eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.5هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.8هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
خرچنگ جالب شبیه توت فرنگی خرچنگ توت فرنگی نما یا Strawberry crab ابزی جالب است که بدنی خال خالی و شبیه به توت فرنگی دارد🍓
ملخ پس از پوست انداختن🐛🐛
دو پاندایی که درباغ وحش ادینبرگ واقع در اسکاتلند نگهداری میشوند سالانه 70 هزارپوند معادل تقریبا 400 میلیون تومان خرجشان میشود و مکانشان سالانه 1.5 میلیارد هزینه اجاره دارد
‍ غاری در سال ۱۹۸۶ در رومانی کشف شده بود که بیش از ۵میلیون سال از دید جهان پنهان مانده بود، هوای غار movile تنها دارای ۱۰٪ اکسیژن است و هیچ نوع منابع غذایی مشخصی ندارد اما ۴۸گونه جاندار در آن زندگی میکند که ۳۳ نوع آن در هیچ جای جهان وجود ندارد.
هر پشه در هربار تغذیه، به طور متوسط تقریبا 0.000005 لیتر خون می مکد. بر این اساس بیش از 1200000 پشه باید به یک فرد حمله کنند تا بتواند تمام خون بدنش را بمکند!
شگفتی های دنیای حیوانات
صفحه طنز😂😂😂 @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔴 شکست فرهنگ غربی در مقابل فرهنگ اسلامی ... 🔹 حاج بابانوئل در امامزاده صالح تجریش 😂
‏با عرض تسلیت یه خوشگل دیگم به جمع براندازها پیوست🥲 مادرخانومی بعد از دیالوگ «زی زی گولو آسی پاسی دراکوتا تا به تا » تا امروز حرف نزده بود
برای پاریس و زیر برج ایفل رقصیدن!
.......: خاک به سرم شد! شلمچه بودیم! پیرمرادی با آب و تاب ساکشو بست. لباساشو پوشید. هر چی خوراکی و آجیل داشت بین بچه‌ها تقسیم کرد. مهربون شده بود و سربه‌زیر. هِی از بچه‌ها حلالیّت می‌‌‌طلبید؛ تا رسید به من؛ گفت: « خیلی شهر نمی‌مونم! زود میام! شهید نشو تا من بیام!». فرمانده گفت: « پیرمرادی زود باش!». پیرمرادی چایی شو سَر کشید. ساکشو برداشت و گفت: « بچه‌ها حلالم کنید! خوبیی، بدییی، دیدید حلالم کنید! هر چند حقِّتون بوده» و رفت دَمِ سنگر.آقای قیصری اومد دمِ سنگر و گفت: « این چیه؟» گفت: «ساکه!» گفت:‌ «ساک برای چی؟» گفت: «خب، می‌‌‌خوام برم مرخصی». گفت: «کی گفته تو بری مرخصی ؟!» گفت:« حاج عباسعلی گفته». زد زیر خنده و گفت:‌ «تو رو که نگفته!». تیز نگاه فرمانده کرد وگفت: « اِه! پس کِیُو گفته!» فرمانده گفت: « ابراهیمی رو گفته. ننه بزرگش فوت کرده، باید بره. برو! برو ساکتو بذار سر جاش و آماده شو می‌‌‌خوایم بریم خط». پیرمرادی کمی سرشو خاروند و بعد زد تو سرش و گفت: «خاک به سرم شد!». بعد رو به آسمون کرد و گفت: «ای خدا چرا ! چرا ! چرا!» و نشست. بچه‌ها گفتند: « حاجی بذار بره. غصه‌اش شده!». پیرمرادی رو به بچه‌ها کرد و گفت: «نه! غصه‌ام از اینه که جوّ گرفتم. مهربون شدم و هر چی آجیلو خوراکی داشتم دادم به شما، کوفت کردید.» و بعد زد رو دستش و گفت: «بشکنِ این دستام». ساکشو پرت کرد تو سنگر و از خنده ریسه رفت. خاک به سرم شد! مجموعه اکبرکاراته https://eitaa.com/zandahlm1357