eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.2هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: ۸-۲-۷-۳- منتقل کننده ی فرهنگ، معرفت، تمدّن و ویژگی‌های اخلاقی یک قوم و جامعه به فرزندان یک وقت مادری از لحاظ معرفت سطح اش پایین است؛ البته این نمی تواند در دوران بزرگی اثرگذاری کند؛ این گناه کم بودن معلومات یک انسان است؛ این نقص تأثیر مادری نیست. مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدّن و ویژگی‌های اخلاقی یک قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خلق خود و با رفتار خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل می‌کند. [۲] ۳-۷-۳- نقش و رسالت متقابل زن و مرد ---------- [۲]: . بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) ۰۵-۰۵-۱۳۸۴. ۱-۳-۷-۳- حفظ و استحکام بنیان خانواده نمی شود بگوییم شوهر سهم بیش تری دارد یا زن سهم بیش تری دارد، نه، هر دو در حفظ این بنیان و در حفظ این اجتماع دو نفره، که بعدها به تدریج زیاد می‌شود، نقش دارند. [۱] در استحکام بنیان خانواده، خود زن و شوهر بیش ترین نقش دارند. با گذشت خودشان، با همکاری خود، با مهربانی و محبّت و اخلاق خوب خودشان - که از همه مهم تر هم محبّت است - می‌توانند این بنا را ماندگار و این سازگاری را همیشگی بکنند. [۲] ۲-۳-۷-۳- بهشتی و سعادتمند کردن یکدیگر ازدواج و اختیار همسر، گاهی در سرنوشت انسان مؤثر است. خیلی از زن‌ها هستند که شوهران شان را بهشتی می‌کنند. خیلی از مردها هم هستند که زن هایشان را بهشتی می‌کنند. عکس آن هم هست. اگر زن و شوهر این کانون خانوادگی را قدر بدانند و برای آن اهمیّت قائل باشند، زندگی، امن و آسوده خواهد شد و کمال بشری برای زن و شوهر در سایه ازدواج خوب ممکن خواهد شد. [۳] خیلی از زن‌ها هستند که شوهر خودشان را بهشتی می‌کنند. خیلی از مردها هستند که همسر خود را حقیقتاً سعادتمند می‌کنند. موارد عکس این هم هست. ممکن است مردهای خوبی باشند، زن هایشان آن‌ها را اهل جهنّم کنند و زن‌های خوبی باشند که مردهایشان آن‌ها را اهل جهنّم کنند. اگر چنان چه زن ومرد هر دو توجّه داشته باشند، با توصیه‌های خوب، با همکاری‌های خوب، با مطرح کردن دین و اخلاق درمحیط خانه- آن هم بیش تر ازمطرح کردن زبانی، مطرح کردن ---------- [۱]: . خطبه ی عقد مورخه ی ۱۶-۵-۱۳۷۹. [۲]: . خطبه ی عقد مورخه ی ۱۷-۱۱-۱۳۷۹. [۳]: . خطبه ی عقد مورخه ی ۱۰-۲-۱۳۷۵. عملی - این طور یکدیگر را کمک می‌کنند. آن وقت زندگی کامل وحقیقتاً وافی و شافی خواهد شد. [۱] در دوران بسیار دشوار سال‌های مبارزات و هم چنین سال‌های انقلاب، خیلی از زن ها، شوهران خود را با صبر و همکاری شان بهشتی کردند. مردها رفتند در جبهه‌های گوناگون و خطرات را متحمّل شدند. این زن‌ها در خانه‌ها لرزیدند و دچار تنهایی و غربت گشتند امّا زبان به شکوه باز نکردند، شوهران خود را تشویق هم کردند. این‌ها شوهران خود را بهشتی