eitaa logo
#زنگ_تفریح
10 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
لحظه ای درنگ ؛ برای آنانی که قلبشان برای نوشتن می تپد.
مشاهده در ایتا
دانلود
6⃣ نمی دانم که نمی دانم عنوان پست اول سایتم جمله‌ای از سقراط است: می‌دانم که نمی دانم حالا با خواندن کتاب قوی سیاه، نسیم نیکلاس طالب نظرم را عوض کرده ام: نمی دانم که نمی دانم همیشه چیزهایی هست که از دید ما پنهان است. طالب می‌گوید: کتاب های خوانده نشده کتابخانه ما خیلی مهم‌تر از کتاب های خوانده شده است، چون این کتاب‌ها به ما گوشزد می کنند که چیزهایی هست که نمی‌دانیم و از چشم ما پنهان مانده. -پشت جلد کتاب آمده است: “پيش از كشف استراليا، مردم دنياى كهن بی چون وچرا باور داشتند هر قويى سفيد است چون تجربيات ايشان پيوسته اين باور را تأييد می كرد. ديدن نخستين قوى سياه براى چند پرنده‌شناس بايد شگفتى جالبى بوده باشد؛ اما اهميت داستان در اين نيست. اهميت داستان در اين است كه شكنندگى دانش ما را نمايان مى‌كند و نشان می‌دهد آموختن ما از تجربيات و مشاهدات با چه محدوديت‌هاى شديدى روبه‌روست. تنها يك مشاهده كافى است تا گزارهاى كلى كه دستاورد هزاران سال تماشاى ميليون‌ها قوى سفيد است بی‌اعتبار شود- تنها با ديدن يك قوى سياه. قوى سياه ما سه ويژگى دارد: نامنتظر است، پيامدى سنگين دارد، پس از وقوع پيش‌بينى پذير مى نمايد ( اما پيش از وقوع پيش بينى شدنى نيست.)” -هنوز شارلاتانیسم و جهل چاپ کتاب هایی بازاری با موضوع پیشگویی آینده اقتصادی جهان ادامه دارد، شاید بد نباشد به جای دل خوش کردن به اینگونه کتاب‌ها نگاهی هم به کتاب قوی سیاه داشته باشیم. -هر بار که خواندن بخش از کتاب طالب را آغاز می کنم مهارت حیرت انگیز طالب در نویسندگی و افکار تازه و نگاه ریزبینانه  او ساعت‌ها غرق دنیای کتاب می‌شوم تا اینکه با اجبار و اتفاق از کتاب جدا می‌شوم. منظومه‌ی فکری طالب روشی‌ست عملی و کارآمد برای فکر کردن. -البته ادعایی در فهم دقیق اندیشه‌ی طالب ندارم. سعی می‌کنم بارها و بارها کتاب را بخوانم و برای مطالعه بیشتر به منابع معرفی شده در آن مراجعه کنم. به گمانم یادگیری عمیق تر و ریشه‌ای‌تر با دنبال کردن منابع کتاب‌ها حاصل می‌شود. کنجکاوری من برای خواندن کتاب طالب از کتاب هنر شفاف اندیشدن رولف دوبلی شروع شد(طالب چندی پیش از نویسنده این کتاب به دلیل سرقت ادبی شکایت کرد) و بعد متوجه شدم یکسال پیش از انتشار هنر شفاف اندیشدن، از کتاب قوی سیاه، دو ترجمه در ایران منتشر شده ولی خیلی کم دیده شده و تبلیغ زیادی برای معرفی این کتاب صورت نگرفته است. هنوز هم از قوی سیاه بر خلاف هنر شفاف اندیشدن (که به خاطر اسم یکی از مترجم ها تقریبا به چاپ سی ام رسیده) استقبالی نشده. -در زیر ده توصیه طالب برای زندگی بهتر را از روزنامه دنیای اقتصاد نقل کرده ام، البته گمان می‌کنم نکات زیر با خواندن کتاب طالب قابل فهم‌تر و عملی‌تر به نظر برسد: ۱  بدگمان بودن پرزحمت و پرهزینه است. بهتر است در مورد موضوعاتی که پیامدهای بزرگی دارند شکاک باشیم و در موارد کوچک و زیباشناختانه زندگی، ناقص، احمقانه و انسان بمانیم. ۲  به مهمانی‌ها بروید. شما حتی نمی‌توانید فکرش را بکنید که چه چیزهایی ممکن است در پوشش خوش‌اقبالی پیدا کنید. اگر از حضور در امکان عمومی اذیت می‌شوید، همکارانتان را بفرستید. ۳  فکر خوبی نیست از کسی که کراوات زده پیش‌بینی بخواهید. در صورت امکان شخصی که خود و دانش خود را خیلی جدی می‌گیرد دست بیندازید. ۴ بهترین‌ها را برای مراسم اعدام خود بپوشید و با وقار و متانت بایستید. آخرین نقطه کمکی شما در برابر رویدادهای تصادفی این است که چگونه عمل می‌کنید. اگر نمی‌توانید پیامدها را کنترل کنید، دست‌کم می‌توانید شکوه و وقار رفتار خود را کنترل کنید. این شما هستید که همیشه حرف آخر را خواهید زد. ۵ سامانه‌های پیچیده‌ای که از زمان‌های دور پیرامون ما بوده‌اند را به هم‌نزنید. ما منطق آنها را نمی‌فهمیم. سیاره زمین را آلوده نکنید. بدون توجه به «شواهد» علمی، آن را همان‌طور که کشف کردیم باقی بگذاریم. ۶ یاد بگیرید با غرور شکست بخورید. خیلی سریع و بی‌غل و غش این کار را بکنید. با تسلط و تبحر یافتن در اشتباهات، آزمایش و خطا را به حداکثر برسانید. ۷  از بازندگان دوری کنید. اگر شنیدید کسی واژه‌های «غیرممکن»، «هرگز» و «بسیار سخت» را بیشتر اوقات استفاده می‌کند او را از شبکه اجتماعی خود اخراج کنید. هرگز برای پاسخ از «نه» استفاده نکنید. (برعکس بیشتر کلمه «بله» و «به احتمال زیاد» بکار ببرید.) ۸ روزنامه‌ها را به خاطر خبر آنها نخوانید. (فقط برای شایعات، درددل‌های خوانندگان و البته شرح حال نویسندگان). بهترین فیلترکننده برای دانستن اینکه آیا خبری اهمیت دارد یا خیر این است که آن را در کافه تریا، رستوران...یا(دوباره)در مهمانی بشنوید.
ادامه خیر این است که آن‌را در کافه تریا، رستوران… یا (دوباره) در مهمانی بشنوید. ۹ سخت‌کوشی در نهایت به شما یک استادی دانشگاه یا یک بی‌ام‌و خواهد داد. برای اینکه جایزه بوکر یا نوبل یا جت خصوصی به‌دست آورید نیازمند هم سخت‌کوشی و هم شانس هستید. ۱۰ پاسخ ای‌میل‌های افراد رده پایین را قبل از افراد ارشد رده بالا بدهید. افراد رده پایین فرصت و تمایل بیشتری در به یادآوردن کسانی دارند که به آنها بی‌اعتنایی کرده‌اند. ✍️ @zangtafrih_g
7⃣ گور پدر کمالگرایی! درخت نارنج بیرون پنجره بیش از همه شاهد ترس های من است…شاهد خروار خروار کاغذهای کاهی که با راپید یونی پین پنج دهم سیاه میکنم….شاهد هراس من از بازنویسی و انتشار چرک نوشته هایم…نوشته هایی که هرگز آن ها را به کسی نشان نخواهم داد… ترسم از سفیدی کاغذ ریخته و این را مدیون صبح نوشته ها هستم… صبح ها و عصرها کاغذ روی کاغذ انبار میکنم، قلم از روی کاغذ بر نمیدارم، اما پنداری ترسم از نوشتن داستان هایی که در دل دارم بیشتر هم شده… کمالگرایی و کمالطلبی یعنی از دست دادن لحظه ی حال. باید از جایی شروع کرد،‌ هر چند زشت هر چند ناقص. باید به بد نوشتن، بد کشیدن و بد انجام دادن هر کاری احترام گذاشت، تا قدم به قدم بهتر شد. ارتکابات ناقص ما به هیچ کس آسیبی نمی زند. می خواهم هر روز، حتی شده یک پاراگراف در اینجا بنویسم، بدون فکر به بی سروته بودن مطلب، بدون فکر به جمله بندی و ... 7⃣ چخوف پلاستیکی! “اگر می‌خواهی روی هنرت کار کنی روی زندگی‌ات کار کن“ آنتون چخوف   در شرح حال چخوف بزرگ آورده‌اند که در جوانی، برای یادگیری بهتر، از روی برخی آثار تولستوی رونویسی می‌کرده. من البته اینجا نمی‌خواهم خودم را با نابغه ای چون چخوف مقایسه کنم. خواستم بگویم که من از رونویسیِ بعضی آثار او مثل: مرغ دریایی، و بانویی با سگ کوچولویش خیلی چیزها آموخته‌ام، چیزهایی فراتر از داستان نویسی، شاید نگاهی متفاوت‌تر به زندگی. هر چند نمی‌دانم ترجمه‌های فارسی تا چه حد توانسته‌اند به جان کلام چخوف نزدیک شوند. به گمانم رونویسی از آثار بزرگ تاثیری به مراتب شگرف‌تر از خواندن چند باره‌ی این آثار دارد. ✍️  @zangtafrih_g
