#حدیث_روز
● معیارهای #گزینش_مسئولان
امیرمؤمنان علی علیهالسلام در نامهای که برای مالک اشتر نگاشتهاند، درباره مراقبت و #نظارت بر #کارگزاران_حکومت و شیوه #انتخاب آنان برای مسئولیت امور، مینویسند:
🔹 «ثمَّ انْظُرْ فى اُمُورِ عُمّالِكَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِباراً، وَ لاتُوَلِّهِمْ مُحاباةً وَ اَثَرَةً، فَاِنَّهُما جِماعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ و الْخِيانَةِ. وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ اَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَياءِ، مِنْ اَهْلِ الْبُيُوتاتِ الصّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِى الاسْلامِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَاِنَّهُمْ اَكْرَمُ اَخْلاقاً، وَ اَصَحُّ اَعْراضاً، وَ اَقَلُّ فِى الْمَطامِعِ اِشْرافاً، وَ اَبْلَغُ فى عَواقِبِ الاُمُورِ نَظَراً»
🔸 در امور کارگزاران حکومتت دقت و اندیشه کن و آنان را پس از آزمودن به کار گیر، نه از راه هوا و هوس (تمایلات شخصی) و خودرأیى و استبداد، زیرا این دو کانونی از شعبه هاى ستم و خیانت است.
از کارگزاران حکومت کسانى را انتخاب کن که دارای #تجربه و #حیاء، و از خانوادههاى شایسته و پیشگام در اسلام باشند، چرا که اخلاق آنان بزرگوارانه، و خانواده ایشان سالمتر (و آبرومندتر) است، و از طمعورزی رویگردان هستند، و در ارزيابى عواقب و نتیجه کارها دقيقترند.
📚 نهجالبلاغه؛ نامه 53
👉@zanJani_net
#استفتائات
🔸 بیاستفاده ماندن #نذورات_مسجد
❓ گاهی مردم وسایلی همانند سماور و یا ظروف آشپزخانه برای مسجد #نذر میکنند که مسجد نیازی به آنها ندارد. آیا میتوان آنها را فروخت و صرف مسجد کرد؟
❖ پاسخ آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی:
✍️ اگر این وسائل وقف مسجد نشدهاند و صرفاً جزو اموال مسجدند، #متولی شرعی مسجد، میتواند طبق صلاح مسجد، اقدام به فروش نماید.
در فرض #وقف بودن، اگر امیدی به استفاده از آنها در جهت وقف در آینده نباشد، باید به نزدیکترین چیزی که در نظر واقف بوده، تبدیل شود.
🔰 کانال رسمی دفتر آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی
👉@zanJani_net
#حدیث_روز
🔸 سیره امام صادق علیه السلام در تقدیر معیشت در شرایط گرانی
مُعتّب- خدمتکار امام صادق علیه السلام- میگوید: در مدینه گرانی شده بود. حضرت به من فرمود: چقدر خوراکی داریم؟
گفتم: چندين ماه ما را کفاف میدهد.
حضرت فرمود: به بازار ببر و بفروش.
گفتم: در مدینه غذایی نیست!(چطور آنها را بفروشم؟)
حضرت فرمود: آن ها را بفروش.
وقتی آنها را فروختم فرمود: حالا مانند مردم، روز به روز خريد كن.
سپس حضرت فرمودند:
«یَا مُعَتِّبُ اجْعَلْ قُوتَ عِیَالِی نِصْفاً شَعِیراً وَ نِصْفاً حِنْطَهً فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ أَنِّی وَاجِدٌ أَنْ أُطْعِمَهُمُ الْحِنْطَهَ عَلَی وَجْهِهَا وَ لَکِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَانِیَ اللَّهُ قَدْ أَحْسَنْتُ تَقْدِیرَ الْمَعِیشَهِ»
ای معتّب! غذای خانواده مرا نصف گندم و نصف جو قرار بده، خدا میداند که من میتوانم تمام خوراک آنها را از گندم قرار بدهم، ولی میخواهم خداوند مرا در حالی ببیند که اندازهداری در معیشت را به نحو احسن انجام دادهام.
📚 كافی، ج5، ص166، ح2
@zanJani_net
💠 شفقت و مهربانی آخوند خراسانی (ره)
❖ از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی: 🔻
📝 در شرح حال مرحوم آخوند، حکایت طلبهای نقل شده که سابقاً شنیدم مرحوم آقای میرزا علی اکبر نوقانی بوده است.
ایشان میگوید: با همسرم به نجف رفتیم. تازه وارد شده بودیم و دو روز از ورودمان به نجف گذشته بود. هیچ جا و هیچ کسی را نمیشناختیم. همسرم حامله بود. من خدا خدا میکردم که وضع حملش تأخیر بیفتد. دردش گرفت و من هیچ راهی بلد نبودم. نه منزل قابله را بلد بودم و نه کسی را میشناختم که بروم و از او بپرسم که کجا بروم. فقط منزل مرحوم آخوند خراسانی را بلد بودم.