کردند و الّا می‌توانستند طوری عمل کنند که شوهرهایشان از رفتن به جبهه و از ورود در میدان مبارزه، از ادامه ی مبارزه پشیمان شوند. می‌توانستند این طوری عمل کنند ولی نکردند. بی صبری نشان ندادند. شوهرانی هم بودند که همسران شان را بهشتی کردند، هدایت آنها، همکاری آن ها، دستگیری و کمک آن‌ها موجب شد که این زن‌ها بتوانند در راه خدا حرکت کنند. عکس آن را هم داشته ایم. زن‌هایی بوده اند که شوهران خود را اهل جهنّم کرده اند و مرد‌هایی هم بوده اند که زن‌های خود را جهنّمی کرده اند. [۲] ---------- [۱]: . خطبه ی عقد مورخه ی ۱۱-۱۲-۱۳۷۷. [۲]: . خطبه ی عقد مورخه ی ۲۳-۱۲-۱۳۷۹. ۳-۳-۷-۳- کمک به یکدیگر در راه تحصیل علم، کمال، تقوی و سازگاری می توانید با هم همکاری کنید، همدیگر را اهل بهشت کنید، همدیگر را سعادتمند کنید، همدیگر را در راه تحصیل علم، تحصیل کمال، پرهیزکاری، تقوی و سازگاری زیستی کمک کنید. [۳] ---------- [۳]: . خطبه ی عقد مورخه ی ۲۳-۱۲-۱۳۷۹. .......: و باز یابی هویت حقیقی ✍مقام معظم رهبری https://eitaa.com/zandahlm1357
💥تلنگری ازقرآن💥 🌹(هيچكس نمیداند كه فردا چه خواهد كرد و هيچكس نمیداند كه به كدام سرزمين مرگش فرا مى رسد پس تنها خدا به همه چيز خلايق دانا و بر تمام اسرار و دقايق عالم آگاه است)🌹 🌱سوره ى لقمان، آيه ى 34🌱 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ تلاوت بسیار زیبا و دلنشین و معنوی استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد 💠 آیت الکرسي (عظیم ترین آیه قرآن)
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: عفو بى منّت متن حديث الصَّفح الجميلُ العفوُ مِن غيرِ عِتاب عفو چون كرده اى خطاب مكن كار بى جا و ناصواب مكن وه چه نيكوست، عفو بى منّت عفو كردى اگر، عتاب مكن احسان مردم متن حديث لايَأبَى الكرامَةَ الاّ الحِمارَ بشنو كلام نغز فرزند پيمبر گفتار او روشنگر شبهاى تار است جز مردم احمق نتابد رخ ز احسان هر كس كند احسان مردم ردّ، حمار است امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: عاقبت برخی از طرفداران واقفیه از زبان حضرت رضا (علیه السلام) ابراهیم بن یحیی می‌گوید: حضرت رضا (علیه السلام) به من فرمود: آن بدبخت حمزه بن بزیع چه کرد؟ عرض کردم: آمده است. فرمود: او می‌پندارد پدرم زنده است، اینان امروز مردّد هستند و فردا با زندقه (کفر) خواهند مرد. [۱] و حضرت یکی از سران واقفیه یعنی ابن مهران را نفرین کرد و فرمود: خداوند نور قلب تو را ببرد و فقر را در خانه ات داخل کند [۲] و علی بن ابی حمزه رئیس واقفیه را لعنت کرد و او را مشرک ملعون نامید. [۳] حسن بن علی وشاء (که خود ابتدا مردّد بود و سپس با اعجاز حضرت رضا (علیه السلام) به حق گروید) می‌گوید: سرورم حضرت رضا (علیه السلام) در مرو مرا خواست و فرمود: ای حسن! امروز علی بن ابی حمزه (در کوفه) مُرد و او را همین ساعت در قبر نهادند، و دو فرشته بر او وارد شدند و از او پرسیدند: خدایت کیست؟ گفت: الله؛ پرسیدند: پیامبرت کیست؟ گفت: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ پرسیدند: ولیّ تو کیست؟ گفت: علی بن ابی طالب؛ گفتند: بعد از او؟ گفت: حسن، پرسیدند: بعد از او؟ گفت: حسین؛ پرسیدند بعد از او؟ گفت: علی بن الحسین؛ پرسیدند: بعد از او؟ گفت: محمد بن علی؛ پرسیدند: پس از او؟ گفت: جعفر بن محمد؛ پرسیدند: بعد از او؟ گفت: موسی بن جعفر؛ پرسیدند: پس از او؟ زبانش متزلزل شد؛ با پرخاش به او گفتند: پس از او؟ ساکت شد، پرسیدند: آیا ---------- [۱]: بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۵۶. [۲]: بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۶۱. [۳]:   -  بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۵۷. موسی بن جعفر تو را به این دستور داد؟ سپس با گرز آتشین ضربه ای بر او زدند که قبرش تا قیامت آتش گرفت! حسن بن علی و شاء گوید: از نزد حضرت بیرون آمدم و تاریخ آن روز را یادداشت کردم پس از چند روز از کوفه نامه آمد که بطائنی (علی بن ابی حمزه) در همان روز مرده است و در همان ساعت که حضرت فرموده بود، او را در قبر نهاده بودند. [۱] ---------- [۱]: بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۳۸. 📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 سلسله جلسات 2 💠 فصل اول : ( قسمت دوم ) 👈 وظایف مهم دانشجویان برای و شرکت فعال در 👈 دانشجوی انقلابی باید چگونه باشد؟ 🔗 دیدن کلیپ با کیفیتهای بالاتر در https://www.aparat.com/v/yi8HT 🎤 (مدرس مهدویت و پژوهشگر علوم حدیث و تاریخ) 👌 انقلابی باید قوی شود 🔰سیاست همراه دیانت🔰
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 به کسانی که می گویند زمان شاه دیندار دین داشت بی دین هم معلوم بود و هر کسی کار خودش را میکرد ولی امروز دیندارهای قدیم هم بی دین شده اند چه جوابی باید داد؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 اصلاً اینجور نیست امروز بی‌دین شده باشند❌ جمعیت‌های مذهبی ما الآن به مراتب از زمان شاه بالاتره. کسی مگه روش شک🤔 داره؟ جمعیت‌های مذهبی شب‌های قدر ما، مراسم پیاده روی اربعین ما، بسیاری چیزهای دیگه، رشد مباحث دینی... متأسفانه می‌گم یه عده فقط ظاهر رو می‌بینند، ریزش‌ها🍂 رو می‌بینند ولی رویش‌ها🌱 رو نمی‌بینند رویش‌ها رو هم ما باید ببینیم، توجه بکنیم. اصلاً اینجوری نیست که بگیم همه دارن بی‌دین... بله یک عده‌ای دارن بی‌دین می‌شن، من قبول دارم نمی‌گم نمی‌شن، من حرف شما رو رد نمی‌کنم اما به این معنا نیست که همه دارن اینجوری می‌شن و کسی دیگه نمی‌مونه. نه! افراد👪 متعدد هستند که دارن دین خودشون رو حفظ می‌کنند این‌ها رو هم درنظر بگیریم. