📚 داستان کوتاه عذرخواهی
🍎 در یک روز زیبا ،
🍎 بچه های امام کاظم علیه السلام ،
🍎 مشغول بازی و تفریح بودند .
🍎 یکی از بچه های همسایه ،
🍎 حرف زشتی
🍎 به یکی از فرزندان امام گفت .
🍎 ولی زود پشیمان شد
🍎 و از او عذرخواهی نمود .
🍎 امام ، با دیدن آنها ، لبخندی زدند
🍎 سپس آنها را احضار کردند
🍎 و به آنان گفت :
🕋 فرزندانم !
🕋 به شما وصیتی می کنم
🕋 که هر کس آن را به خاطر سپارد
🕋 هلاک نمی شود .
🍎 بچه ها ، با ذوق و اشتیاق گفتند :
🌷 بفرمائید پدر جان !
🌷 ما دوست داریم بشنویم .
🍎 امام کاظم فرمودند :
🕋 اگر کسی نزد شما آمد
🕋 و در گوش راستتان حرف زشتی گفت
🕋 و سپس در گوش چپتان ،
🕋 عذرخواهی کرد
🕋 و گفت : چیزی نگفته ،
🕋 عذر او را بپذیرید .
🍎 بچه ها ، بعد از سخن امام ،
🍎 نزد پسر همسایه رفتند
🍎 و به او گفتند که او را بخشیدند
🍎 سپس دوباره با او بازی کردند .
#داستان_کوتاه #عذرخواهی #بخشش