از باب ناچاری با خود گفتم که آنجا بروم تا یکی از گماشتههای مرحوم آخوند راهنمای ما شود تا منزل قابله را پیدا کنیم. به حکم ضرورت، بعد از نصف شب با کمال خجالت – که الآن وقت رفتن به خانه مرجع تقلید نیست– رفتم و در زدم. صدا آمد که: کیستی؟ فهمیدم کسی بیدار است. گفتم: عرضی دارم. قدری زمان گذشت. یکی با چراغ از پلّهها بالا آمد. دیدم خود مرحوم آخوند است. میگفت: من خشکم زد. حالا به مرحوم آخوند چه بگویم؟ مرحوم آخوند وقتی دید که من اینطور ماندهام، دست مرا گرفت و گفت: فرزندم! بیا ببینم چه گرفتاری و مشکلی داری؟ خیلی با محبّت و عطوفت با ما مشی کرد و من زبانم باز شد. گفتم: من تازه وارد شدهام و جایی را بلد نیستم. میخواستم یکی از گماشتگان شما با من بیاید و منزل قابله را به من نشان بدهد.
مرحوم آخوند اسم ما و خصوصیات جای ما را هم پرسید و گفت برویم. درست یادم نیست که رفت و لباس پوشید یا نه. خودش آمد و چراغ را خودش دست گرفت. خواستم چراغ را از ایشان بگیرم، گفت: نه چراغ را خودم میآورم. خودش جلو افتاد و من پشت سرش بودم. درِ منزل ماما رفتیم. ایشان در زد و مرد جوانی آمد. وقتی دید که مرحوم آخوند است، فوری گفت که آقا بفرمایید تو. آخوند فرمود: نه، برو به ننه بگو بیاید. عجله دارم. زود بگو بیاید.
قدری گذشت، پیرزن چابکی آمد. ایشان فرمود که: ننه! الآن عیال این آقا میخواهد وضع حمل بکند. تو خدمت این آقا به منزل برو و تا وقتی که خوب نشده و به کارهای خودش نرسیده، پیشش باش. وقتی که توانست به کارهای خودش برسد، آن موقع بیا. گفت: با هم آمدیم. رسیدیم به جایی که مرحوم آخوند باید به منزل خودش برود و ما هم به منزل برویم. آخوند به ماما گفت که شما ایشان را تا فلان محل میبری و چراغ را هم به ما داد و گفت: من راه را بلدم، احتیاج به چراغ ندارم. آن وقتها (بیش از صد سال پیش) چراغ نبود. همه جا تاریک بود، و فرمود: من تا صبح بیدارم. نتیجهی وضع حمل هر چه شد، به من خبر بدهید. یک وقت خیال نکنید که من خوابم. پولی را هم به من داد. من گفتم که من احتیاج ندارم. ایشان فرمود: نه این را بگیر، داشته باش. به ماما گفته بود که این مریض ماست و تا آخر هم به حساب ما.
گفت: سحر بچه به دنیا آمد و پسر بود. ایشان میگفت: من خجالت کشیدم به مرحوم آخوند خبر بدهم. فردا طرف غروب آسید ابوالقاسم که پیش ایشان بود، آمد و گفت که آقا نگران وضع شما بود که فلانی جریانش چطور شد؟ خدمت مرحوم آخوند رفتم. پرسید که از آن وقت نگران شما بودم. چرا خبر نیاوردی؟ او هم عذرخواهی کرده بود. آخوند گفت: نو قدم چی بود؟ گفتم: پسر. گفت: خُب. پس اسمش را «محمد کاظم» بگذارید، یادگاری از ما باشد.
📚 جرعهای از دریا، ج1، ص521
@zanJani_net
#تازه_های_نشر
📙 کتاب ارزشمند «إیضاح الأحوال» اثر ابتکاری مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی برای نخستین بار پس از گذشت 70سال از تألیف آن، توسط انتشارات #مرکز_فقهی امام محمد باقر (ع) (m-feqhi.ir) چاپ و منتشر شد.
❖ مرکز پخش: کتابفروشی طه؛
قم، خ معلم، مجتمع ناشران، واحد 314
(02537848326)
▫️فروش اینترنتی: http://dinook.ir
@zanjani_net
#حدیث_روز
● آخرین سفارش امام
شيخ صدوق (رحمه الله) از ابوبصير نقل كرده است كه گفت : بعد از شهادت حضرت صادق عليه السلام، خدمت امّ حميده (همسر آن حضرت) رفتم تا به ایشان تسليت بگويم، پس از آنكه مدّتى گريه كرد و من بخاطر گريه او گريستم فرمود :
اى ابومحمّد ! اگر امام صادق عليه السلام را در هنگام وفات مى ديدى امر عجيبى از آن حضرت مشاهده مى كردى، ایشان چشمان مبارك خود را گشود و فرمود : همه خويشاوندان مرا نزد من جمع كنيد.