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: قاسم هريسي [۶۱] هم ما را توجيه مي‌كرد كه مأموريت گروهان‌ها چيست و از كجا خواهند رفت. من و حجت الاسلام فرجي هم نيروي آزاد گروهان خليل نوبري [۶۲] بوديم. قاسم هريسي به ما گفته بود كه بعد از سه كيلومتر از نقطه رهايي با دشمن روبرو خواهيد شد. ما هم ما هم پيش خودمان محاسبه كرده بوديم تا يك و نيم كيلومتر همين جور آزادانه مي‌رويم، بعد از آن بيشتر دقت مي‌كنيم.. يادم مي‌آيد كه در آخرين لحظات قبل از حركت هم، بچه‌ها از شوخي هايشان دست برنمي داشتند. قاسم هريسي موقع توجيه ما چند بار اين جمله را تكرار كرد كه؛ پس از اينكه از پل گذشتين، دشمن را جارو كنين و برين جلو. پس از اتمام صحبت هايش بني حسن، يكي از فرماندهان گروهان گفت: آقا قاسم چند تا جارو هم به گروهان ما بدين. قاسم پرسيد: جارو را مي‌خواي چكار؟ بني حسن گفت: خوب، لازم داريم! قاسم باز پرسيد: جارو را مي‌خواين براي چي؟ [ صفحه ۱۴۲] بني حسن گفت: مگه نمي گي كه بعد از پل رو جارو كنين! همگي خنديديم و... حركت آغاز شد. من و فرجي به گفته خليل نوبري جلوي گروهان بوديم. ۶ - ۵ متر جلوتر از بقيه نيروها. حدود ۱۵۰ - ۱۰۰ متر رفته بوديم كه من به فرجي گفتم: گروهان صمد زبردست [۶۳] از سمت راست ما، از كنار جاده مي‌ره، ببينم چقدر فاصله داريم اونارو ببينم و برگردم. حدود دو متر در تاريكي از فرجي فاصله گرفته بودم كه در فاصله يك و يك و نيم متري‌ام يكي بلند شد، ايستاد و گفت: قيف! [۶۴]. و شروع كرد به تيراندازي. سريع دراز كشيدم روي زمين. عراقي همچنان تيراندازي مي‌كرد و گلوله‌ها از بالاي سر من رد مي‌شدند. ما بناي درگيري نداشتيم چون مأموريت ديگري داشتيم. فرجي از پشتش به شدت زخمي شد. گفتند برگردين. در اين گير و دار و در اثر همين تيراندازي من هم زخمي شدم. حسين نوبري هم زخمي شده بود و چشمهايش نمي ديد. من با اينكه خودم مجروح بودم از دست نوبري گرفته بودم و مي‌آوردم عقب. مي‌آمديم عقب تا دوباره نيروها سازماندهي شوند. توي راه تنگه مانندي بود كه آقا مهدي آنجا ايستاده بود. مي‌گفت: اونايي كه سالم هستن نرن. همه جا تاريك بود. موقع عبور از جلوي آقا مهدي گفتم بگذار اجازه بگيرم. پرسيدم: آقا مهدي اجازه هست؟ پرسيد: زخمي هستين؟ [ صفحه ۱۴۳] گفتم: بله گفت: بخدا سپردم، برين. برگشتم عقب... و حالا يك سال بعد رسيده بوديم به بدر. موقع حركت در ابتداي آبراه موته، ساعت حوالي ۵ / ۲ و ۳ بعد از ظهر آقا مهدي ايستاده بود آنجا. توي بلم‌ها نشسته و مي‌رفتيم تا بزنيم به خط دشمن. ما يك گروهان از گردان امام حسين (عليه السلام) به فرماندهي محمود دولتي [۶۵]، مأمور شده بوديم به گردان سيدالشهدا به فرماندهي جمشيد نظمي. آقا مهدي مرتب به بچه‌ها مي‌گفت: به خدا سپردمتان، خدا پشت و پناهتان و... همينجور دعا مي‌كرد و سفارش مي‌كرد ذكر بگوييد. بلم محمود دولتي جلوتر از ما بود. توي بلم ما شهيدان احمد علي پور شهير، مجيد نهالي مقدم، عبدالواحد محمدي بودند و حسن شهبازي و من. آقا مهدي خيلي به محمود دولتي سفارش مي‌كرد: آقا محمود ببينم چكار مي‌كنين، آقا محمود چشم به راه شما هستم. منتظر خبر پيروزيهاي شما هستم