8⃣ روشی برای رشد مهارت نویسندگی هیچ روزی نباید بدون نوشتن سپری شود. -پلینی شاید بدیهی به نظر برسد: فکر می‌کنم حفظ الگوی خواندن و نوشتن نتایج شگفت انگیزی در پی دارد. یعنی زمانی که از نوشتن طفره می‌رویم یا حوصله‌مان سر رفته و جانی در انگشت‌هایتان نمانده، نوشتن را رها کنیم و برویم سراغ خواندن. و هر زمان هم که چشم و ذهنمان یاری نکرد و ازکتاب خسته شدیم، دوباره برویم سراغ نوشتن. به گمانم حفظ این الگوی دایره‌وار، نقش موثری در تسریع روند بهبود مهارت نویسندگی دارد. 8⃣ سه نکته در اهمیت خانه تکانی در تلگرام و… ۱ به نظرم حتی اگر در هیچ زمینه ای به برنامه ریزی و کاربردهای آن توجه نداریم. برنامه ریزی برای حجم اطلاعات و محتوایی دریافتی‌مان، تاثیر به سزایی در افزایش کارایی و اثر بخشی‌مان خواهد داشت. مهارت با ارزشی خواهد بود اگر بتوانیم مثل یک استراتژیست، جنس و حجم اطلاعاتی که دریافت می کنیم کنترل و مدیریت کنیم. بعضی از تحقیقات هم تایید کرده‌اند که حجم بالای اطلاعات دریافتی باعث ایجاد تنش و استرس می‌شود. رولف دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن توصیه جالبی دارد: اگر دشمن داری، به او اطلاعات بده! در برنامه  pocket موبایلم، صدها صفحه و لینک را به خاطر تیتر جذاب‌شان ذخیره کرده‌ بودم، اما اگر با خودم صادق باشم هرگز فرصت و حوصله‌ نداشتم که سراغ آنها بروم. دیروز همه آنها را پاک کردم، حالا آرامش عجیبی دارم! ۲ فنگ شویی فقط خالی کردن کمد لباس‌ها نیست. یک اقدام عملی: اینبار با این نگاه برویم تلگرام و ببینیم چه کانال ‌ها و گروه‌های بی مصرفی هستند که آنها را mute کرده ایم و بی تفاوت از کنارشان می‌گذریم. و بی رحمانه آنهایی را که فقط باعث شلوغی تلگراممان شده‌اند،‌ حذف کنیم! و از این پس برای عضویت در کانال ها و گروه ها خسیس تر باشیم! توی اینستاگرام هم همین کار بکنیم، ببینم چقدر صفحه‌ی بی‌خاصیت را فالو کرده‌ایم، که باعث شده عکس عزیزترین دوستانمان در میان آنها گم شود. ۳ وقتی زباله جمع کردن را کنار بگذاریم، از این خانه تکانی شگفت زده خواهیم شد. شاید حالا بهتر بفهمیم که چرا دیگر طاقت خواندن رمان های بزرگ را از دست داده ایم، حجم فراوان محتواهای کوچک و سطحی روز به روز کم حوصله ترمان کرده است. زیاد کم یاد بگیریم! در خانه اگر کس است یک حرف بس است. ✍️ @zangtafrih_g
9⃣ یک برنامه هفتگی متنوع شنبه: فتوشاپ یک‌شنبه: ایروبیک دوشنبه: سنتور سه‌شنبه: زبان چهارشنبه: نقاشی پنج‌شنبه: تئاتر جمعه: داستان‌نویسی نظر شما درباره برنامه هفتگی بالا چیست؟ آیا از این همه تنوع به وجد آمده‌اید؟ آیا داشتن چنین سبدی از مهارت‌ها را نشانه‌ی هوشمندی می‌دانید؟ آیا شادی زیادی در داشتن و اجرای چنین برنامه‌ای وجود دارد؟ آیا صاحب چنین برنامه‌ای را فردی با بهره وری بالا می دانید؟ چنین افرادی در اطراف ما کم نیستند، خود ما هم به داشتن چنین برنامه ای بی میل نیستیم و شاید اصلاً داشتن چنین برنامه ای را از شاخص های موفقیت یک انسان بدانیم. و اگر چنین برنامه‌ای نداریم به خاطر کمبود پول و زمان و… است و به عبارتی: بیرون نیامدن بی بی از بی چادری بود! اما من جور دیگری فکر می‌کنم: صاحب چنین برنامه‌ای یک همه کاره‌ی هیچ کاره است، اقیانوسی به عمق نیم سانت. انسانی‌ست مشوش و درمانده در تصمیم‌گیری و انتخاب. و سرنوشت محتوم چنین برنامه ی جز شکست در برنامه ریزی و آسیب خوردن عزت نفس نیست. همان حکایت قدیمی تردمیل های تارعنکوبت بسته، کتاب هایی که راهی انباری می شود. چه کمیاب است کسی که استادی در یک یا تعداد محدودی از مهارت‌ها را به میانحال بودن در انبوهی از مهارت‌ها ترجیح بدهد. و چه نادر است کسی که به چیزهایی که فکر می‌کند و می‌نویسد، عمل کند! ✍️ @zangtafrih_g
0⃣1⃣ تور یک‌روزه‌ی کتاب‌خوانی! ۱ نقل است حتی سیلوستر استالونه هم با آن بنیه‌ی بدنی، راکی ۱ را طی سه روز نوشته ! اما من زمانی قصد داشتم روزی یک نمایشنامه بنویسم زمانی هم می‌خواستم روزی یک فیلمنامه  بخوانم یا چک لیستی طراحی کرده بودم تا روزی یک کتاب بخوانم بعداً جایی خواندم آنتونی رابینز هم که چنین سودایی در سر داشته، در نهایت طی ۱۰ سال توانسته ۷۰۰ کتاب را بخواند. این  تصمیم‌ها برای زمانی بود که هدف‌های عجیب و غریبی برای خودم تعیین می‌کردم . به مرور با آزمون و خطاهای بسیار فهمیدم چنین اهداف غیر واقع‌بینانه‌ای نتیجه‌ای جز شکست و کاهش عزت نفس ندارد. توفیق در پیگیری مداوم و پیوسته‌ی عادت‌های کوچک روزانه است. و از آن پس شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) را زدم روی دیوار اتاقم: گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنرِ گام زمان است بعداً هم مقاله‌ی شوپنهاور در باب مطالعه و کتب* را خواندم و به طور کلی درباره زیاد خواندن و عادت‌های مطالعه‌ام تجدید نظر کردم: “گاه اتفاق می‌افتد که شخصی که فراوان-یعنی تقریباً تمام روز را- مطالعه می‌کند و در فواصل آن هم وقت خود را با اشتغالات خالی از تفکر هدر می‌دهد، به تدریج توان خوداندیشی را از دست می‌دهد، همچون شخصی که سواری همواره سواری می‌کند و عاقبت راه رفتن را از یاد می‌برد.” ۲ حالا چند وقت یکبار -علاوه بر برنامه‌ی مطالعه روزانه‌ام- سعی می‌کنم ، یک روز کامل را تعطیل کنم و تمام روز را فقط به مطالعه کامل یک کتاب اختصاص بدهم. مثل یک تور گردشگری یک روزه طی مطالعه فصل به فصل جایم را عوض می‌کنم: یک فصل در اتاقم، یک فصل روی کاناپه، یک فصل روی مبل، یک فصل در پشت بام و… و در پایان با یک پیاده‌روی نسبتاً بلند به آنچه خوانده‌ام می‌اندیشم. اگر سفر خوب و پرباری بوده باشد قبل از اینکه سر  بر بالش بگذارم، توی وبلاگ کتاب را به دوستانم معرفی می‌کنم. اما  کار من با کتاب طی این تور یکروزه تمام نمی‌شود، در روزهای بعد مثل نوشتن سفرنامه و مرور عکس‌های یک سفر، یادداشت‌هایی که در حین مطالعه برداشته‌ام را چون خاطرات خوش سفر مرور می‌کنم. برای انجام چنین کاری به تندخوانی نیازی نیست، زمانی دوره تندخوانی می‌رفتم، بعداً فهمیدم کندخوانی یا خواندن با سرعت متوسط مزایای بیشتری دارد. من با تامل روی کلمات احساس بهتر دارم و اینگونه احساس می‌کنم عمیقاً از لحظه‌ی حال لذت می‌برم. و هنگام مطالعه به تداعی‌ها و ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسد توجه می‌کنم وآنها را روی کارت‌های کوچک یادداشت می‌کنم. خواندن یک روزه‌ی یک کتاب مثل انجام پروژه‌ای کوچک، لذت‌بخش و به یاد ماندنی است. ✍️ @zangtafrih_g
1⃣1⃣ من همواره در حال یادگیری هستم یادداشت‌های روزانه زیاد می‌نویسم، گاهی خیلی زیاد. و البته هرگز نوشته‌هایم را برای خواندن به کسی نمیدهم و خودم هم آنها را بازخوانی نمیکنم. اما وبلاگ نویسی طی همین مدت کوتاه ارتباط عاطفی من با نوشتن را وارد مرحله‌ی تازه‌ای کرده است. نوشتن شاید از شیرین ترین و تلخ ترین کارها باشد. گاهی اوقات پیش می‌آید که حس می کنیم مطلقاً هیچ چیز ارزشمندی برای گفتن نداریم؛ اما این به نظرم ناامیدکننده نیست، بلکه یادآوری می‌کند که باید بیشتر آموخت، بهتر گوش سپرد و با جان و دل زندگی کرد. حالا کتاب‌ها را با دقت بیشتری می‌خوانم تا بهتر و دقیق‌تر از آنها نقل کنم؛ دقت کلامی‌ام بیشتر شده  و حس می‌کنم برای بهتر نوشتن باید کلمات بیشتری را بر دامنه‌ی واژگان فعالم بیفزایم. جستجو برای یافتن کلمات تازه، مثل سفری طول و دراز برای جستن زیباترین پروانه‌هاست. مدتی است واژه یاب به جمع دوستان صمیمی‌ام پیوسته‌ و پیوسته به دیدارش می‌روم. حالا به فلسفه و منطق و مغالطات علاقه مند تر شده‌ام؛ تا اگر روزی تحلیلی نوشتم از میزان خطاهایم کاسته شود. سعی می‌کنم متمرکز تر و منسجم‌تر فکر کنم، با خودم قرار گذاشته‌ام حداقل یک روز درمیان وبلاگم را به روز کنم. بدون شک تسلط و بهبود مهارت نوشتن طولانی و بی پایان است و آزمون و خطاهای بسیاری را می‌طلبد. اما چه باک؛ گویا در هشتاد و دو  سالگی گفته بود: من همواره در حال یادگیری هستم. ✍️ @zangtafrih_g
پی نوشت ۱: تمام موارد فوق در حالی قابل انجام شدن است که یکی از مسافرها هوس نکند آخر شب از خلوت بودن متروی کرج استفاده کند و پاهایش را از کفش هایش بیرون بیاورد و بیندازد رو صندلی جلویی! یا یکی با صدای بلند و ناهنجارش نخواهد به یک دعوای خانوادگی رسیدگی کند و همه ماجرا را طی مسیر حل و فصل کند! برای دومی گوش گیرهای ۳M تا حدی کمک‌ می‌کنند اما برای اولی هنوز چاره‌ای نیافته‌ام شاید باید از فرصت مترو برای ایده یابی در این زمینه استفاده کنم! عطر و و ماسک را قبلاً امتحان کرده‌ام و هیچ تاثیری نداشته اند! پی نوشت ۲: یکی دیگر از تصمیم‌ها و تردیدهای اخلاقی بزرگ توی مترو جا دادن به پیرمردهاست! چون اگر هر بار بخواهید در این رابطه چرتکه بیاندازیم، فرصت ایده‌یابی و تمرکز را از دست می‌دهیم، پیشنهادم این است: یکبار برای همیشه در این مورد تصمیم بگیریم و همیشه بر اساس آن عمل کنیم. ✍️ @zangtafrih_g
