چه نویسم ؟
که تو از واژه فراتر هستی...
عاقبت بین من و قافیه ها دعوا شد
#لاادری
@zarabane_ghalb💗💓
پرسیدم: « چند تا مرا دوست نداری؟ »
روی یک تکه از نیمرو، نمک پاشید،
گفت: « چه سوال سختی »
گفتم: « به هر حال سوال مهمیه برام »
نشسته بودیم توی فضای باز کافه سینما
داشتیم صبحانه میخوردیم
کمی فکر کرد و گفت: « هیچی »
بلند بلند خندید. گفتم: « واقعا؟ »
آب پرتقالم را تا ته سر کشیدم.
« واقعا هیچی دوستم نداری؟ »
گفت: «نه نه. صبر کن. منظورم اینه که توو جوابِ چند تا مرا دوست نداری، هیچی. یعنی خیلی دوستت دارم »
گفتم:ـ«نه. اینطور نمیشه، تو گفتی هیچی »
تکه ای از ژامبونِ لوله شده را برید.
گفت: «نه. اون اشتباه شد. هزار تا.»
شروع کردم به کولی بازی. موهام را کشیدم. گفتم : « یعنی هزار تا منو دوست نداری ؟ » دختر و پسری که میز کناری نشسته بودند، با تعجب نگاهمان می کردند.
گفتم : «این واقعا درست نیست. من این حجم از غصه رو نمیتونم تحمل کنم که تو منو هزار تا دوست نداشته باشی »
داشت با نوک چنگال، لوبیا قرمزهای توی ظرف را بازی میداد.
گفت: « نمی دونم واقعا. خیلی سوال سختیه » لپ هاش گل انداخته بود.
گفت: « شاید این سوال از اول هم غلطه. نباید بهش جواب میدادم »
گفتم: «باشه بذار یه جور دیگه بپرسم. اینطوری شاید راحت تر باشه برات. چند تا دوستم داری ؟ » لبخند زد ...
چشم هام را گرد کردم و گفتم : « هان؟ »
بقیه دختر و پسرها و زن ها و مردها هم داشتند ما را تماشا میکردند.
نانِ تُستِ کَره ای را گاز زدم و بقیه اش را گذاشتم گوشه بشقاب.
داشت نگاهم میکرد.
با آن چشم های سیاه درشت و گونه سرخ . گفت : « هیچی »
پرسیدم: « هیچی؟ »
شانه اش را انداخت بالا. گفت: « هیچی دوستت ندارم » لب و لوچه ام را آویزان کردم.
گفت : « میمیرم برات و این ته همه دوست داشتن هامه » داد کشیدم : « هورا »
دست هایم را گره کردم و آوردم بالا
پیش خدمت ها داشتند با هم پچ میزدند.
یکیشان آمد جلو و گفت: « خانم محترم. اینطوری مردمو میترسونید » پرسیدم : « چطوری؟ »
آهسته تر گفت: « اینکه دارید با خودتون بلند بلند حرف میزنید »
به صندلی روبرویی اشاره کرد.
خالی بود ...
بشقابِ صبحانه گرم، دست نخورده،
سرد شده بود و نان ها خشک ...
خواستم بپرسم اقایی که اینجا روبروی من نشسته بود، کجا رفت،
که همه چیز یادم افتاد ...
هفت سال گذشته بود 💔
دور گردنش شال پیچیدند و سرش کلاه گذاشتند و رفتند ؛
وکسی نفهمید همین محبت ها
آدم برفی را آب کرد........💔
@zarabane_ghalb
💓💗💓💗💓💗💓
گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ میشود
که میخواهید اورا از آرزوهایتان بیرون بیاورید و...،
آرزوی خود را در آغوش بگیرید🖤💔
@zarabane_ghalb
💓💗💓💗💓💗💓
تو جاده زندگیم تو بزرگ ترین دست اندازی هستی
که دلم ازت رد نمیشه:)
@zarabane_ghalb
💓💗💓💗💓💗💓
☔️
- مـوهاتو از تـه زدی!!!
ابـروهاتم کـه زدی!!!
+ حـالا شـبیه هـم شـدیم...
- مـن سـرطان دارم!!
+ مـنم تـو رو دوس دارم... :)💜
@zarabane_ghalb
💓💗💓💗💓💗💓
تمام امکانات و وسایل زندگی ما رو
مامانم میزاره«همون جا»
کلا جواب همه چی و هرچی که میپرسیم
همونجاسـ🤦🏻♂
@zarabane_ghalb
💓💗💓💗💓💗💓
یهو عصبی میشم ..،یهو میرم تو فکر ...،یهو گند زده میشه توحالم
ولی بعدش شروع میکنم به بگو بخند
دیوونه نیستم ولی کم آوردم.....💔
@zarabane_ghalb
💓💗💓💗💓💗💓
دنیا مثل مادرت نیست که ظهر سرش داد بزنی شب بیاد برای شام
صدات کنه !
دنیا ولت میکنه تا از گشنگی بمیری......!
@zarabane_ghalb
💓💗💓💗💓💗💓
میگه زندگیمی. . . همه عمرمی دنیامی. . .
بعد میگه فقط منتظرم تموم شه این دنیا ،عمرم ،زندگیم ،همین 😔😔😔😔😔😔😔😔
💙💛 .͜.
@zarabane_ghalb
💓💗💓💗💓💗💓
این گفته حسین پناهی فوق العاده است:
پیری به جوانی گفت:
کچل کُن...
برو بالا شهر...
همه فکر میکنن مُد ِ ...!
برو وسطِ شهر...
فکر میکنن سربازی...
"بیا" پایین شهر...
همه فکر میکنن زندان بودی...!!!
این همه اختلاف...
فقط در شعاع ِ چند کیلومتر.....!
مردم آنطور که تربیت شده اند
میبینند
از قضاوت مردم نترس ...!
💙💛 .͜.
@zarabane_ghalb
💓💗💓💗💓💗💓
❤️🍀
💞اکسیژنم نباشه
مهم نیست من تورو
تنفس میکنم
همون بوی خوش تنت
که بهم زندگی میده💞
╔══❖•°♥ °•❖══╗
@zarabane_ghalb
╚══❖•°♥ °•❖══╝
کاش تو زندگی هم مثل فوتبال
وقتی زمین میخوری و از درد به خودت میپیچی
یه داور میومد از آدم میپرسید :میتونی ادامه بدی؟!
توام میگفتی نه ؛باید برم بیرون .......!!:(😭💔
@zarabane_ghalb💓