و... محمود هم مي‌گفت: آقا مهدي، شما مطمئن باشين، انشاء الله خبر پيروزي را به شما خواهيم رساند. توكل بر خدا و... خداحافظي كرديم و در ميان سيل اشك بچه‌ها بلم‌ها حركت كردند. محمود بچه شوخي بود. از اسكله كه فاصله گرفتيم، گفت: حالا كه مرگ جلوي چشمم هست شده‌ام آقا محمود. پس از [ صفحه ۱۴۴] عمليات «ياوان محمود» [۶۶] هم نمي شم. همگي خنديديم... شب عمليات را به صبح رسانديم. همه بچه‌ها خسته بودند. موقع نماز صبح خط شكسته شده بود و توي سنگرهاي روي سده بوديم. گردان علي اكبر هم به فرماندهي بازگشا [۶۷] رفته بود جلوتر درگير بودند. تيپ قمر هم در جناح راست ما درگير بود. تا تمام كردن نماز صبح دو سه بار خوابم برد و با صداي انفجار خمپاره اي، توپي از خواب مي‌پريدم. و نماز را دوباره شروع مي‌كردم. يك بار هم كه خوابم برده بود، ديدم يكي صدا مي‌زند: «كي اينجاست؟ كي اينجاست؟ » بلند شدم، جعفر داروئيان بود. گفتم: من اينجام. گفت: اسلحه تو بردار بيا. كلاشينكف را برداشتم و رفتم دنبال جعفر. سنگر كمين‌هاي دشمن را كه شب رد كرده بوديم از نيروهاي دشمن مانده بودند. يك عراقي بلند بالا و تنومند داخل آب بود، جعفر مي‌خواست بكشد منتهي اسلحه نداشت. من هم در ميان خواب و بيداري چند تير زدم. جعفر گفت: بي چاره رو زجزكش كردي، اسلحه را بده به من. اسلحه را از من گرفت و خلاصش كرد. نزديكي‌هاي ظهر بود كه آقا مهدي خودش آمد. كلاه مشكي سرش بود، رستم خاني - مسوول محور - هم آنجا بود. آقا مهدي رو به نيروها گفت: «الله بنده لري [۶۸] اينجا چكار مي‌كنين؟!، دجله جلوتره، بيايين آماده [ صفحه ۱۴۵] شين بريم دجله. خودش حركت كرد. گفتند هر كي آماده است بيايد. حدود ۳۰ - ۲۰ نفر بوديم كه راه افتاديم. آقا مهدي دست
ش را برده بود بالا و ذكر مي‌گفت: الله اكبر، بياييد برادران، دجله در پيش است... الله اكبر... پس از طي مسافتي چشممان افتاد به آب رواني كه آرام در حركت بود. حدس زديم شايد اينجا دجله باشد كه آقا مهدي گفت: برادران اينجا دجله است. عراقي‌ها در حال فرار بودند، توي بلم ۵ نفره بيست عراقي پر شده بودند. بلم اينقدر چپ و راست شد كه آخر سر واژگون شد و افراد داخلش همگي ريختند درون آب دجله. تانك‌ها در آن سوي دجله فرار مي‌كردند. با آرپي جي بچه‌هاي ما شليك مي‌كردند منتهي فاصله زياد بود و نمي خورد. ما فرار عراقي‌ها را قشنگ مي‌ديديم. يك نفرشان مقاومت نمي كرد. آقا مهدي گفت: الله بنده لري بيايين برين آن سوي دجله. كسي چيزي نگفت، همه ساكت بوديم. وسايل عبور از آب نداشتيم؛ نه قايقي، نه جليقه نجاتي و... معني سكوت بچه ها، عدم اطاعت نبود، بلكه حياي بچه‌ها از فرمانده شان بود. آقا مهدي بار دوم گفت: الله بنده لري! شما از فرمانده تان اين گونه اطاعت مي‌كنيد؟ بنظرم ناصر علي پور بود يا محمود دولتي كه گفت: آقا مهدي بچه‌ها لباس و وسايل عبور ندارن و الا... آقا مهدي گفت: پس اينطور... خوب هر كه وسايل (جليقه نجات) عبور از آب داره بياد. [ صفحه ۱۴۶] هفت نفر آماده شدند؛ ناصر علي پور، محمود دولتي، راشد خاكپاكي، احمد يوسفي،... تا بروند آن طرف آب. فرصتي بود چنانچه قايقي، بلمي در اختيار داشتيم موفقيت مان مضاعف مي‌شد. بچه‌ها كه به آب افتادند، آب با خودش اينها را برداشت و برد. جريان آب سرعت زيادي داشت. آقا مهدي تا اينجوري ديد، صدا زد كه برگردين. بچه‌ها برگشتند. خط آرام بود و از سوي دشمن هم حركت خاصي نبود. حسين پارچه باف [۶۹] و يكي ديگر از بچه‌ها را آقا مهدي فرستاد كه بروند از عقب بلم و قايق بياورند. اينها كه رفتند دنبال قايق و بلم، ما هم كار بخصوصي نداشتيم. آستين‌ها را بالا زديم و از آب دجله وضو گرفتيم. فكر مي‌كنم جزو اولين كساني بودم كه وضو گرفتم. پس از وضو نماز شكر خوانديم. بعد از نماز روي دژ - طرف خودمان - قدم مي‌زديم. آن سوي دجله هم نخلستان بود. موقع عزيمت به عمليات پسته داده بودند. جيره غذايي عمليات بود. يادم افتاد پسته‌ها را نخورده ام. وقتي محبت فرمانده در دل نيروها باشد او را در تمام كارها بر خودش مقدم مي‌شمارد. بچه‌هاي لشكر عاشورا به واقع همگي اينگونه بودند كه همه فرماندهان را بخصوص آقا مهدي را دوست مي‌داشتند. حالا هم بچه‌ها در جلوت و خلوت آقا مهدي مي‌گويند، آقا مهدي بعد از بيست و دو سال بخصوص در دل رزمندگان سالهاي نخست جنگ هنوز هم جا دارد. نزديكي‌هاي ظهر گرسنه بودم. پسته‌ها را پوست كندم كه بخورم. نه ناهار خورده بودم و نه صبحانه. پسته‌هاي پوست كنده توي مشتم بود. [ صفحه ۱۴۷] مي خواستم بخورم كه چشمم افتاد به چهره آقا مهدي. گفتم بگذار اينها را ببرم بدم آقا مهدي بخورد. اگر او بخورد و انرژي داشته باشد از من براي اسلام و جنگ مفيدتر است. مشت پر از پسته را بردم نزديكتر و گفتم: بفرمايين آقا مهدي. قبول نكرد. اصرار كردم. باز قبول نكرد. اما من در اصرارم پافشاري كردم. پسته‌ها را گرفت و دعا كرد. برگشتم سر جاي خودم. باز مقداري پسته براي خودم مانده بود، آنها را هم پوست كردم و يك نگاه به آقا مهدي. گفتم اين‌ها را هم مي‌برم مي‌دهم آقا مهدي. خودم نمي خورم. اين بار كه اصلا قبول نمي كرد. منتهي من هم دست بردار نبودم. قبول كرد و چند كلمه اي ما را مورد تفقد قرارداد و تشكري و... همگي اينطرف دجله بوديم؛ آقا مهدي، جمشيد نظمي و محمود دولتي و... پس از ساعتي قايق و بلم آوردند. ما هم كنار يك قبضه دوشكاي غنيمتي بوديم كه از قرارگاه عراقي‌ها بدست آمده بود. دوشكا را در اين سوي دجله مستقر كردند. عراقي‌ها را مي‌زديم. عصر بود كه از سوي عراقي‌ها تك و توك با قناسه تيراندازي مي‌شد. قرار شد شب يك قايق نيرو از دجله عبور كنند. https://eitaa.com/zandahlm1357
Part03_حاج قاسم.mp3
5.74M
📖کـــتاب صــوتی ؛« " حـــاج قـــاســم "» 🌴"خـــــاطـــرات خــــودنـوشــت ســردار شهیـــد حـــــاج قــــاسـم ســلیمــانـی « رضــوان الله تعــالـی» 🌴 قــسمــت: ۳ 🎧 🎧 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