2⃣1⃣ چرا سوار مترو می‌شوم یا خلاقیت تحت فشار! بخشی از زمان بسیاری از ما توی مترو می‌گذرد، قطعاً ارزان بودن بلیت مترو تنها دلیل استفاده از مترو نیست؛ مترو علاوه بر صرفه جویی در زمان و رهایی از ترافیک نکات دیگری نیز دارد و بنابرین استفاده از مترو می تواند یکی از انتخاب‌ های موثر در سبک زندگی ما باشد، در ادامه بعضی از دلایلی که باعث می‌شود همچنان به سوار شدن مترو علاقه مند باشم را به همراه بعضی از کارهایی که باعث شده از ظرفیت زمانی که در مترو میگذرانم استفاده کنم آورده‌ام : ۱ جایی برای ایده یابی یا آبمیوه گیری از مغز! مدت‌هاست ماشینم توی پارکینگ خانه تارعنکبوت بسته یکی از دلایلش بی حوصلگی من در پیدا کردن جای پارک است، اما اگر پارکینگ و طرح ترافیک هم داشته باشم باز مترو و اتوبوس را ترجیح می‌دهم چون بعضی از بهترین ایده‌هایم را مدیون فضای مترو هستم خصوصا تماشای کوه‌هاو تپه‌های ‌مسیر متروی کرج-تهران. بسیاری از ایده های کارتون ها، نوشته ها و کسب و کارم را توی مترو به دست آورده‌ام وگاهی ازدحام و فشار جمعیت توی مترو مثل آبمیوه‌گیری عمل می‌کند و باعث می‌شود ایده ها از مغزم بیرون بریزد! ۲ تصمیم‌های عصیان‌گریانه! گاهی در ساعات شلوغی مترو سه تا قطار رد می‌شود و به هر ضرب و زوری نمی توانم سوار شوم. در چنین شرایطی حالتی عصبی سراغم می‌آید، در این حالت می‌توانم برای بخشهایی از زندگی‌ام تصمیم‌های عصیان‌گریانه بگیرم و در بعضی از رابطه ها و کارهایم تجدید نظر کنم. البته بعد از رسیدن به مقصد تصمیم هایم را تعدیل می‌کنم! عصبانیت هر از گاهی برای خلاقیت بد نیست، به شرط اینکه بتوانیم آن را مصاده به مطلوب کنیم. زمانی که در جشنواره‌های کاریکاتور شرکت می‌کردم بسیاری از ایده هایم را عمداً در حین عصبانیت به دست می‌آوردم. به نظرم برای خلاقیت  همیشه لازم نیست در آرامش مطلق باشیم. ۳ محافظ کنترل،ضد آب،ضد خش،هزار! مطالعه توی مترو لذت عجیب و غریبی دارد، شاید به نظر برسد توی شلوغی و ازدحام این کار سخت به نظر برسد اما حتی وقتی که یک دستفروش با فریاد: محافظ کنترل فقط هزار یا آلوچه‌های بهداشتی باغلار پرید وسط افکارم می‌توانم چشم از کتاب بردارم و به پارگراف‌هایی که خوانده ام فکر کنم و افکارم را جمع‌بندی کنم. کتابخوان‌های زیادی را توی مترو ندیده‌ام و فقط در بعضی ماه‌ها مثل خرداد و دی کتاب های درسی در دست دانشجوهای دقیقه نودی دیده می‌شود. تاکنون فقط یکی دو نفر را در حال رمان خواندن دیده ام که یکی‌شان یک توریست ترک بود که رمان نام من سرخ اورهان پاموک را می‌خواند و با هم چند کلمه ای در حد سوی یوروم سنی و چوخ گوزل سین رد و بدل کردیم! در زمان‌های شلوغی مترو هم که حتی ده سانت جا برای گرفتن کتاب در دست وجود ندارد از فایل‌ها صوتی آموزشی استفاده می‌کنم. چنین فضای تنگی فرصت خوبی برای تمرکز روی یک پادکست درسی است. ضمناً برتری مترو نسبت به تاکسی، چراغ های همیشه روشن آن است، که برای منی که افسوس همیشگی‌ام در مسیرهای بلندِ توی تاکسی، از دست دادن فرصت مطالعه شبانگاهی بوده، مزیتی فوق‌العاده است. شاید بسیاری احساس کنند شب حوصله و جانی برای کتاب خواندن نمی‌ماند اما من امتحان کرده‌ام فقط همان چند لحظه اول شروع مطالعه سخت است، مثل بلند شدن هواپیما از باند، بعد چند دقیقه چنان گرم می‌شوم که مطالعه خستگی را از تن و ذهنم می‌برد. ۴  چرت زدن،هشت و نیم ساعت خواب! قبلا ًکه گوشی‌های هوشمند فراگیر نشده بود مترو برای آنهایی که توی جاهای شلوغ راحت خوابشان می‌برد جای خوبی برای شارژ مجدد بدن و استراحت دادن به مغز بود اما الان تقریباً همه تا آخر مسیر درگیر آخرین جوک‌های منتشر شده در گروه‌های تلگرام و اشتراک‌گذاری آن‌ها در دیگرگروه‌ها هستند وگروه دیگری هم که احساس می‌کنند وضعشان کمی بهتر است با خواندن جمله‌های قصارهای صد من یک غاز از توهم دانایی لذت می‌برند. شاید مترو قبلا فرصت خوبی بود برای اینکه بتوانیم از آن چند دقیقه ای که در آن هستیم بیشتر فکر کنیم و در بعضی چیزها تجدید نظر کنیم اما حالا موبایل فرصت هرگونه تفکری را گرفته است. ۵ حرف زدن با دیگران، متریالی برای ایده یابی مدتی بود برای پیدا کردن ایده‌‌ی مناسبی برای دیالوگ‌های یک صحنه از داستانی که در حال نوشتن‌اش بودم به بن بست خورده بودم تا اینکه حرف زدن اتفاقی با پیرمرد هشتاد ساله‌ی عجیب و غریبی که تمام ریش و موهایش را حنا گذاشته بود به یکباره جرقه‌ای را در ذهنم زد و همانجا روی کاغذهای کاهی را که همیشه برای ثبت ایده هایم همراهم دارم شروع کردم به نوشتن صحنه. در حین نوشتن پیرمرد داشت از خاطره‌ی ازدواجش با زنی می‌گفت که قبل از او با شش مرد دیگر ازدواج کرده بود! ✍️ @zangtafrih_g
3⃣1⃣ روش من برای ریختن ترسم از کاغذ سفید کلمه ۱ ریچارد براتیگان می‌گوید: من هفت سال شعر نوشتم که یاد بگیرم چطور جمله بنویسم. چون واقعا می‌خواستم رمان بنویسم و تصور می‌کردم تا وقتی نتوانسته‌ام جمله‌ای بنویسم، رمان هم نمی‌توانم بنویسم. ۲ دو سال پیش که نوشتن برایم جدی‌تر شد، هر روز بدون هیچ هدفی هر کلمه ای که به ذهنم می‌رسید را بی‌وقفه روی کاغذ کاهی می‌نوشتم و بین کلمات خط فاصله می‌گذاشتم. تاکید می‌کنم، هر کلمه‌ای که به ذهنم می رسید از نیروانا و هوز تا آلبالو و ماست و خیار و… ۳ تا جایی ادامه می‌دادم که یک صفحه کامل پر شود، با نوشتن پراکنده کلمات معمولا ایده‌ی خاصی به ذهنم نمی‌رسید، اما این کار قدم خوبی بود تا ترس من از کاغذ سفید بریزد. ۴ این کار برایم شبیه جمع کردن سنگ‌ریزه‌های کنار ساحل بود. باعث می‌شد روی کلمه‌ها حساس‌تر شوم و طی روز دنبال کلمه‌های تازه‌تری بگردم. حس شاعری را داشتم که کلمه‌ها را می خرید. (قبلاً ماجرایش را برایتان نقل کرده‌ام.) جمله ۵ وقت چیدن سنگ‌ریزه‌ها درکنار هم رسید. بر اساس شکل و اندازه و رنگ. نسبت به کلمه‌ها چنین حسی را داشتم. ۶ با دیدن کتاب پژوهشهای فلسفی ویتگنشتاین و مقاله‌ای از سعید عقیقی با روش جالبی آشنا شدم. کل کتاب ویتگنشتاین به شکل جملاتی کوتاه نوشته و شماره‌گذاری شده‌اند. ۷ به نظرم آمد با این روش نوشتن مقاله و داستان لذت‌بخش‌تر، ویرایش آن راحت‌تر و آموزنده‌تر است. ۸ گاهی دنبال کردن یک جمله کوتاه و پرسیدن سوالات بیشتر درباره همان جمله باعث می‌شود در یک نشست طرح یک داستان کوتاه یا مقاله را بنویسیم. ۹ البته که این نوع نوشتن هم دشواری خاص خودش را دارد. باید هر جمله ایده‌ی خاص داشته باشد و صد البته این به ایجاز و دقت بیشتر روی جمله‌ها کمک می‌کند در عوض دیگر دردسر وصل کردن جمله‌ها و پارگراف‌ها را ندارید. ۱۰ پس از این فرآیند بود که شهامت آن را یافتم هر صبح حداقل سه صفحه خاطرات روزانه بنویسم. نتیجه گیری: ۱۱ اگر به نوشتن علاقه داریم و نمی‌دانیم از کجا آغاز کنیم ابتدا با نوشتن بی‌وقفه کلماتی به ذهنمان می‌رسد آغاز کنیم. ۱۲ بعد در طی روز مثل شکارچی در پی شکار کلمه‌های جدید  باشیم. کلمه‌هایی که تاکنون از آنها استفاده نکرده‌ایم. ۱۳ بعد از این مرحله (که زمان آن برای هر کسی می‌تواند متفاوت باشد و صد البته می‌تواند برای همیشه ادامه داشته باشد) می‌توانیم برویم سراغ نوشتن جمله. ۱۴ پس از آن هر جمله را شماره‌گذاری کنیم و برویم سراغ جمله بعدی. در پایان به طور مثال اگر ببینید درباره یک موضوع مشخص صد جمله نوشته‌اید اعتماد به نفس خوبی برای بیشتر و بهتر نوشتن می‌یابید. ۱۵ و این روشی است لذت‌بخش برای جمع‌کردن سنگ‌ریزه‌های ساحل دریای بی کران ذهن. ✍️ @zangtafrih_g
