#سخن_شهید_چمران✨
شهید چمران شهادت شهیده فوزیه شیردل را این چنین تفسیر میکند:
خداوندا !
چه منظره ای داشت این خانه پاسداران !
چه دردناک !
چه مصیبت زده !
و چقدر شلوغ !
گویی #صحرای_محشر است .
انبوهی از کردهای مسلح و غیر مسلح پشت در به انتظار کمک ایستاده بودند ؛
در همین وقت دختر پرستاری که پهلـویش هـدف گلوله دشمن قرار گرفتـه و خـون ، لباس سفیدش را #گلگون کرده بود
را از در بیرون می بردند ،
آنقدر از بدنش خون رفته بود که صورتش مثل لباسش #سفید و بیرنگ شده بود .
پاسداران جوان بشدت# متاثر بودند.
۱۸ساعت پیش این پرستار مجروح شده بود
و از پهلویش خون می رفت .
نه پزشکی بود ،نه #دارویی که جلوی خون را بگیرد؛
بالاخره تصمیم گرفتند
که جسد #نیمه_جان او را از خانه پاسداران بیرون ببرند تا بیش از این باعث #تضعیف روحیه ها نشود ،
لذا او را به ساختمان بهداری منتقل کردند هلی کوپتر ساعت ۴ بعد از ظهر در محل معین بر زمین نشست .
رگبار گلوله دشمن از هر طرف باریدن گرفت.
عده ای از مجروحین و شهدا, (ازجمله شهید فوزیه شیردل) را سوار هلی کوپتر می کردند .
همه چیز آماده شد و هلی کوپتر صعود کرد ،
اما از #اضطراب رگبار گلوله ها ،
خلبان که می خواست هر چه زودتر اوج بگیرد
کنترل خود را از دست داد و پروانه ی
هلی کوپتر با تپه جنوبی #تصادف کرد و شکست
و هلی کوپتر که چند متری بیشتر بالا نرفته بود ،
به زمین نشست و دوباره بلندشد ،
ودوباره در نقطه دیگری به زمین اصابت می کرد
واز آنجا که نیمی از پروانه اش شکسته بود،
نیم دیگر پروانه #تعادل خود را از دست داده بود
و پایین تر از حد معمول پایین می آمد
و در هر چرخش خود
به زمین ضربه می زد و فردی بی جان را بر زمین می انداخت ؛
درست در کنار انبار مهمات و مواد انفجاری که تازه تخلیه کرده بودیم ، کابین هلی کوپتر متلاشی شد
و جسد نیمه جان دو خلبان آن به بیرون آویزان شده بود
در حالیکه پای آنها همچنان در داخل کمربند صندلی گیر کرده بود و با گردش موتور و لغزش هلی کوپتر، اجساد آنها نیز تلو تلو میخورد.
مجروحین داخل هلی کوپتر همه #شهید شده بودند .
🥀از همه غم انگیـزتـر،
پیکر همان دختـر پـرستـاری بود
که گلوله پهلویش را شکافته وبعد از ۱۸ ساعت خونریزی بدرود حیات گفته بود
پایش در داخل هلی کوپتر و بدنش با روپوش سفید خونین از هلی کوپتر آویزان شده بود و روی زمین کشیده میشد🥀
1⃣0⃣