eitaa logo
ضرب المثل
31.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
938 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
(من نوکر بادنجان نیستم): نوکر بادنجان به کسانی اطلاق می‌شود که به اقتضای زمان و مکان به سر می‌برند و در زندگی روزمره‌ی خود تابع هیچ اصل و اساس معقولی نیستند. عضو حزب باد هستند، از هر طرف که باد مساعد بوزد به همان سوی می‌روند و از هر سمت که بوی کباب استشمام شود به همان جهت گرایش پیدا می‌کنند. خلاصه طرفدار حاکم منصوب هستند و با حاکم معزول به هیچ وجه کاری ندارند. آنان که عقیده‌ی ثابت و راسخ ندارند و معتقدات خویش را به هیچ مقام و منزلتی نمی‌فروشند اگر به آن‌ها تکلیف کمترین انعطاف و انحراف عقیده شود بی درنگ جواب می‌دهند من نوکر بادنجان نیستم. اما ریشه‌ی این ضرب المثل: نادرشاه افشار پیشخدمت شوخ طبع خوشمزه‌ای داشت که هنگام فراغت نادر از کارهای روزمره با لطایف و ظرایف خود زنگار غم و غبار خستگی و فرسودگی را از ناصیه‌اش می‌زدود. نظر به علاقه و اعتمادی که نادرشاه به این پیشخدمت داشت دستور داد غذای شام و ناهارش با نظارت پیشخدمت نامبرده تهیه و طبخ شود و حتی به وسیله‌ی همین پیشخدمت به حضورش آوردند تا ضمن صرف غذا از خوشمزگی‌ها و شیرین زبانی‌هایش روحاً استفاده کند. روز برنامه‌ی غذای نادرشاه خورشت بادنجان بود و چون بادنجان به خوبی پخته و مأکول شده بود. نادر ضمن صرف غذا از فواید و مزایای بادنجان تفصیلاً بحث کرد. پیشخدمت زیرک و کهنه کار نه تنها اظهارات نادرشاه را با اشارت سر و گردن و زیر و بالا کردن چشم و ابرو تصدیق و تأیید کرد بلکه خود نیز در پیرامون مقوی و مغذی و مشهی و مأکول بودن بادنجان داد سخن داد و حتی پا را فراتر نهاده ارزش بهداشتی آن را به آب حیات رسانید! چند روزی از این مقدمه گذشت و مجدداً خورشت بادنجان برای نادر آوردند. اتفاقاً در این برنامه‌ی غذایی بادنجان به خوبی پخته نشده بود و به طعم و ذائقه‌ی نادرشاه مطبوع و مأکول نیامد لذا به خلاف گذشته و شاید برای آن‌که پیشخدمت را در معرض امتحان قرار دهد از بادنجان به سختی انتقاد کرد و با قیافه‌ی برافروخته گفت:"اینکه می‌گویند بادنجان باد داردف نفاخ است، ثقیل الهضم و ناگوار است دروغ نگفته‌اند." خلاصه بادنجان بیچاره را از هر جهت به باد طعن و لعن گرفت و از هیچ دشنامی در مذمت آن فروگذار نکرد. پیشخدمت موقع شناس که درسش را روان بود بدون آن‌که ماجرای چند روز قبل را به روی خود بیاورد با نادرشاه هم‌صدا شد و هر چه از ضرر و زیان بعضی از گیاهان و نباتات در حافظه داشت همه را بی دریغ نثار بادنجان کرد و گفت:"اصولاً بادنجان با سایر گیاهان خوراکی قابل مقایسه نیست زیرا به همان اندازه که مثلاً کدو از جهت تغذیه و تقویت مفید و سودمند است خوراک بادنجان به حال معده و امعا و احشا بدن مضر و زیان بخش می‌باشد! بادنجان نفاخ است بله قربان! بادنجان باد دارد بله قربان!" نادرشاه که با گوشه‌ی چشمش ناظر ادا و اطوار مضحک پیشخدمت و بیانات پر طمطراق او در مذمت بادنجان بود سر بلند کرد و گفت: "مرتکه‌ی احمق، بگو ببینم اگر بادنجان تا این اندازه زیان آور است پس چرا روز قبل آن همه تعریف و تمجید کردی و از نظر مغذی و مقوی بودن، آن را آب حیات خواندی؟ این‌که گفته‌اند دروغگو را حافظه نیست بیهوده نگفته‌اند." پیشخدمت بدون تأمل جواب داد:"قربان، من نوکر بادنجان نیستم من نوکر قبله‌ی عالم هستم. هرچه را که قبله‌ی عالم بپسندد مورد پسند من است. پریروز اگر طرفدار بادنجان بودم از آن جهت بود که قبله‌ی عالم را از آن خوشش آمده بود. امروز به پیروی از عقیده و سلیقه‌ی سلطان وظیفه دارم که دشمن آن باشم!" @zarboolmasall