4⃣1⃣ مثل ژنرال دوگل بنویسید ۱ با بازی سازی و اضافه کردن جنبه‌های سرگرم کننده به کارهایی که به نظرمان دشوارتر می‌آیند، می‌توانیم به بسیاری از اهدافمان جامه عمل بپوشانیم و از بیماری طفره رفتن و اهمال کاری دوری کنیم. نوشتن هم از این قاعده جدا نیست. ترس از صفحه سفید را نمی‌توان انکار کرد. اما کارهایی ساده مثل نوشتن روی کاغذهای کاهی خوش رنگ، یا نوشتن با روان نویسی که واقعاً روان می‌نویسد، می‌تواند فرآیند نوشتن را برایمان لذت بخش‌تر کند. با تنوع تکنیکی هم می‌توان از بازی نوشتن لذت ببرد، مثل بازی کردن با زاویه دیدهای مختلف. مثلاً گاهی مثل ژنرال دوگل که در یادداشت هایش خودش را سوم شخص خطاب می‌کرد، خاطراتتان را به شکل سوم شخص بنویسید. امتحان کنید، احساس قدرت خواهید کرد. یا شرح وقایع روزانه‌تان را دوم شخص بنویسد، پنداری ندایی از سوی وجدان شماست. یا روزنوشته‌هایتان را به شکل نامه‌ برای کسی که دوست دارید بنویسد. تاکید میکنم؛ بدونی اندکی نگرانی از غلط‌های املایی و انشایی بنویسید، این راز نویسنده شدن است. حتی اگر هنوز تفاوت فعل و فاعل و نهاد وگزاره را نمی دانید، باز هم به نوشتن ادامه بدهید. در نوشتن یادداشت های روزانه هدف چیز دیگری‌ست. حتی بیمارانی که هر روز از دردهای خودشان می‌نویسند، از آنچه بر سرشان آمده احساس بهتری دارند. با نوشتن به زیست خود معنا بدهید. ۲ پیشنهاد: اگر روزانه سه صفحه یادداشت بنویسد، در انتهای ماه حدود صد صفحه می‌شود و در انتهای هر فصل سیصد صفحه از شرح حال و وقایع زندگی خود را به صورت مکتوب خواهید داشت. پیشنهاد می‌کنم برای اینکه زنجیره قطع نشود و  انگیزه بهتری ادامه نوشتن داشته باشید، مجموعه نوشته‌های هر ماه یا هر فصل را نام‌گذاری کنید و در یک پوشه مجزا نگهداری کنید. نام هر مجموعه می‌تواند نشان دهنده حس و حال کلی شما باشد. سعی کنید انتخاب عنوان را به کاری بخش و سرگرم‌کننده تبدیل کنید. عنوان هر مجموعه یادداشت می‌تواند نقیضه  نام رمان‌ها و فیلم‌های بزرگ باشند. فکر می‌کنم برای شروع، بازی با عنوان رمان در جستجوی زمان از دست رفته پروست یا گتسبی بزرگ فیتز جرالد جالب باشد! من نام یادداشت های ماه پیشم را گذاشتم: صبح یک صبح دو، نقیضه عنوان رمان مورد علاقه‌ام: شب یک شب دو. این عنوان را به خاطر سحرخیز شدنم انتخاب کردم. چون مدتی است هر روز دو تا صبح دارم. صبح اول، ساعت پنج تا هشت است، پس از آن چرت کوتاهی میزنم و از حوالی ساعت نه یا ده صبح دومم آغاز می‌شود! شاید نام‌گذاری یادداشت های روزانه،کار ساده‌ای به نظر برسد، اما می‌تواند به یادداشت های روزانه شما معنا و احساس خوبی بدهد و باعث تدوام تلاش شما برای نوشتن خاطراتتان بشود. قرار نیست کسی این نوشته‌ها را بخواند، حتی شاید خودتان هم هرگز یادی از آنها نکنید، و تحمل افکار خام و نپخته و دردها و شکست‌های سال های گذشته خود را نداشته باشید. البته در صورتی که در صورتی که بتوانید دست خط خودتان را بخوانید. اما چه باک، نوشتن یعنی زیستن در لحظه‌ی حال. بنویسید و بگذارید کنار. فقط تا می‌توانید با جزییات بنویسید، از پنج حس اصلی در توصیف وقایع کمک بگیرید، چون اگر سال،ها بعد هوس مرور این نوشته‌ها به سرتان بزند، آنوقت اهمیت جزییات را عمیقاً می‌فهمید. با دسته‌بندی و نام‌گذاری یادداشت‌های روزانه، در پایان هر سال دوازده جلد کتاب خواهید داشت. دوازده جلد کتاب خطی از زندگی ارزشمند شما تیتربازی یکی از راه‌های مؤثر برای از بین بردن ترس از نوشتن، بازی است. می‌گویند همینگوی برای یافتن نام بعضی از داستان‌هایش لیستی شامل بیش از صد عنوان می‌نوشته و از بین آنها نام داستانش را انتخاب می‌کرده. انتخاب عنوان یک داستان یا مقاله شاید سخت به نظر برسد اما یکی از لذت‌بخش‌ترین بخش‌های آن است. گاهی یک تیتر خوب موفقیت یک مقاله را چند برابر می‌کند و یک عنوان می‌تواند تاثیر شگرفی بر افزایش فروش یک کتاب بگذارد. بازی‌ای که این بار برای نوشتن توصیه می‌کنم عکس این روش است. یعنی قبل از نوشتن مقاله عنوان آن را بنویسید. تیتربازی کنید! تمام عنوان‌های عجیب و غریبی که به ذهتان می‌رسد را یادداشت کنید! ممکن است با نوشتن چند عنوان اول ایده‌ی مناسبی را پیدا کنید و به ایده نوشتن یک مقاله بلند دست بیابید. گاهی هم امکان دارد به هیچ ایده خاصی نرسید. اما در هر صورت با تیتربازی موتور خلاقیت ذهن شما روشن می‌شود. می‌توانید برای تیتر بازی از نقشه ذهنی استفاده کنید. با استفاده از نقشه ذهنی حس بصری بهتری هم پیدا می‌کنید. یک پیشنهاد دیگر: لیستی از عناوین فیلم‌ها و کتاب‌های مورد علاقه تان را بنویسید و سعی کنید نقیضه ی نام آنها را بنویسید یا عنوان های مختلف را با هم ترکیب کنید. ✍️ @zangtafrih_g
5⃣1⃣ اگر می‌خواهی همیشه بنویسی اگر می‌خواهی منتقد درونت ساکت شود اگر می‌خواهی ترست از صفحه سفید بریزید اگر می‌خواهی ایده هایی که در سر داری کامل کنی اگر می‌خواهی بر تمام بهانه‌هایت برای ننوشتن غلبه کنی بدون لحظه‌ای توقف بنویس اگر با قلم می‌نویسی لحظه‌ای دستت را از روی کاغذ بر ندار و اگر تایپ میکنی لحظه‌ای انگشتانت را از روی کیبورد بر ندار بگذار کلمات جاری شوند و تو را شگفت زده کنند.  به تنوع اهمیت می‌دهم. من با ماندن در یک سبک مشخص احساس خفگی میکردم. دوست داشتم یک کارم خطی و ساده باشد کار دیگرم شلوغ و فانتزی. یک کارم سورئال و تلخ باشد کار دیگرم خنده‌دار و شاد. دلم نمی‌خواست به خاطر داشتن سبکی مشخص تجربه‌های دیگر را از دست بدهم. مثلاً توی نوشتن وقتی یک جمله یا یک پارگراف می‌نویسم دلم می‌خواهد به سرعت موضوع را عوض کنم و وارد فضاهای دیگری بشوم. شاید نوشتن داستان یا مقاله‌ی بلند برای من دشوارتر باشد. به نظرم باید برای تقویت مهارتم در نوشتن، مدت زمان بیشتری را در کنار یک موضوع بمانم. به همین منظور تمرینی را هم برای خودم در نظر گرفته‌ام. می خواهم یک موضوع خاص را انتخاب کنم و هر طور شده بیش از دو هزار کلمه درباره آن موضوع بنویسم، و جلوی وسوسه‌ام برای پریدن به موضوعات دیگر را بگیرم. و اگر ایده‌ای خارج از موضوعی که روی آن کار می‌کنم به ذهنم رسید آن را در دفترچه یادداشتم دستم ثبت می کنم تا فراموش نشود. ولی تا رسیدن به دو هزار کلمه، فقط و فقط درباره یک موضوع مشخص می‌نویسم. ✍️ @zangtafrih_g
6⃣1⃣ دورۀ کندخوانی مدرس: شاهین کلانتری مدت زمان هر جلسه: ۵ ساعت طول دوره: یک تا دو سال تضمین می‌شود در پایان دوره هر سطر را طی پنج دقیقه یا بیشتر بخوانید. به شرکت‌کنندگان در این دوره گواهی «آهسته خوان حرفه‌ای» اهدا می‌شود.     خیالتان راحت، هنوز آنقدر دیوانه نشده‌ام که کارگاه کندخوانی برگزار کنم! تب تندخوانی، همیشه بوده و هست. من هم زمانی دیوانه‌وار در پی خواندن چند کتاب، طی یک روز بودم، در یکی از پر‌مشتری‌ترین کارگاه‌های تندخوانی ثبت نام کرده بودم و طی چند ماه، هر روز ساعاتی را به تمرین تندخوانی با روش‌های عجیب و غریب می‌گذارندم، البته حوصله تکمیل دوره را نداشتم، ولی به هر حال تندخوان‌تر شدم. مارشال مک لوهان می‌گفت: «عاشقان مطالعه، فقط برای محتوا کتاب نمی‌خوانند. آنها برای مزمزه کردن تک تک واژه‌ها و کلمات می‌خوانند. یک عاشق کتاب،‌ هرگز نمی‌تواند کتاب را سریع بخواند». خواندن و فکر کردن روی کلمات شیرین است. «هر کلمه در هر زبانی به تنهایی خود یک استعاره است.»(+) اگر می‌توانستم، یک دوره کندخوانی برگزار می‌کردم، طی این دوره به کندترین روش ممکن کتاب می‌خواندیم. سعی می‌کردیم تک تک کلمه‌ها را مزه مزه کنیم. حس می‌کنم برای لذت بیشتر از مطالعه و بهتر فهمیدن آنچه می‌خوانیم، باید آهسته‌تر و عمیق‌تر بخوانیم. البته یک مربی کندخوانی هرگز به شهرت و ثروت تونی بوزان نمی‌رسد، در روزگاری که شهوت بالا و پایین کردن کانال‌های تلگرام را گرفته‌ایم، هر روز از میل و طاقت ما برای خواندن با حوصله‌ی متون جدی کم‌تر می‌شود. وودی آلن خاطره جالبی از حضورش در کلاس تندخوانی تعریف می‌کند: جنگ و صلح را یک روزه خواندم، فقط می‌دانم شخصیت‌های خیلی زیادی داشت! ارتباط کند خوانی با مهارت‌های نویسندگی: مهارت کندخوانی برای کسی که سودای نوشتن را در سر دارد ضروری و آموزنده به نظر می‌رسد. ✍️ @zangtafrih_g