پس از آنكه تمام آنها نزد آن حضرت گرد آمدند، به ايشان نگاهى كرد و فرمود :
🔹 «إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ»
🔸 كسى كه نماز را سبك شمارد به شفاعت ما نمىرسد و از آن بهرهمند نمىگردد .
📚 أمالی؛ ص484، ح10
@zanjani_net
✨کرامت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام
❖ از بیانات آیت الله العظمی شبیری زنجانی:
📝... مرحوم آقای مروارید نقل میکرد: شیخ حسنعلی تهرانی[جد أمی ایشان که اهل تقوی و کرامت بود] برادری داشت که برای أعیان و اشراف و سلاطین خیاطی میکرد و چون پولهای آنها مشتبه بود، قهراً مال شبههناک در اموال وی وارد میشد.
وی در زمان حیات شیخ حسنعلی از دنیا رفت و در قم دفن شد. شیخ حسنعلی متوسل میشود و از خدا میخواهد او را نجات دهد.
وی در رؤیا میبیند که حضرت معصومه علیها السلام وساطت کرد و فرشتگان عذاب که مأمور تعذیب برادر بودند، منصرف شدند.
📚جرعه ای از دریا، ج۳، ص۳۴۸
@zanjani_net
بسم الله الرحمن الرحیم
"اذا مات المؤمن الفقیه ثلمت فی الاسلام ثلمة لایسدّها شئ"
▪️ارتحال حضرت آیتاللهالعظمی حاج سید محمد حسینی شاهرودی (رضوان الله علیه) خسارتی عظیم برای حوزههای علمیه شیعه و مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است.
آن فقیه عالیقدر قریب به یک قرن عمر پر برکت خود را وقف ترویج و تدریس معارف اهل بیت (علیهم السلام) کرد و یادگار و بقیةالسلف صالح فقیه نامدار شیعه، مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید محمود شاهرودی (رضوان الله تعالی علیه) بود.
دفتر آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی این مصیبت را به بیت فقاهت و سیادت آن عالم ربانی تسلیت عرض میکند و غفران و سکینه ابدی را در جوار حضرات معصومین (علیهمالسلام) برای ایشان مسألت دارد.
@zanjani_net
💠 رؤیای صادقه
❖ از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی: 🔻
📝 وقتی که آسید جمال گلپایگانی به ایران آمده بود، حاج آقای والد ما و آقای صدوقی این جریان را از ایشان شنیدند:
آقا سید جمال گلپایگانی از آقای نایینی نقل میکرد که وی، استادش آقا سید محمد فشارکی را بعد از وفاتش، خواب دیده است. میگفت: انگشتش را گرفتم و پرسیدم: در آن عالم چه خبر است؟ سید محمد فشارکی گفت: از این سؤال منصرف شوید، من اگر جواب بدهم، در بین ساکنان آن عالم به دهنلقّی معروف میشوم! آقای نایینی گفت: به مقداری که این وصله به شما نچسبد، بفرمایید.
ایشان در پاسخ گفت: من قبل از اینکه از این عالم بروم، هیچ نگرانی نداشتم، الّا دو نگرانی، که هر دو برطرف شد: یکی در حال احتضار و یکی هم بعد از وفات به فاصلهی یکی دو روز.
نگرانی اوّل، از ناحیه زن و بچهام بود؛ زیرا سختی زندگی برای من با لذّت علمی همراه بود. لذا قابل تحمّل بود، امّا آنان که از لذّت علم محروم بودند، صرفاً اذیت میشدند. در حال احتضار به من تعلیم داده شد که شما نگران نباشید، بعد از شما تأمین میشوند!
نگرانی دوم من این بود که ۲۵ روپیه به قصاب روبهروی مسجد هندی بدهکار بودم. من دَیْن او را نداده، از دنیا رفتم. در تشییع جنازهام، وقتی از مقابل دکان قصّاب میگذشتم. قصاب دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، من ۲۵ روپیه از سید محمد فشارکی طلب داشتم، او را حلال کردم! این جور بود که این نگرانی هم رفع گردید.
آقای نایینی میگفت: امام جمعه تبریز هزار تومان برای سید محمد فشارکی میفرستد، ولی وقتی میرسد که جنازهی او را تشییع میکردند و بدین ترتیب، این پول به ورثهی ایشان رسید و مطلب اوّلی که در خواب دیده بودم، واقعیت پیدا کرد.
