هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#بچه_های_کارون قسمت هفتم: رفتیم توی یکی از خانههای🏠 دو طبقه. از توی یکی از سوراخهایی که بر اثر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#بچه_های_کارون
قسمت هشتم
باور کردنی نبود. فرمانده که آنجور با اَخم و تَخم به همه دستور میداد، چنان به این یک ذره بچه ـ عبدل را میگویم ـ احترام میگذاشت که باید بودی و میدیدی.
بعد من گفت :
که زودی یک چای داغ☕️ آماده کنم. هم لجم گرفته بود، هم تعجب کرده بودم🙄
بیرونِ سنگر و کتری را گذاشتم روی اجاق. کلی خرجِ پرتاب توپ داشتیم. خرجهای پرتاب، لولهای شکل بودند و وقتی آنها را آتش 🔥میزدیم و یکی یکی و دو تا دو تا زیرِ کتری میانداختیم، فیشفیشکُنان میسوختند و زودی کتری را جوش میآوردند.😉
چای☕️ را که آوردم تو، دیدم فرمانده دارد با حوله، موهای خیسِ عبدل را خشک میکند:
ـ سرما میخوری اینطوری که بچه...‼️
این بار راست راستکی دست کشیدم رو سرم، یک وقت شاخ در نیاورده باشم😄
اخلاقِ فرمانده پاک عوض شده بود. باور نمیکردم که یک روزی اینقدر هم بتواند مهربان باشد:
ـ زود خبر بده که آذرخش رسیده. از صبح تا حالا، ده بار هم بیشتر پرسیدهاند که رسیده یا نه. همه نگران بودند.😌
سه تا لیوان چای☕️ ریختم. لیوانهامان، قبلاً شیشه مربا بود. مرباهاش که تمام شد، به جای لیوان ازشان استفاده میکردیم.😁
لیوانِ مخصوصِ خودم، به اندازهی نصف قوری چای جا میگرفت!
یکیاش را گذاشتم جلوی عبدل که بدونِ حرف، نشسته بود روی سکویِ ته سنگر و زل زده بود یک گوشه. کنارِ سکو ـ همان پایین ـ بیسیم و تلفن قورباغهای را گذاشته بودیم. رفتم سروقت بیسیم:📞
ـ از قاسم به فروزان... از قاسم به فروزان.
قاسم، اسمِ کوچک فرمانده بود که توی بیسیم، جبههی ما را به اسم میشناختند. بیسیم، فیشی کرد ولی کسی جواب نداد.
ـ از قاسم به فروزان، فروزان جواب بده.
ـ من فروزان هستم، بهگوشم
گفتم: «آذرخش دستش را گذاشت توی دست ما. مفهوم شد⁉️
یکی ـ از آن طرف ـ تندی گفت: «چهقدر دیر رسید به میهمانی. ما نگران شده بودیم. خیر پیش.»
از همین «خیر پیش» گفتنش، فهمیدم که عبدل باید آدم مهمی باشد که خودش را زده به کمحرفی❗️
نمیدانم چرا یکدفعه از دستش عصبانی شدم. 😠
فکر کردم بدجوری گول خوردهام. با کمحرفی و آن قیافهی سادهاش، گذاشت من تا دلم میخواهد وراجی کنم و همه چیزِ جبههمان را لو بدهم. خدا خدا میکردم یک وقت جلوی فرمانده چیزی نگوید که خاک بر سرم میشد😩
وقت گند میکاشتم، فرمانده تهدیدم میکرد میفرستدم دوباره توی آشپزخانه کار کنم❗️ شما که نمیدانید، با چه بدبختیای خودم را توی جبهه جا کردم
کردم. اگر پا در میانی مامان نبود، محال بود که ستاد فرماندهی خرمشهر بگذارد پایم را هم به جبهه بگذارم.🙄
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: شناسایی قوت در روز قوله علیه السلام: وَ بَصَّرْتَنَا مِنْ مَطَالِبِ الاْءَقْوَاتِ. یعنی:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
شناسایی آفات در روز
قوله علیه السلام: وَ وَقَیْتَنَا [فِیهِ] مِنْ طَوَارِقِ الآْفَاتِ.
یعنی: باز حمد بر تو ای خدا که به واسطه نور روز حفظ نمودی عباد خود را از آفات وارده، که به واسطه استیلای ظلمت لیل و فقدان شرط دیدن ممکن نباشد
اجتناب از او ؛ کما فی الدعاء: « أعوذ بک من طوارق الآفات » [۱] و « أعوذ بک من طوارق اللیل ». [۲] و هی تأتی فی اللّیل علی حین غفلة یقال لکلّ آتٍ باللیل طارق.
----------
[۱]: ۳ - بسنجید: مجمع البحرین، ج ۳، ص ۴۵.
[۲]: ۴ - فلاح السائل، ص ۲۴۹.
.......:
📚✍ #شرحی بر صحیفه سجادیه
میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: غیر خدا لبید میگوید: هر چیزی غیر خدا باطل و هر نعمتی به ناچار نابود است. الا کل شی ما خل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
دین خلیفه عباسی
گویند: خلیفه عباسی، طائع باللّٰه با ریش خود بازی میکرد و تا بینی آن را بالا میبرد، سید رضی آنجا بود و گفت: گمان میکنم بوی خلافت را از آن استشمام میکنی؟ طائع گفت: نه بوی نبوت را استشمام میکنم.
اسم و مسمی
مردی به حضور عمر بن خطاب رسید، خلیفه گفت: اسم تو چیست؟ مرد گفت: شهاب بن حرقة، عمر پرسید از کجایی؟ مرد گفت: از اهل حرة النار، پرسید: سکنای تو کجاست؟ گفت:
بذات لظی، عمر گفت: قوم خود را دریاب که آتش گرفتند.
آب
کسی از عربی پرسید: اسم تو چیست؟ گفت: بحر، پرسید: فرزند چه کسی هستی؟ گفت:
ابن فیاض، پرسید: کنیه ات چیست؟ گفت: ابوالندی، گفت: کسی توان دیدار تو را ندارد مگر اینکه در قایق بنشیند.
.......:
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357