7⃣1⃣ بی استعدادترین نویسنده جهان نویسندگی کار عشق است. اگر این‌طور نباشد، فقط نوشتن است. -ژان کوکتو   اگر تمام فرشته‌های الهام جمع شوند در یک اتاق تنگ و تاریک، با صدای بلند به من بگویند که هیچ استعدادی برای نوشتن ندارم و باید آرزوی نویسنده شدن را کنار بگذارم، من به محض بیرون آمدن از اتاق، حرف آنها را فراموش می‌کنم، می‌روم چند تا روان نویس یونی پین تازه می‌‌خرم و بیش از پیش، به نوشتن هر چه دوست دارم ادامه می‌دهم. نگرانیِ بی استعداد بودن از سال‌های اول نوجوانی و زمانی که کاریکاتور می‌کشیدم همراه من بوده است. ولی هیچوقت نگذاشته‌ام این ترس کارم را متوقف کند. مهم‌ترین معیار من لذتی است که از نوشتن می‌برم و علاقه را نسبت به استعداد مهم‌تر می‌دانم. من طی فرآیند نوشتن، دقیق‌تر فکر می‌کنم و حس و حال بهتری را تجربه می کنم، همین کافی نیست؟ نگرانی برای کمبود استعداد را نوعی طفره رفتن از انجام کار می‌دانم، بهانه که باعث می‌شود به راحتی تنبلی خودمان را توجیه کنیم. مهم این است که فقط به کارمان بیندیشم نه اتفاقی که پس از آن می‌افتد. نگران استعداد بودن یعنی کلیشه‌ای شدن (+) اصلا چه عیبی دارد، بگذار بی استعدادترین نویسنده جهان باشیم، این هم در جای خود عنوان جذابی است. بهتر است به جای تلف کردن وقتمان برای فکر کردن به اینکه استعداد داریم یا نه، سعی کنیم از بازی با کلمه‌ها، کشف نکته‌های نگارشی، ساختن جمله‌ها و پاراگراف‌ها و عمیق‌تر خواندن لذت ببریم ✍️ @zangtafrih_g
8⃣1⃣ حواس پنجگانه وقتی در توصیف صحنه‌ی خاصی گیر می‌کنیم یا زمانی که میل داریم نوشته‌مان پر رنگ تر و محسوس‌تر باشد، می‌توانیم سراغ راهکاری ساده اما موثر برویم. حواس پنجگانه را لیست کنیم و جلوی هر کدام تا جایی که می‌توانیم درباره صحنه‌ای که در ذهن داریم بنویسیم. گاهی ممکن است در توصیف حسی مثل چشایی چیزی برای نوشتن نداشته باشیم، مهم نیست، معمولاً بعد از نوشتن دو یا سه حس اول به نتیجه مطلوبی می‌رسیم. من به ترتیب زیر می‌نویسم: بینایی شنوایی بساوایی بویایی چشایی 🌾تکرار در نوشتن گاهی برای تمرین نوشتن، می‌توانیم یک عبارت خاص را بارها و بارها پشت سر هم بنویسم. من با این تمرین یاد کودکی‌ام می‌افتم، وقتی در املای کلمه‌ای ضعیف بودم مجبور می‌شدم بارها و بارها از روی آن کلمه بنویسم. و همین باعث می‌شد تا مدت ها خواب آن کلمه را ببینم. این تمرین می‌تواند تاثیر زیادی در تقویت دقت کلامی ما داشته باشد و باعث شود تمرکز بیشتری روی شناخت کلمات و معانی آن‌ها داشته باشیم. همچنین با تکرار یک کلمه یا جمله‌ی خاص می‌توانیم به مهارت خوبی در شناخت آهنگ کلمات برسیم. به طور مثال من یک بار در عرض ۵ دقیقه دو صفحه متوالی از روی شعر زیر رونویسی کردم: تنها نشسته‌ام و حواسم نیست که دنیا با من است یا یک مدت هر لحظه که کاغذی به دستم می‌رسید و بیکار می‌شدم؛ این بیت سعدی را می‌نوشتم: گویند تمنایی از دوست بکن سعدی جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی تکرار واژه‌ها روی کاغذ، مثل ذکر گفتن با قلم است، و حسی از مراقبه را با خود به همراه دارد. ✍️ @zangtafrih_g
9⃣1⃣ جیم ران می‌گوید: شخصیت ما میانگین شخصیت پنج نفری می‌شود که بیشترین وقت خود را با آن‌ها می‌گذرانیم. می‌خواهم این جمله را وام بگیرم و آن را به دنیای خواندن و نوشتن تعمیم بدهم: احتمالاً سطح مهارت نویسندگی ما، میانگین آثار نویسندگانی می‌شود که بیشترین وقت را به مطالعه نوشته‌‌هایشان اختصاص می‌دهیم. نویسندگانی که زمان و انرژی‌مان را صرف مطالعه آثارشان می‌کنیم، از مهم‌‌ترین انتخاب‌های ما هستند. ما شبیه همان کسانی می‌نویسیم که آثارشان را می‌خوانیم. ۲ بعضی نویسنده‌ها دریچه جهانی شگفت‌انگیز و بکر را به روی ما می‌گشایند، و بعضی دیگر چیزی جز جهانی سطحی و دست چندم عرضه نمی‌کنند. هر از گاهی بهتر است از خودمان بپرسیم که بیش از همه با آثار کدام یک از نویسندگان دم‌خور هستیم. مطالعه نوشته‌های یک نویسنده، یعنی آغاز دوستی عمیق با او. آیا تا به‌حال به سطح فکری و میزان مهارت دوستان خود فکر کرده‌ایم؟ ۳ نمی‌شود مدام در حال خواندن خزعبلات تلگرامی باشیم و توقع داشته باشیم نوشته‌هایمان رنگ و حرف تازه‌ای داشته باشند. نمی‌توانیم جوجو مویز بخوانیم و توقع داشته باشیم مثل ماریو بارگاس یوسا بنویسیم.(منظورم تقلید نیست، تاثیر است) بین شاعر جوانی که به شکل جدی برای خواندن ادبیات کلاسیک وقت می‌گذارد با کسی که وقتش را با شاعرهای اینستاگرامی می‌گذراند، زمین تا آسمان فاصله است. ۴ البته بسیار مفید است که هر از گاهی نوشته‌های زرد و ضعیف را هم بخوانیم، چون آن‌ها به ما گوشزد می‌کنند چه کارهایی را نباید بکنیم. اما نباید فراموش کنیم که نوشته‌‌های ضعیف و بازاری نباید خوراک اصلی ذهن ما باشند. ۵ برای رشد در هر سبک داستانی یا غیرداستانی که می‌خواهیم بنویسم، باید با آدم‌هایی وقت بگذارنیم که قبلاً به سطح استادی در آن زمینه رسیده‌اند. شما بیشترین وقت خود را با چه نویسندگانی می‌گذارنید؟ ✍️شاهین_کلانتری @zangtafrih_g
0⃣2⃣ تا آخر صفحه بنویس البته واضح و مبرهن است که کار نیکو کردن از پر کردن است. بهتر است هر بار که شروع می‌کنیم به نوشتن؛ سعی کنیم هر طور شده تا انتهای صفحه بنویسم و هیچ بخشی از صفحه را را خالی نگذاریم. این کار شاید ساده و کم اهمیت به نظر برسد اما مثل بسیاری از عادت‌های ساده که در طولانی مدت تاثیرات شگفت انگیزی دارند، تلاش برای پر کردن صفحات نیز ما را غافلگیر خواهد کرد. ممکن است بگویم نمی‌شود وقتی که حرفی برای گفتن نداریم با زور و اجبار کاغذ را پر کنیم. مهم نیست چه چیزی می‌نویسم گاهی شاید نوشتن همین جمله که حرفی برای نوشتن نداریم کافی باشد. مهم این است خودمان را موظف کنیم تا هر طور شده تا انتهای صفحه بنویسیم. گاهی برایم پیش آمده در حین نوشتن آخرین سطر یک صفحه، درست در زمانی که به این نتیجه رسیده‌ام که سطل خلاقیتم تهی شده، به ایده‌ی جالبی دست یافته‌ام. شما دلتان نمی‌خواهد همین الان یک صفحه کامل بنویسید؟ ✍️ @zangtafrih_g
1⃣2⃣ رابطۀ غذا و نویسندگی پیش‌نوشت: ناتالی گلدبرگ در کتاب تا می‌توانی بنویس تمرین جالبی را پیشنهاد می‌دهد که انجام آن علاوه بر اینکه جالب و سرگرم کننده است، می‌تواند تاثیر مثبتی روی مهارت نویسندگی ما داشته باشد. در زیر این تمرین را برایتان نقل می‌کنم: “اگر به این نتیجه رسیده‌اید که در نوشتن مشکل دارید و هیچ چیز برای‌تان واقعی نیست، فقط درباره‌ی غذا بنویسید. غذا همیشه چیزی عینی و ملموس است و هیچ‌کدام از ما نمی‌توانیم در زندگی روزانه‌مان نادیده‌اش بگیریم. مدتی با عده‌ای کار می‌کردم که نمی‌توانستند از زمین و چیزهای زمینی جدا شوند. هر تمرینی به نوشته‌ای بی مزه و بی جاذبه منجر می‌شد. یک روز پیشنهادی کردم، گفتم: « خیلی خوب، ده دقیقه وقت دارید، درباره‌ی غذایی که دوست دارید بنویسید». نوشته‌ها پر تپش بود، پر از جزییات رنگارنگ. اصلاً انتزاعی و تجریدی نبود. نیروی نوشته‌ها در اتاق منتشر می‌شد. وقتی نوبت غذا می‌رسد، مردم می‌دانند چیزهایی را که دوست دارند، معین، واضح و ملموسند. درباره‌ی غذاهایی که بیش‌تر از همه دوست دارید بنویسید. دقت داشته باشید تمام جزییات را بنویسید. برای مثال جایی که در آن غذا خورده‌اید کجا بوده؟ با کی بوده‌اید؟ چه فصلی بوده؟ بدترین غذایی که هفته پیش خورده‌اید چه بوده؟ خیلی خوب، شاید بعضی از شما اجتماعی نباشید، شاید تا حالا در عمرتان یک غذای خوب نخورده‌اید، دل شکسته و تنها هستید و هیچ دوستی ندارید. خوب، خیلی راحت می‌توانید از آن ساندویچ پنیر مانده و کهنه‌ای که در آن آپارتمان خالی خیابان اول خوردید و سوسک‌ها روی قهوه‌ی ۲ روز مانده‌تان می‌لولیدند شروع کنید. این زندگی شماست. از همین شروع کنید.” پی‌نوشت: خدا را چه دیدید، شاید در اثر انجام این تمرین، ترغیب شدید مثل نجف دریابندری کتابی درباره آشپزی بنویسید! ✍️ @zangtafrih_g
