eitaa logo
🖤تنهامسیری های زنجان 🇵🇸🖤
908 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
51 فایل
به تنها مسیر آرامش زنجان خوش آمدید.🌼 کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج مولا ، آزاد میباشد.🌱🌱 آیدی ادمین @meraj1_313 لینک کانال با ما همراه باشید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1759117344C4166aadb31
مشاهده در ایتا
دانلود
7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣بسم الله النور 🌸روزمان را معطرکنیم به عطر بهشت با شناخت صفات اهل بهشت 🌷روزتون بهشتی.... 🌹@zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَى حُجَّةِ الْمَعْبُودِ وَ كَلِمَةِ الْمَحْمُودِ... 🌱سلام بر آن مولایی که آینه ی تمام نمای خداست. سلام بر او و بر روزی که تمام خلق در آینه وجود او، خدا را به تماشا خواهند نشست... 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس. 🌹@zanjan_tanhamasir
شکر15.mp3
7.33M
۱۵ چشماتو باز کن؛ تا نعمت ها رو ببینی! چشمانی که به دیدن نعمتها عادت میکنند؛ عیبها و کاستی ها رو کمتر میبینند. و این: از نشانه های بارزِ اهلِ شُکــره. 🎤 تنها مسیر...🦋 🌹 @Zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تجمع اعتراض آمیز طلاب و روحانیون و مردم ولایت مدار زنجان در حمایت از مرجعیت و مقام عظمای ولایت فقیه 🔹 به منظور دفاع از کیان اسلام و ارزش‌های الهی، مرجعیت و به ویژه مقام عظمای ولایت، در پاسخ به اهانت نشریه هتاک فرانسوی و با توجه به آزردگی خاطر شدید آزادگان جهان، مطالبه و خیزش امت اسلامی تجمع پرشور مردمی، ایمانی و انقلابی طلاب و روحانیون زنجان چهارشنبه مورخه ۱۴۰۱/۱۰/21 ساعت ۱۰ صبح حسینه اعظم زنجان برگزار می‌گردد. 🌹@Zanjan_tanhamasir
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «همین فردا ظهوره» 👤 استاد 🔅 ایام الله و ظهور رو نزدیک بدونید... يعنی یادآوری عزیزترینی که در شلوغی‌های زندگی ما شده است ... 🌹@Zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... امید که با خودش فکر کرده بود سعید به ما شماره داده بدون هیچ مقدمه ای یقه ی سعید را گرفت! در همین حین لیلا برگه را از سعید گرفت و سریع گذاشت داخل کیفش! سعید متحیر و گیج مونده بود که چه اتفاقی افتاده! با دو تا دستش محکم دستهای امید را گرفته بود می گفت: آقا چرا یقه را گرفتی! ول کن ببینم قضیه چیه؟! من شروع کردم به داد زدن که چکار داری میکنی؟! صداش رو بلند کرد و به سعید گفت: دیگه اینقدر پرو شدی شماره میدی! مهلت ندادم سعید حرف بزنه گفتم : به تو ربطی نداره ولش کن این آقای محترم رو... امید که دیگه حسابی عصبی شده بود و همینطور سعید را به دیوار چسبونده بود گفت: عه! پس این آقا محترم هستن! با یه ضربه ی مشت یکی محکم زد توی شکمش! سعید که دیگه بدجوری داشت دست و پاش بسته می شد با اون جثه ی ریزش یک حرکت زد و امید نقش زمین شد... آخ آخ امید خیلی بد خورد زمین! سعید که دید امید بدجوری نقش زمین شد رفت سمتش بلندش کنه که امید این بار با پاش یه لگد زد که خورد به صورت سعید! اوه... اوه... خون از گوشه لبش جاری شد... معلوم بود خیلی عصبی شده مشتش را گره کرد بکوبه توی صورت امید اما نمی دونم چی شد با اینکه می تونست بی خیال شد! محکم یقه ی امید را گرفت و بلندگفت: چرا بدون اینکه بدونی قضیه چی دعوا راه می اندازی؟! بچه ها ی دانشگاه دورمون با فاصله جمع شده بودن...