امّا برای تحقیق مطلب دوم، پیش قصّاب رفتم. گفتم: استاد ما بدهکار بود؟ گفت: بله، گفتم: چند؟ گفت: ۲۵ روپیه. من دست کردم از جیبم ۲۵ روپیه درآوردم. قصاب گفت: من طلبکار بودم ولی آن را ابراء کردم. گفتم: چه موقع؟ گفت: وقتی که جنازهی سید محمد فشارکی را از مقابل دکّان ما عبور میدادند!
📚 جرعهای از دریا، ج1، ص538
@zanjani_net
💠 پول باشگاه!
📝مرحوم آیت الله العظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب "الکلام یجر الکلام" درباره وضعیت ادارات دوره رضاخان می نویسد:🔻
🔸اداره شهربانى،... روحانيّين را بیش از اندازه آزار مینمود. مخصوصا در زنجان، در هر چند روزى، جوازهاى لباس روحانيّت را جمع میکردند، بعد پس میدادند. هر روز به يك بازى، بازى میکردند.
🔸پول باشگاه، مردم را به زنهار آورده بود؛ چون از طبقات مردم، به عناوين مختلفه پول میگرفتند و نسبت به هر يك، اسمى گذاشته بودند. در آخر بهعنوان پول باشگاه، جهت طيّاره و هواپيما، از همه افراد، هر سال صد تومان دويست تومان، پانصد تومان، هزار؛ و از دهات هم به همين طور، به ضرب زور، پولى به اين عنوان میگرفتند. آن هم كمرشكن بود و مردم را به ستوه آورده بود. اداره اقتصاد از مالكين دهات، به زور مأمورين ماليّه، سند غلّه صادر مینمود. مثلاً كسى كه صد خروار عملكرد داشت، از او، سند صد و سى خروار مى گرفتند كه بايد به اداره انحصار ارزاق تحويل بدهد. آن هم نه در مصرف داخله بود، بلكه حمل به خارجه مى شد.
🔸ارتشاء اداره دادگاه ها، به كلّى حقّ را محو و بازار تقلّب و كلاه بردارى را رايج كرده بود و از هيچ اداره نیز شكايت نمى شد.
پهلوى صندوق پست، در هر يك، يك نفر آژان، عناوين پاكت ها را نگاه مى كرد كه كسى به شاه چيزى ننويسد؛ و اگر كسى به وسايل ديگر، شكايت خود را به خود شاه مى رسانيد، همان ورقه او عينا به آن اداره يا رئيس اداره كه شكايت از آن شده فرستاده مى شد. آن گاه، عوض دادخواهى، مورد تعقيب واقع مى شد و هزار گونه تهمت سياسى هم مى زدند كه خلاصى نداشت.
برد با آن كس بود كه هر چه تحميل میکردند، بردارد بدون حرف؛ و الّا از حرف، حرف در مى آمد كه حياتش هم به خطر مى افتاد.
🔸امنيّه ها در دهات، چه پولهائى مى گرفتند، حساب نداشت. آخر الامر، رئيس امنيّه نوشت به دهات كه هر مأمورى كه از امنيّه مى آيد، به هيچ وجه من الوجوه، حقّ خدمتانه گرفتن از دهات ندارد؛ و هر يك از مأمورين امنيّه، به هر عنوان از مردم پولى گرفته باشند، چنين و چنان خواهند بود؛ خيلى مجازات سخت.
از قضا، اين حكم را رئيس امنيّه توسّط مأمورين امنيّه به دهات فرستاد كه مفادّ اين را يكان يكان در دهات به مردم برسانند. همين مأمورين، خودشان بعد از ابلاغ اين فرمان، شروع كردند به مطالبه خدمتانه! پس از هر ده، مبلغى همين ها گرفتند، مفادّ فرمان خودشان را خودشان به مرحله عمل آورده، مطلب را اثبات نمودند. به يك نفر گفتند: تو چرا اين قدر سوگند مى خورى؟ در هر قصّه، مى گوئى: «به خدا، چنين است؛ به خدا، چنين نيست.» گفت: به خدا چنين نيست!
🔸بارى، مهمّتر از همه، پول باشگاه بود كه خيلى اهمّيّت مى داده و از همه طبقات میگرفتند. در آخر، معلوم شد كه اين سيل پول باشگاه، در شن زار زمين اين ادارات و عمده اش، در شن زار زمين سعد آباد (قصر سلطنتى) فرو رفته؛ در موقع لزوم، صد دينار از اين ها به مصرف نيامد، همه اش رجز بود كه مى خواندند و محقّق شد كه قدرت شاه قَدَر قدرت، مخصوص به برداشتن سرپيچ [: روسری] بانوان بوده است! ...
@zanjani_net