2⃣2⃣ داستان شما چیست؟ ۱ هر کسی داستانی دارد. فکر می‌کنم همه‌ی ما، همه‌ی آدم‌هایی که به خواندن و نوشتن علاقه دارند، همیشه باید داستانی در دست نوشتن داشته‌ باشند. کار روی داستان باعث می‌شود اشیا، روابط و اتفاقات دور و برمان را متفاوت‌تر و عمیق‌تر مشاهده کنیم. چون دنبال ایده‌ها و مصالحی می‌گردیم تا داستان‌مان را غنی‌تر کنیم. قرار نیست همه‌ی ما فیلم‌نامه‌ای برای ساخت یا رمانی برای چاپ بنویسیم. همین‌که همیشه داستانی را در ذهن داشته باشیم و هر از گاهی، توی قطار و ماشین، به وقایع و شخصیت‌های داستانمان فکر کنیم، اتفاق ارزشمندی است. داستان‌نویسی چنان لذت شگفت انگیزی دارد که حیف است بگذاریم فقط نصیب داستان‌نویس‌ها بشود! همه‌ می‌توانیم داستان‌های شخصی خودمان را داشته باشیم. داستان‌هایی که بازتاب تجربیات ذهنی ما باشند. شاید با نوشتن داستان‌ بتوانیم آرزوی‌های دست‌نیافتی‌مان را تجربه کنیم، به جاهایی سفر کنیم که شاید در واقعیت، توان و فرصت رفتن به آن مکان‌ها را نداشته باشیم. ما قصه می‌نویسم تا بتوانیم واقعیت را تاب بیاوریم. به تعبیر ماریو بارگاس یوسا، داستان، مامن روح‌های عاصی است. ۲ یکی می‌گفت فقط دو جور پیرنگ و طرح داستانی وجود دارد: الف) کسی به سفر می‌رود. ب) غریبه‌ای وارد شهر می‌شود. داستان شما به کدام یکی از دو طرح بالا شبیه است. همین الان چند خطی درباره آن بنویسید ✍️ @zangtafrih_g
3⃣2⃣ بیا بنویسیم… لازم نیست همیشه شق و رق پشت میز تحریر بنشینم و بنویسیم. گاهی می‌توانیم موقعیت‌های فیزیکی متفاوتی را برای نوشتن امتحان کنیم. مثلاً می‌توانیم کف آشپزخانه دراز بکشیم و بنویسیم. می‌توانیم برویم کنار بخاری، قهوه‌ای بنوشیم و با کلمه‌ها بازی کنیم. می‌توانیم برویم پشت‌بام، نفس عمیق بکشیم و چند خطی بنویسیم. گاهی می‌توانیم توی رختخواب، در حالی که دستمان از زیر پتو بیرون آمده، دو سه پاراگراف بنویسیم. گاهی می‌توانیم کنار پیاده رو بنشینم و حین تماشای رفت و آمد مردم، توی دفترچه یادداشتمان هر چیزی را که به ذهنمان می‌رسد بنویسیم. حتی می‌شود گاهی توی راه پله خانه، روی پله‌ها نشست و نوشت و به نگاه عاقل اندر سفیه همسایه‌ها بی توجه بود. مهم این که فرصت نوشتن در وضعیت‌های مختلف را از دست ندهیم. گاهی عوض کردن جای همیشگی‌مان منجر به کشف ایده‌های بدیعی می‌شود، ایده‌های که می‌توانند حس و حال تازه‌ای را وارد زندگی نویسندگی ما کنند. ✍️ @zangtafrih_g
4⃣2⃣ حسرت نوشتن | چرا نمی‌توانیم بنویسیم؟ حسرت نوشتن ابتدا این دو نقل قول را بخوانیم: «حقیقت این هست که دلم می‌خواست بیشتر بنویسم و بیشتر فیلم درست کنم.» (+) -ابراهیم گلستان در ۹۴ سالگی …آغاز مریضی‌اش بود و برای تشخیص به بیمارستان رفتیم، می‌گفت: «این­‌بار که خوب شوم، دیگر همۀ­ این کارها، مجله و این­‌ها را کنار می­‌گذارم و فقط می‌نویسم.» که دیگر از بیمارستان بازنگشت. (+) -فرزانه طاهری | دربارۀ هوشنگ گلشیری این دو جمله از زبان دو تن از نویسندگانی‌ست که شاهکار آفریده‌اند، و هر دو به حدی کار کرده‌اند که نامشان برای همیشه در تاریخ فرهنگ و ادبیات ایران باقی خواهد ماند. با دیدن حسرت و افسوس این دو نویسنده، با خودم می‌گویم پس وای بر ما! چرا نمی‌توانیم بنویسیم؟ به زعم من بزرگ‌ترین گرفتاری امروز ما موبایل هوشمند و شبکه‌های اجتماعی است. با همیشه آنلاین بودن چند چیز مهم را از دست می‌دهیم: تمرکز: کم‌طاقت شده‌ایم. نمی‌توانیم مرتب و منظم و طولانی بخوانیم. وقتی کتاب را باز می‌کنیم حتی اگر موبایل کنار دستمان نباشد، فکرمان کماکان پیش موبایل است. پس به اولین لازمۀ نوشتن به حد کافی نمی‌پردازیم. از طرفی نوشتن دشوار است. آدمیزاد پیش از موبایل و اینترنت هم مدام از نوشتن طفره می‌رفت. حالا اوضاع خراب‌تر هم شده. چه کسی حوصله می‌کند چند ساعت روی نوشتن یک صحنه از رمانش وقت بگذارد و در برابر وسوسۀ چک کردن استوری اینستاگرام مقاومت کند؟ برای گریز از ملال نوشتن، اولین انتخاب ما دنیای پر زرق و برق موبایل است. فرصت خیساندن ایده‌ها: گابریل گارسیا مارکز پانزده سال به «صد سال تنهایی» فکر کرد، و بعد آن را نوشت. البته که این پانزده سال را بیکار ننشست. چیزهای دیگری نوشت تا وقت نوشتن صد سال‌ تنهایی هم برسد (+). اما به زعم من و بر اساس آنچه برخی پژوهشگران می‌گویند ذهن مشوش آدم‌های دنیای دیجیتال توان و زمانی برای ورز دادن ایده‌ها ندارد. ذهنی‌نویسی: ذهنی‌نویسی کمی جدی‌تر و فعالانه‌تر از خیساندن ایده‌ها در ذهن است. در این مرحله  توی ذهنتان به جملات و پاراگراف‌‌ها شکل می‌دهید. مثلاً می‌بینید در حال قدم زدن هستید و جملات متنتان را با خودتان زمزمه می‌کنید؛ دقیقاً به همان شکل و صورتی که می‌خواهید روی کاغذ بیاورید. که خب ذهن موبایل‌زده احتمالا چنین مجالی را نمی‌یابد. راهکار از اوقات فراغت خودتان لذت ببرید و نگذارید موبایل کیفیت خلوت شما را زایل کند. برای شروع، فاصله گرفتن از موبایل و فضای دیجیتال، حتی به اندازۀ چند ساعت در روز، بسیار مفید است. از بی‌حوصله‌گی نترسید، و برای رفع ملال به موبایل پناه نبرید. ذهن خودتان را با چیزهای دیگر مشغول نکنید. فیلم و سریال که جای خود، حتی گاهی کتاب هم نخوانید. بیکار نشستن را تمرین کنید. پیاده‌رویِ بدون موبایل را جدی بگیرید. از چُرت‌زدن لذت ببرید. بعد می‌بینید که اشتهایتان برای نوشتن صد برابر شده. البته اگر دوست دارید که بعدها حسرت کم نوشتن را نخورید. ✍️ @zangtafrih_g
5⃣2⃣ از نوشتن که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم بعضی از دوستان عزیزم که از خوانندگان وبلاگ هستند، تصور می‌کنند نوشتن فقط یعنی داستان‌نویسی، و اگر قصد داستان‌نویس شدن نداریم نباید دست به قلم ببریم. در حالی که داستان‌نویسی و نوشتن رمان فقط بخشی از دنیای نوشتن و نویسندگی است. من بیش از هر چیز نوشتن را ابزار موثری برای فکر کردن می‌دانم. اگر به من بگویند تا پایان عمر حق انتشار حتی یک جمله را هم ندارم و هر چه می‌نویسم را هم باید پنج دقیقه بعد از نوشتن بسوزانم، باز هم به نوشتن ادامه می‌دهم. من از فرآیند نوشتن مزخرف‌ترین و بی‌معناترین جمله‌ها نیز لذت می‌برم. نوشتن می‌تواند درمان باشید، روانکاوی که هیچ‌وقت تعطیل نیست و همیشه در دسترس است. نوشتن می‌تواند بهترین روش ما برای تصمیم‌گیری و انتخاب باشد. نوشتن می‌تواند شکل‌دهندهٔ عمیق‌ترین ارتباطات انسانی باشد. نوشتن می‌تواند بهترین ابزار ما برای توسعه فردی باشد. نوشتن می‌تواند آشکارکننده پنهانی‌ترین لایه‌های افکار ما باشد. نوشتن می‌تواند ما را عمل‌گراتر کند. نوشتن می‌تواند ما ریزبین‌تر و دقیق‌تر کند. و نوشتن می‌تواند شوق زندگی را چند برابر کند. من در بند این نیستم که نویسنده نامیده شوم. همیشه یک شاگرد خواهم ماند، کسی که دوست دارد نوشتن را بلد شود. قرار نیست همه ما کتاب چاپ کنیم تا به این نتیجه برسیم که نوشتنمان مفید و مؤثر بوده. ما می‌توانیم در خلوت خودمان و فقط برای لذت خودمان بنویسیم و هرگز یک کلمه از نوشته‌هایمان را به کسی نشان ندهیم. ما می‌توانیم نامه‌های خوبی بنویسم. می‌توانم فقط درباره اهداف و آرزوهای شخصی‌مان بنویسم. می‌توانیم انتزاعی‌ترین افکارمان را روی کاغذ بیاوریم. می‌توانیم نویسندهٔ وفادار خواب‌ها و رویاهایمان باشیم. همه این‌ها نوشتن است و بسیار صادقانه و ارزشمند. من صرفاً برای لذت می‌نویسم، لذت فکر کردن، لذت بازی با کلمه‌ها، بقیه چیزها مثل چاپ کتاب و نام و نان و… محصولات جانبی‌اند، باشند یا نباشند در علاقه من به نوشتن هیچ تأثیری نمی‌گذارد. ✍️ @zangtafrih_g