❤️ ضرب المثل اصطلاح جنگ زرگری در زمان گذشته قیمت دقیق طلا مشخص نبود، در نتیجه هر زرگری قیمتی را بر روی جنس خود می گذاشت. معمولا دو یا چند زرگر با یکدیگر توافق ناجوانمردانه ای می کردند، تا مشتری های بیچاره را تا حد ممکن سر کیسه کنند، به این رفتار "جنگ زرگری "گفته می شد. وقتی مشتری از همه جا بی خبر، به دکان زرگری می رسید، زرگر قیمت متاع خود را چند برابر مقدار واقعی می گفت و از طرفی در حین گفتگو به زرگری دیگر که با او از قبل توافق کرده بود، پیغام می رساند، زرگر دوم به بهانه ای خودش را به دکان زرگر اول می رساند و با صدای بلند و قیافه حق به جانب داد می زد :"ای نابکار، مگر تو مسلمان نیستی! دین و ایمان نداری! این چه قیمتی است که می گویی؟ "زرگر اولی هم در جواب با پرخاش می گفت :"ای دغل باز، من تو را خوب می شناسم، می خواهی جنس کم عیارت را آب کنی."زرگر دوم با عصبانیت بیشتر می گفت :"جنس من کم عیار است!؟! بیا سنگ محک بزنیم ببینم چقدر عیارش بالاست".... باری مشتری بیچاره در انتها خام زرگر دوم می شد و به دکان او می رفت و جنسی را چند برابر قیمت واقعی می خرید و در ضمن گمان می کرد، سود کرده است. در انتها دو زرگر سود بدست آمده را با یکدیگر تقسیم می کردند. اصطلاح" جنگ زرگری "کنایه از جنگی غیر واقعی است، که دو طرف دعوا فقط برای فریفتن دیگران وانمود می کنند، با هم دشمن هستند، ولی در واقع با هم رفیق و همراه هستند. @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا چقدر قشنگ میگه : در اوج نا امیدی ناگهان ... همه‌ی دعاهای شما را مستجاب میکنم :))))🤍🌼 @zarboolmasall
هفت نصیحت زیـبــا...🌱 🤍گشاده دست باش، جاری باش کمک کن، مثل هرچیزی که درون توست زیباست، حتی تلاش های ناموفقت برای پنهان کردن غم‌ هات.🌼 🤍با شفقت و مهربان باش ، مثل خورشید🌼 🤍اگر کسی اشتباه کرد آن رابپوشان ، مثل شب🌼 🤍وقتی عصبانی شدی خاموش باش ، مثل خواب🌼 🤍متواضع باش و غرور نداشته باش ، مثل خاک🌼 🤍بخشش و عفو داشته باش ، مثل دریا🌼 🤍اگر میخواهی دیگران خوب باشند ، خودت خوب باش ، مثل آیینه🌼 @zarboolmasall
. بعضى وقتها دفعه ى بعدى وجود نداره! گاهى فقط یا "الان" هست یا "هرگز" 🕴 آلن بنت @zarboolmasall
😎■■■■👻■■■■👏 🔥 جواب : به ریش کسی خندیدن✔️ @zarboolmasall
هدایت شده از قاصدک
🔴اگه نوجوون‌تون رفتار عجیب غریب داره! 🔴اگه مدام سر نماز وحجاب و درس و تکالیف و نظم باهم چالش دارید! 🔴اگه همیشه سرش تو گوشی هستش و هیچ حرف حسابی تو کله‌ش نمی‌ره! مامان و بابای عزیز نگران نباش❌ من دکترنیره علائی 🔶مشاورخانواده و رواندرمانگر کودک و نوجوان 🔶پژوهشگر ومدرس دانشگاه 🔶کارشناس صدا و سیما می‌تونم کمک‌تون کنم ✔️ فقط‌ کافیه وارد کانالم بشید تا لذت شروع یک‌سبک‌ والدگری آگاهانه با حال خوب رو تجربه کنید💪🏻👇 https://eitaa.com/joinchat/2974417242C3cc12b4bd6
به رنج‌هایت بی‌توجه باش! با این کار آنها خواهند مُرد. تمام توجه‌ات را به شادی‌های کوچک معطوف کن... لحظاتِ کوتاهِ شادی را ارج بگذار و خودت را کامل در آنها غرق کن... این‌گونه آن لحظاتِ کوتاه، رشد خواهند کرد و در سراسرِ زندگی‌ات منتشر خواهند شد . 🌱 . @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️🤍☀️ خدایا 💕 یک طلوع دیگر را☀️ به چشمانم هدیه دادی💓 و روح زندگی را در من جاری ساختی☀️ بابت هدایای الهی و بیکران تو شادمان و سپاسگزارم 🙏 طلوعی دیگر بر شما مبارک تون☀️ @zarboolmasall
‹🤍🌼› آرامش در مهربان بودن است که، از عشق به خداوند سرچشمه می‌گیرد. افرادی که مهر می‌ورزند، تمرین سکوت می‌کنند، و از مراقبه و کردار نیک لذت می‌برند، از آرامش سرشارند... آرامش محراب خداوندست، و فضایی است که، شادی در آن سکنی می‌گیرد...🌱 @zarboolmasall
‹‹داستان آموزنده››🌱 می گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند بعد به او گفت: اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نا اهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می دهد و می گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. مردک رفته پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می کند و چون کار و بارش رواج می گیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او می سپارد بعد از مدتی شاگرد رفته بالا دستش دکانی باز کرده مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کارش کساد میگردد. کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود با ناله و زاری طلب اسم اعظم می کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار میشود به او میگوید: تو راز یک فرنی پزی را نتوانستی حفظ کنی، حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی برو همون کشک تو بساب! ‹🤍🌼› @zarboolmasall
ضرب المثل انگلیسی🦋💙 🌱همیشه مثل نمک منحصربفرد باشید. که وقتی هست وجودش احساش نمیشه... اما وقتی نیست همه چی "بیمزه" میشه.🌱 @zarboolmasall