نمی دونستم باید چکار کنم! مستأصل شده بودم! خیلی وضعیت ناجور شده بود! توی همین حال و هوا دیدم لیلا از ته سالن نفس زنان با مامور حراست داره میاد! اصلا نفهمیدم کی رفته بود که الان اومد! مامور حراست که رسید امید و سعید را از هم جدا کرد لیلا سریع دستش رو طرف امید نشونه رفت و گفت: این آقا مزاحم ما شده! من هم ادامه دادم تازه این آقای محترم رو هم بدون هیچ دلیلی کتک زدند! مامور حراست در حالی که هردو نفرشون رو می برد گفت: بریم تکلیفتون رو مشخص کنم... سعید و امید که با مامور حراست رفتند من‌و لیلا هم رفتیم گوشه ایی از حیاط دانشگاه روی یک نیمکت نشستیم... خیلی ناراحت بودم به لیلا گفتم: دیدی چه بلوایی شد؟ به نظرت باهاشون چکار میکنن؟! لیلا خیلی ریلکس سری تکون داد و گفت: هرکاری باهاش بکنن حقش! پسریه پرو! دیدی چکار کرد؟ گفتم: الان دقیقا کدومشون رو می گی؟ گفت: نازی تو منو می کشی! خوب معلومه امید را میگم! دیدی چه جوری سعید رو زد... گفتم : آره خیلی بد شد صورتش خونی شد ولی سعید هم خوب جبران کرد با اون حرکتی زد امید نقش زمین شد! فکر کنم کاراته ای، تکواندویی چیزی بلد هست که اینجوری امید ضربه فنی شد! لیلا همینطور که آدامسش را می جوید گفت: عه! پس امید هم خورد حیف شد من این قسمتش را ندیدم! بعد ادامه داد راستی نازنین سوالم خوب بود حال کردی ایندفعه؟! تازه یادم افتاد چشمهام رو درشت کردم و گفتم: لیلا این چه سوال مسخره ایی بود پرسیدی با اون ضایع بازی که درآوردی؟! گفت: اولا من علم غیب نداشتم بچه های مهندسی هم قسمت دانشکده شما هم میان! بعد هم حالا مگه چی شد مهم اینه ما ایندفعه به هدفمون رسیدیم! گفتم: اولا عزیزم تو خودت دانشجوی دانشکده هنر قسمت ما چکار می کنی! بعد هم کلاس های عمومی بستگی به استاد داره دیگه ممکن داخل هر کلاسی برگزار بشه یعنی تو این رو نمی دونی! حالا این به کنار بماند! خداوکیلی یه نگاهی به قیافه خودت و خودم می کردی! قشنگ معلوم بود سوالت سرکاریه! بعد هم ما هنوز به سعید نیاز داشتیم با این سوالی تو طرح کردی حالا باید بریم دنبال نخود سیاه... اصلا لیلا فک کنم بهتر هم هست قضیه را تمومش کنیم! از اول هم این کارمون اشتباه بود من باید عاقلانه تمومش می کردم نه با این بلوا درست کردن! لیلا اخم هاش را کشید تو هم و گفت: چرا؟! تازه رسیده به جاهای هیجان انگیزش اتفاقا خیلی هم خوب شد! گفتم: بهر حال که تموم شد چون نه تنها برای تحقیقتون که به اندازه یک پژوهش بهتون کتاب معرفی کردن که جای هیچ سوالی باقی نمی مونه! لیلا گفت: فکر شم نکن تا منو داری غم نداری! دفعه بعد هم با خودم... نگران انگشت های دستهایم را بهم گره زدم، احساس کردم قفسه ی سینه ام سنگینی می کند نفس عمیقی کشیدم و... نویسنده:
تعطیلی مدارس و ادارات زنجان 🔹بر اساس تصمیم ستاد مدیریت بحران استان، در پی سرمای شدید هوا و صرفه‌جویی در مصرف حامل‌های انرژی فردا چهارشنبه ۲۱ دی‌ماه همه مدارس مقطع ابتدایی در استان زنجان شیفت صبح و بعدازظهر تعطیل است. 🔹همچنین ادارات استان زنجان فردا صبح با ۲ ساعت تاخیر از ساعت ۹ صبح کار خود را آغاز خواهند کرد. 🔹روز پنج‌شنبه ۲۲ دی‌ماه همه ادارات استان زنجان به جز دستگاه‌های خدمات‌رسان، بانک‌ها و امدادرسان تعطیل اعلام شده است. @TasnimNews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا