قادر به ترمیم این جراحت هستند. به همین دلیل یکی از دکترها مخالف اعزام است. او این اعزام را باعث تضعیف روحیه پزشکی ایران می‌داند و حاضر نیست زیر برگه ی اعزام را امضاء کند، اما به هر حال او هم موافقت می‌کند و قرار می‌شود به زودی به کشور آلمان و شهر هامبورگ اعزام گردی. دفاع مقدس سینای شلمچه https://eitaa.com/zandahlm1357
فصل۱.mp3
12.33M
💠 کــتاب صـوتـی- «خــدای خـوب ابــراهیــــــم» 🔴 حــاوی صدوهفتـــادو هشـــت خــاطــره دربــاره ویــژه گـــیهای قـــرآنــی شـــهیـــد ابـــراهـــیــم هـــادی قـــسمـــت : 1
.......: آنچه را که در روز عیدی به مقتضای حال گفتم: عید و هرکس را ز یار خویش چشم عیدی است چشم ما پر اشک حسرت دل پر از نومیدی است * یکی از بزرگان گوید: عید مال کسی نیست که لباس نو پوشد، بلکه از آن کسی است که از عذاب خدا در امان باشد. * از راهبی پرسیدند عید شما کی است؟ گفت: روزی که عصیان خدا نکنم روز عید ما است، چه اینکه عید از آن کسی که لباسی گرانبها پوشد نیست، عید از کسی است که از عذاب آخرت ایمنی یابد. عید از آن کسی که لباس نازک بپوشد نیست، عید از آن کسی است که راه را بشناسد. گویند مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را که نه کس را مبارک باد گوید نه کسی او را عزت نفس حکیمی گوید: منشین تا تو را بنشانند که در بهترین مکان بنشانند، مگو تا از تو بپرسند که اگر بپرسند به سخن تو گوش دهند. طمأنینه در نماز شیخ طوسی رضی الله عنه در کتاب اخبار به طریق حسن از امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می‌کند که: پیامبر در مسجد نشسته بودند، مردی داخل شد و نماز خواند و رکوع و سجده اش را به درستی تمام نکرد، پیامبر فرمود: چون کلاغ به زمین نوک می‌زند. اگر بمیرد و این نمازش باشد بر دین غیر من مرده است. فوت وقت یکی از بزرگان صوفیه می‌گوید: فوت وقت نزد یاران حقیقت از فوت روح سخت تر است، چرا که فوت روح جدا شدن از خلق است و فوت وقت جدا شدن از حق. شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه تربیت فرزند👇👇👇👇 @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
خودپنداره يعني قرائت اين تابلو                                                                                    ++++-------                                      - ---+--+++-                                      -++++++++                                     ----------- كودك هر لحظه به اين تابلو نگاه مي كند"اُه چه قدر چراغ قرمز روشنه پس من بدم" و يا "اُه چه قدر چراغ سبز روشنه پس من خيلي خوبم" يا اين كه  تعداد مثبت  ها و منفي ها مساوي است پس من نه بدم نه خوبم و .... همه ي ما اين محاسبه را در مورد خودمان داريم و هر لحظه در ناخودآگاه در حال محاسبه اين تابلو هستيم كه من كي هستم؟ هماهنگي يا ناهماهنگي اين تابلو باعث مي شود كه شخصيت مطلوب يا نامطلوب شكل بگيرد وخودپنداره كاذب باشد يا خودپنداره واقعي. هرچه قدر بيشتر نيازهاي كودك را بشناسيم و به اين نيازها پاسخ دهيم و هرچه كودك بيشتر خودپنداره ي مثبت از خود داشته باشد، خودپنداره ي واقعي در كودك شكل خواهد گرفت و در غير اين صورت خودپنداره ي كاذب شكل خواهد گرفت كه خودپنداره ي كاذب مي تواند منفي يا مثبت باشد. خودپنداره ي كاذب مثبت در سطوح بالاتر از خودپنداره ي واقعي شكل مي گيرد و شخص خودش را بالاتر از آن چيزي كه هست ارزيابي مي كند و خودپنداره ي كاذب منفي در سطوح خيلي پايين تر از خودپنداره ي واقعي شكل مي گيرد و شخص خودش را پايين تر از آن چيزي كه هست ارزيابي مي كند. (ادامه دارد..) {قسمت8} [مباحث کودک متعادل]
وقتي در شخصي خودپنداره ي كاذب منفي به وجودآيد شخص خود را خيلي حقير مي بيند و اگر در شخصي خودپنداره ي كاذب مثبت وجودآيد، شخص خود را خيلي بالا و سرآمد مي بيند و خود ايده آل شكل مي گيرد. خودايده آل آن چيزي است كه ما برپايه ي خودپنداره از خودمان انتظار داريم. هر چه قدر شخصيت كودك واقعي باشد، خودپنداره اش متعادل باشد و با فرديتش هماهنگ باشد، خودايده آل او نيز درجاي منطقي قرار خواهد گرفت. خيلي وقت ها ما كودك را زودتر از موعد آموزش مي دهيم و دائم هم مي گوييم كه"اين بچه با همه ي بچه هاي ديگه فرق داره! اصلاً مثل بچه بزرگ هاست، خيلي مي فهمه، از سنش بيشتر مي فهمه" وقتي به كودك ميگيم كه بيشتر از سنش مي فهمه در واقع او را برده ايم به خودپنداره ي كاذب مثبت. وزماني هم كه به كودك ميگيم"اين اصلاً بي شعوره، مونگوله، به خانواده ي باباش رفته،....." كودك را برده ايم به خودپنداره ي كاذب منفي. اگر كودك را يكسره تحقير كنيم به سمت خودپنداره ي كاذب منفي مي رود و اگر دائم تمجيد كنيم به سمت خودپنداره ي كاذب مثبت  مي رود. اگر جاي خودايده آل درست باشد و فاصله ي آن با خودپنداره ي واقعي متعادل باشد، اين فاصله ي متعادل انگيزه ايجاد مي كند و اين انگيزه مثل موتور رشد عمل مي كند و كودك را در مسير رشد بالا مي برد. انگيزه يعني فاصله ي طبيعي بين خودپنداره و خود ايده آل.در اين حالت خودپنداره ي واقعي و خودايده آل صحيح شكل مي گيرد و همين طور مثل نردبان پله به پله كودك را بالا مي برد. مي دانيد نردبان به عربي چه مي شود؟   معراج. مدتي است كه روي معراج نامه ها كار مي كنم و واقعاً دنيايي براي خودش است.  {قسمت9} [مباحث کودک متعادل ]