6⃣2⃣چگونه با جزئیات بنویسیم؟ پیش‌حرف: پرسه در کتابفرشی‌ همیشه غافلگیرم می‌کند، امروز در نشر ثالث پرسه می‌زدم که کتاب «گفت‌و‌گو با ده نویسندۀ آلمانی‌زبان» را جستم. گرم مطالعۀ این کتاب هستم و نگاه حرفه‌ای و متفاوت نویسندگان آلمانی برایم بی نهایت جذاب است. تکه‌ی زیر از گفتگوی هرست بینک با مارتین والزر انتخاب کرده‌ام. در این بخش از گفت‌وگو والزر فی‌البداهه و به شکل استادانه به شرح جزییاتی می‌پردازد که درس بزرگی برای بهتر نوشتن است. اصل مطلب: «و سپس به خانه ‌می‌رود». به نظر من ننوشتن این جمله بهتر از نوشتن آن است. نوشتن، هنگامی برایم لذت‌بخش است که این «رفتن» را با تمام جزییات آن بنویسم. بهتر است با همین مثال نشان دهم که اضافه کردن جزئیات چه تاثیری دارد: خوب. او به خانه می‌رود، در راه به دختری بر می‌خورد که او نیز در همان خیابان زندگی می کند. دختر او را نمی‌بیند، چرا که او از راه شنی می‌رود، چیزی زیر پایش می‌شکند. نگاه می‌کند، حلزون است. پوسته‌اش را شکسته است. ساعت، شش بعدازظهر است و ناقوس‌ها در همین دم به صدا در می‌آیند. طنین ناقوس درون پوستۀ حلزون نفوذ می کند. پس آنگاه فوج پرستوها بر فراز خانه‌ها آفتابی می‌شوند. دو جوجه پرستو از آنها فاصله می‌گیرند و بالای خانۀ او به پرواز در می‌آیند. ناگهان سقوط می کنند و جلو پایش بر زمین می‌افتند، هر دو مرده یا نیم‌مرده. و او به خانه می‌رود، بی آنکه نگاهی به پرستوها بیندازد، گویی اتفاقی نیفتاده است. خوب. حالا از خودم می‌پرسم:«او به خانه می‌رود». می توانم گفتنی‌های دیگر را کنار بگذارم؟ البته که نمی توانم. در همین چند سطر چیزهای بسیاری برای گفتن وجود دارد. یک دختر، یک حلزون، ناقوس کلیسا، پرستوها. نمی‌دانم ‌چطور بگویم، اما نمی‌شود این حرف‌ها را طور دیگری تعریف کرد. بدون آن جزییات اصلاً دلم نمی خواهد چیزی را تعریف کنم. «او به خانه می‌رود». که چه بشود؟ ✍️ @zangtafrih_g
7⃣2⃣ پیش‌نوشت: بعضی از دوستان عزیزم خواسته‌اند تا لیستی از کتاب‌هایی که دوست دارم بنویسم. قبلاً چند برای برای بعضی از دوستانم چنین لیستی نوشته بودم. خودم هم فهرستی از کتاب های مورد علاقه‌ام را جلوی چشمم دارم و هر از گاهی آن را مرور می‌کنم. توی وبلاگ هم به بهانه‌های مختلف کتاب‌های مورد علاقه‌ام را معرفی کرده‌ام. اما به نظرم رسید به جای پیشنهاد لیستی از کتاب‌ها که من را یاد تجویز نسخه می‌اندازد از کاری بگویم که به نظرم مفیدتر و راه گشا‌تر است. اصل مطلب: من پرسه زدن را دوست دارم، در لغت نامه دهخدا آمده که پرسه مخفف پارسه است یعنی گدایی کردن. من فکر می‌کنم بهترین نوع پرسه، پرسه زدن در کتابفروشی است. استاد عزیزی داشتم که می‌گفت یادگیری واقعاً روبروی دانشگاه تهران اتفاق می‌افتد. دانشگاه، لیست‌ها و پیشنهاد‌های دوستان شاید فقط بهانه‌ای باشند برای اینکه ما را کنجکاو کنند به جستجوی بیشتر. بگذاریم کتاب‌ها ما را انتخاب کنند. جمله‌ی بالا لفاظی نیست یا بازی با کلمات نیست. من دوست دارم به جای نوشتن لیستی از کتاب‌ها، از شما بخواهم که اگر می‌توانید حداقل هفته‌ای یکبار سری به کتابفروشی‌ها بزنید. لزومی ندارد هربار که به کتابفروشی می‌روید کتاب تازه‌ای بخرید، مهم این است که هر هفته برای رفتن به کتابفرشوی بی‌قراری کنید. بعد ازمدتی پرسه زدن در میان کتاب‌ها به عادت شما تبدیل می شود، عادتی که به راحتی نمی‌توانید از آن بگذرید. بعد ازمدتی کتابفروشی‌های مورد علاقه‌مان را پیدا می‌کنیم، البته خوب است هر از گاهی هم به دست‌دوم‌فروشی‌ها سر بزنیم. وقتی به کتابفروشی‌می‌روید، سعی کنید قفسه‌ها را زیر رو کنید، به هیچ عنوان منفعل نباشید. به زیر و بم کتابفروشی مورد علاقه‌‌تان سرک بکشید. اگر به کتاب‌های روانشناسی علاقه ندارید، حتماً سری به قفسه کتاب‌های روانشناسی بزنید، سعی کنید بخش‌های ناشناخته کتابفروشی را کشف کنید. هر بار به قفسه رمان‌ها بروید و سعی کنید سطر اول یا پراگراف اول حداقل پنج رمان را بخوانید. اگر پرسه زدن در کتابفروشی‌ها را جدی بگیرند، خود کتاب ها به شما می گویند که باید چه بخوانید. گاهی به کتابی برمی‌خورید که دقیقاً دغدغه و نیاز فعلی شما را نشانه رفته است. پرسه زدن توی کتابفروشی مثل ماهیگیری است، گاهی شاید هیچ صیدی نداشته باشید، اما گاهی شگفت‌زده می‌شوید، شاید هم شانس بیاورید و پری دریایی به قلابتان گیر کند. ✍️ @zangtafrih_g
8⃣2⃣ اهمیت داشتن دفترچه استعاره دنیل پینک می‌گوید: هر چه استعاره را بهتر درک کنیم، خودمان را بیشتر درک می‌کنیم. پینک در کتاب ذهن کامل نو چند صفحه‌ای درباره استعاره‌های مفهومی نوشته و توصیه کرده دفترچه‌ای را به نوشتن استعاره های که می شنویم و می‌خوانیم اختصاص بدهیم. چند جمله زیر را از کتاب ذهن کامل نو نقل می‌کنم: -استعاره یعنی درک یک چیز از منظر چیز دیگر. -استعاره نقشی محوری در اندیشیدن دارد. فرآیندهای فکری بشری عمدتاً استعاری هستند. جرج لیکاف -استعاره خون حیات بخش همه‌ی هنرها است. تویلا تارپ -فقط ذهن انسان است که می‌تواند استعاری فکر کند و روابطی را ببیند که کامپیوترها نمی‌توانند تشخصیص دهند. -در فرآیند خلاقیت ضریب استعاره همان ارزشمندی ضریب هوش را دارد. -تفکر استعاری به ما کمک می کند دیگران را بهتر بفهمیم. -استعاره میل ما به معنا را سیراب می‌کند. -بخش عمده‌ای از درک خویش، جستجوی استعاره‌های شخصی مناسبی است که به زندگی‌مان معنا می‌بخشند. جرج لیکاف   پینک معتقد است داشتن دفترچه استعاره باعث می‌شود در نوشتن، اندیشیدن و سایر بخش‌های زندگی‌مان استعاره‌های خود را خلق کنیم. حالا مدتی است دفترچه‌ای برای ثبت استعاره و تشبیه ها در نظر گرفته‌ام. به گمانم استعاره‌ها به شکل شگفت‌انگیزی در افزایش هوش کلامی و خواندنی‌تر‌شدن نوشته‌های ما موثرند. داشتن دفترچه استعاره باعث شده تا شاخک‌هایم برای جمع‌آوری استعاره‌هایی که در کتاب‌ها و مقاله‌ها می‌خوانم تیزتر شود. لذت جمع‌آوری استعاره‌ها غیر قابل وصف است. بگذارید یکی از جمله‌هایی را که در دفترچه‌ام نوشته‌ام برایتان نقل کنم: کوچکترین ایمانی به چیزهایی که نوشته‌ام ندارم، نوشته‌هایم مانند پول هستند، وقتی خودت آن را تولید کنی، تقلبی به نظر می‌آیند ✍️ @zangtafrih_g
9⃣2⃣ چگونه عمیق‌تر شویم؟ در روزگار کم‌عمق‌ها، عمیق شدن و ژرف اندیشیدن کمیاب و دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد. اینترنت و خصوصاً گوشی موبایل روزبه‌روز ما را سطحی‌تر و کم‌حوصله‌تر می‌کنند. گویی همه تبدیل‌شدن به اقیانوس نیم سانتی را افتخار می‌دانند. اما دریغ از فکری ناب، پیشنهادی تازه و حرکت نو. حالا حتی اساتید ادبیات هم تاب خواندن رمان‌های قطور را از دست داده‌اند؛ و به یکی دو تا پاراگراف یا تک‌جمله‌ای از کتاب‌ها اکتفا می‌کنند. حتی حوصله نمی‌کنند کتاب «چگونه درباره کتاب‌هایی که نخوانده‌ایم حرف بزنیم» را بخوانند! از این به بعد می‌خواهم در بخش جدیدی با عنوان «چگونه عمیق‌تر شویم» از فکر کردن بنویسیم. مسلماً چنین نوشته‌هایی به معنای این نیست که من آدم عمیقی هستم! بلکه در نوشتن این پست‌ها سعی می‌کنم روش‌هایی را کشف کنم برای عمیق‌تر فکر کردن و گریز از سطحی بودن. اما اولین قدم: چند وقتی است گام اول را برداشته‌ام، قدم اول هر چقدر کوچک‌تر باشد بهتر است، چون انگیزه ادامه کار را افزایش می‌دهد. هر روز صبح خودم را موظف کرده‌ام که حداقل ۳۰ الی ۵۰ صفحه از یک رمان بلند را بخوانم. با ابله داستایفسکی آغاز کرده‌ام، شاید بعداً درباره این رمان درخشان چند جمله‌ای بنویسیم. اول کار فکر نمی‌کردم خواندن رمان به انگیزه‌ی من برای بیدار شدن تبدیل شود. ولی حالا به شوق خواندن صبحگاهی بیدار می‌شوم. به گمانم خواندن رمان‌های قطور و طولانی بر توجه، تمرکز و عمق تفکر ما می‌افزاید. رمان‌خوانی موضوعی جدی و مهم است که به گمانم برای هر کسی که در پی تمایز و توسعه‌ی فردی است گامی بلند و مؤثر به نظر می‌رسد. با غرق شدن در دریای ادبیات ناب است که به انسان‌هایی خوش‌فکر و ژرف‌اندیش می‌شویم. ✍️ @zangtafrih_g
0⃣3⃣ چگونه داستان ۵۵ کلمه‌ای بنویسیم؟ پیش‌نوشت: نوشتن داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای علاوه بر اینکه سرگرم کننده و لذت بخش است(+)، می‌تواند در تقویت مهارت‌های نویسندگی ما نقش موثری داشته باشد. مهارت در نوشتن داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای موجب تقویت خلاقیت ما در خلاصه نویسی می‌شود. همچنین برای تولید محتوا در شبکه‌های اجتماعی نوشتن داستان‌های ۵۵ کلمه ای ژانر مناسبی به نظر می‌رسد. اصل مطلب: داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای* اولین قانون در نوشتن داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای آن است که نویسنده دایماً به خاطر داشته باشد که«داستان» می‌نویسد و نه«شعر» یا«مقاله». بنابراین رعایت: ۱-وحدت مکان و زمان. ۲-وحدت شخص یا اشخاص داستانی. ۳-وحدت موضوع، داشتن درگیری یا گره‌افکنی(پیرنگ داستان). ۴-نتیجه گیری یا گره‌گشایی(دنومان). در داستان‌هایی که تعداد کلمات متن از ۵۵ کلمه بیشتر نباشد، همچون دساتان کوتاه و رمان ضروری به نظر می‌رسد. استیو توماس نکات مهم دیگری را برای نوشتن داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای به شرح زیر پیشنهاد می کند: «می‌توانید در هر مورد که علاقه‌مند هستید بنویسید اما نمی‌توانید بیش از ۵۵ کلمه استفاده کنید. البته مجاز به استفاده‌ی کم‌تر از این محدوده هستید. و واقعاً یک کلمه چیست؟ ساده است اگر شما آن را در فرهنگ لغات یافتید، آن حتماً یک کلمه است. -هم‌چنان به خاطر داسته باشید که نام داستان در شمارش کلمات محاسبه نمی‌گردد. اما نباید از ۷ کلمه بیشتر باشد. -اعداد نیز به مانند کلمات محاسبه می‌گردند اما اگر آن‌ها را با کلمات بنویسیم در تعداد کلمات داستان شمارش می‌گردند(۲۸، یک کلمه محاسبه می‌شود و بیست و هشت، ۳ کلمه). -هرگونه علامت‌گذاری مجاز است و در شمارش به حساب نمی‌آیند، پس در به کار بردن آن‌ها آسوده خاطر باشید». به نظر می‌رسد نوشتن داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای راهنمای خوبی برای خبرنگاران مطبوعات، رادیو و تلویزیون و سازمان‌های خبری باشد زیرا نویسندگان می‌آموزند چگونه با کم‌ترین کلمات و رعایت سادگی در نوشتار مفاهیم عمیق و گسترده را در قالب یک پیام به مخاطبان خود انتقال دهند. اکنون شما را به خواندن دو نمونه از داستان‌های ۵۵ کلمه‌ای دعوت می‌کنیم: ۱ سرایدار مرد کوچک اندام فریاد کشید: روی چمن‌ها راه نرو! مرد بزرگ جثه پاسخ داد: احمق نباش. چمن چیزی احساس نمی‌کنه. -باید از آن‌ها مراقبت کنی. این‌ها به ما زیبایی می‌بخشند ولی زود هم خراب می‌وند. -حال هر چی… سال‌ها گذشت، هر دو مرده بودند. چمنِ گورستان، روی هر دو را یکسان پوشانده بود. استیفن مک‌لو ۲ آخرين چراغ جادوي دنيا را يك تمساح موقعي كه در اعماق چاله‌ي آبي در كنيا به دنبال شكار مي‌گشت، خيلي اتفاقي پيدا كرد و دم خود را به آن كشيد. به همين دليل آخرين جادوي واقعي دنيا هيچ‌كس را شگفت‌زده نكرد؛ تنها چند زيست‌شناس كشف كردند كه غزال‌هاي منطقه ناگهان چاقتر، كندتر و تشنه‌تر شده‌اند ✍️ @zangtafrih_g
1⃣3⃣ انسان می‌تواند در هر زمانی بنویسد… انسان می‌تواند در هر زمانی بنویسد، به شرطی که با لجاجت هر چه تمام‌تر، این هدف را دنبال کند. ساموئل جانسون ✍️ @zangtafrih_g
2⃣3⃣ نوشتن از روی احساسات وقتی احساس می‌کنی چیزی برای نوشتن نداری، یا از هر فکر و ایده‌ای تهی شده‌ای، باید به دنبال راهی بگردی تا احساساتت جان تازه‌ای بگیرند. باید بدانی چه چیزهایی احساسات تو را برمی‌انگیزانند. زمانی نویسنده‌ای حرفه‌ای می‌شوی که یاد بگیری وقتی به بن‌بست می‌رسی با یکسری بازی‌ها نوشتن را دل‌چسب‌تر کنی. پل توماس اندرسون که علاقه خاصی به نوشتن با موسیقی دارد می‌گوید: نوشتن از روی احساسات منجر می‌شود صفحات زیادی به نگارش درآید. وقتی چیزی در سر نداری، یا به عبارتی حس می‌کنی به چیزهایی که در ذهنت هست دسترسی نداری، یا چیز دندان‌گیری بین افکارت نمی‌یابی، به سراغ ترفندها و تکنیک‌هایی برو که جرقهٔ روشن شدن احساساتت را می‌زنند. این می‌تواند مرور خاطره‌ای باشد با بار عاطفی بالا می‌تواند نوشتن نامه به کسی باشد که احساسات پررنگی به او داری می‌تواند نوشتن درباره تم‌ها و موضوعاتی باشد که همیشه که تو را تهییج می‌کنند و به حرکت وامی‌دارند می‌تواند گوش دادن آهنگ‌هایی باشد که بندبند وجود تو را می‌لرزانند و… @zangtafrih_g
3⃣3⃣ خواب‌ها و رؤیاهایمان را جدی بگیریم بتهوون می‌گوید: بهترین لحظه‌هایی زندگی‌ من آن‌هایی بودند که در خواب گذراندم. قبلاً نوشته بودم که من سفر نمی‌روم و مدت‌هاست که از سفر کردن طفره می‌روم. ولی در خواب گهگاهی سفر می‌کنم، به دریا و کویر می‌روم و با آدم‌هایی که خیلی‌هایشان را نمی‌شناسم هم‌سفر می‌شوم. (+) رویا‌ها می‌توانند یکی از مؤثرترین و خلاقانه‌ترین ابزارهای ما برای تصمیم‌گیری و حل مسئله باشد. شاید یکی از اقدامات مفیدی که می‌توانیم در سال جدید انجام بدهیم جدی گرفت رؤیاهایمان باشد. درباره رؤیا کتاب‌های متعددی منتشرشده، از نوشته‌های خرافی گرفته تا تحقیقات روانشناسی. رؤیا بخش مهمی از یک زندگی‌ خلاقانه است، بهتر است به‌جای تفسیرهای خرافی و عجیب‌وغریب از رؤیاها به استفادۀ خلاقانه از رویاها برای ساختن ایده‌های تازه بیندیشیم. چه بسیار آثار هنری، ادبی، عملی و فکری که جرقۀ اولیه آن‌ها در خواب زده شده است. بنابراین یک فرد خلاق حتی در خواب هم در حال کار کردن است، شاید خیلی غنی‌تر و بی‌پرواتر و صدالبته بدون سانسور. برای کسی که دئبال ایده‌های تازه می‌‌گردد، خواب و رؤیا مانند چشمه‌ای جوشان عمل می‌کند.  گراهام گرین، به نکته جالبی اشاره‌کرده است: بعضی اوقات، یکی شدن با یک شخصیت از داستان تا جایی پیش می‌رود که آدم به‌جای رؤیای خودش رؤیایِ رؤیای او را می‌بیند. برای مطالعه‌ی علمی‌تر و بهتر در این زمینه دو کتاب حیوان قصه‌گو و کمیتۀ خواب را پیشنهاد می‌کنم. متن زیر را که درباره بهره‌برداری آگاهانه از رؤیاهاست از کتاب خواندنی و جذاب کمیتۀ خواب نوشته دیردرا بریت نقل می‌کنم: روانشناس‌ها برای پرورش رؤیاهای مشکل‌گشا، آئین‌های «کاشت نهفته» را پرورانده‌اند. هدف این آئین‌ها مسائل شخصی و عاطفی است، ولی برای کارهای عملی آفرینش گری هم مناسب هستند. دستورالعمل‌های کاشت نهفته معمولاً حاوی دستورهای زیر هستند: مسئله را به‌صورت عبارت یا جملۀ کوتاه نوشته و بغل تخت خود بگذارید. چند دقیقه قبل از خواب مسئله را بررسی کنید. وقتی در بستر خواب هستید مسئله را در صورت امکان مانند تصویری مجسم کنید. خودتان را در حال رؤیا پیرامون مسئله، بیداری از رؤیا و نوشتن د دفترچه مجسم کنید. درست هنگامی‌که دارد خوابتان می‌برد، به خود بگویید که مایل به دیدن رؤیا دربارۀ مسئله موردنظر هستید. روی پاتختی، کاغذ یا قلم –شاید چراغ‌قوه یا خودکاری که نوکش چراغ دارد- داشته باشید. اشیاء مربوط به مسئله را روی پاتختی بگذارید. پس از بیدار شدن، پیش از اینکه از رختخواب بیرون بیایید قدری در سکوت دراز بکشید. به این توجه کنید که آیا اثری از یادآوری یک رؤیا در شما هست و اگر امکان‌پذیر باشد خود را به یادآوری بیشتر رؤیا تشویق کنید. آن را بنویسید. ✍ @zangtafrih_g