eitaa logo
ضرب المثل
32.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
889 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
ولی من باور دارم ... یه روز بین تمام بالا پایین های زندگیمون دقیقا جایی که انتظارش و نداریم خدا برامون می سازه اونقدر قشنگ که باورمون نمیشه مطمئن باش ! 🤍🌼 @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امیدوارم از تہ 💓دل یہ آمین بگین 🌸الـهی پشت و کنـارتون 💓هیچ وقت خـالی نشہ 🌸پـشـت سرتـون دعـای 💓خـیـر والدیـن 🌸و کنــارتون نـگــاه 💓و حضور گـرم خـداوند باشہ شنبه تون زیبا و پراز دلخوشی💖
🌸🍃🌸🍃 حکایت کرده اند که مردی الاغی خرید و پالان و خورجینی ، روی آن گذاشت و به همسرش گفت : " ای زن ، خوشحال باش که ما هم از امروز مَرکب داریم ، دیگر هرچه بخواهی از بازار شهر برایت می خرم ، حالا بگو چه می خواهی ؟ " زن خوشحال شد و از شوهر خواست که برای او میوه و پارچه و چیزهای دیگر بخرد . مرد به بازار رفت و ساعتی بعد مانده و ذله و با رنگ پریده برگشت . زن پرسید : " چی شد ؟ خندان رفتی و گریان برگشتی ؟ " مرد الاغش را گوشه حیاط رها کرد و گفت : " من دیگر به بازار نمی روم . " زن گفت :" چرا ؟ مگر بازار شهر مار و عقرب دارد ؟ " مرد تکرار کرد : " گفتم که دیگر به بازار نمی روم ." زن نگران شد که چه شده و چرا شوهرش به بازار نمی رود . یک روز به او گفت : " امروز می خواهم با هم به بازار برویم . " مرد گفت : " حتی اگر تو هم به بازار بیایی ، من دیگر به آن جا نمی روم ". زن گفت : " چرا ؟ و آن قدر اصرار کرد تا عاقبت یک روز با هم راهی بازار شدند . نزدیک دهانه بازار ، مرد افسار الاغش را به تنه درختی بست و آنها داخل بازار شدند . از چند دکان چیزهایی خریدند و خواستند سراغ الاغشان بروند که سر و صدایی شنیدند . نگاه کردند و دیدند که الاغ درمیان جمعیت بازار ، به این طرف و آن طرف می دود و مردم می خندند . الاغ در حال فرار به آدمها تنه می زد و چیزهایی را که دستشان بود ، به زمین می انداخت . بعضی ها هم داد می زدند : " این الاغ بی صاحب ، مال کیست ؟ " مرد هرچه را که خریده بود ، به همسرش داد و گفت : " همین جا باش تا من الاغ را بگیرم ." او این را گفت و در وسط بازار شروع به دویدن کرد . الاغ که از سر و صدای مردم وحشت کرده بود ، تندتر از مرد می دوید . مرد آن قدر دنبال الاغ رفت تا آن را گرفت و برگشت . وقتی کنار همسرش رسید ، به او گفت : " دیدی چه شد ؟ فهمیدی برای چه به بازار نمی آمدم ؟ " زن خیلی خونسرد گفت : " این که چیزی نیست ، تازه همه اش تقصیر تو بود ." مرد گفت : " تقصیر من ؟ " زن گفت : " بله ، نه بازار تقصیری داشت ، نه الاغ زبان بسته، الاغ هرکس ممکن است فرار کند و مردم بخندند ، ولی تو بلد نیستی . " مرد با تعجب پرسید : " چی بلد نیستم ؟ " زن گفت : " بستن الاغ را . افسار الاغ را محکم ببند . مگر نشنیده ای که می گویند : " اگر خواهی که بر ریشت نخندند بفرما تا خرت محکم ببندند . " از آن پس اگر کسی کارهایش را از همان آغاز درست انجام ندهد و باعث شود که مردم او را سرزنش کنند ، این ضرب المثل حکایت ِ حال او می شود . ‎ @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان های هم فرکانس، همدیگر را پیدا میکنند.. .🌱 حتی از فاصله های دور…🌱 از انتهای افق‌های دور و نزدیک...🌱 انگار جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند...🌱 یک روزی ... یک جایی است که باید، با هم برخورد کنند…🌱 آنوقت… میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق...🌱 اصلا میشوند هم شکل…🌱 مهرشان آکنده از همه…. 🌱 حرفهایشان میشود آرامش…🌱 خنده هایشان، کلامشان مینشیند روی طاقچه دلتان... 🌱 نباشند دلتنگشان میشوی.. .🌱 هی همدیگر را مرور میکنند..🌱 ازهم خاطره می سازند…🌱 مدام گوش بزنگ کلمات و ایده ها هستند...🌱 و یادمان باشد...🌱 حضور هیچکس اتفاقی نیست در لحظه هایمان...🌱 @zarboolmasall
هدایت شده از حاج ابوذر بیوکافی
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔉 | اهل سُنت نبّی‌م؛ یعنی شیعه‌ی علی‌م 🎙 با نوای 📆 پنج‌شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ 🏳️ هیأت ثاراللّٰه (ع) زنجان 🌸 به مناسبت ولادت و 🇮🇷 کانال‌رسمی‌حاج‌ابوذربیوکافی ▫️ AbozarBiukafi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگلیسی اگر در زندگی به چیزهای کوچک اهمیت ندهیم، هرگز به چیز های بزرگ و دلخواه تان نخواهیم رسید! در قطعه ی زیر، این مطلب، اینگونه تعریف می شود که: اسب سواری که به افتادن نعل اسبش بی اعتناء بود، چه ضررهایی به خود و مردم کشورش وارد ساخت! --------------------------------------------------------------- بخاطر افتادن یک میخ نعل، اسب از دویدن خودداری کرد سوار کار هم بخاطر نداشتن اسب از پیشروی باز ماند، بخاطر نرسیدن بموقع سوار کار به صحنه جنگ، دشمن غلبه کرد، بخاطر حمله ی دشمن، کشور وسلطنت از دست رفت ، همه این ها به خاطر بی اعتنایی به یک میخ نعل اسب رخ داد! For the want of a nail the shoe was lost, For the want of a shoe the horse was lost, For the want of a horse the rider was lost, For the want of a rider the battle was lost, For the want of a battle the kingdom was lost, And all for the want of a horseshoe-nail.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه‌ زندگی‌ات که اجاره‌ای باشد؛ دائم به کودکت می‌گویی: میخ نکوب... روی دیوارها نقاشی نکش.. و مراقب خانه باش... اما این ‌همه مراقبت برای چیست؟! چون خانه مال تو نیست، مال صاحب‌خانه‌ست چون این خانه دست تو امانت ‌است و بعد باید پاسخگو باشی خانه‌ی دلت چطور؟! خانه‌ی دل هم مال خداست، در خانه‌ی خدا میخ ناامیدی و یاس را نکوب!🌱 @zarboolmasall
🔻 آدمها واقعا زیادند ، بی شمارند... همین حالا که من دارم اینها را می نویسم و شما احتمالا دارید می خوانید من و شما فک می کنیم همه لم داده اند پای اینترنت یا تلویزیون اما اینطور نیس خیلی ها الان سر کار هستند خیلی ها توی اطاق عمل خیلی ها بالای برجک نگهبانی خیلی ها توو جادده خیلی ها گرسنه اند و دنبال جای خواب خیلی ها آخرین شبی ست که زیر یک سقف هستند خیلی ها عروسیشان است خیلی ها عزادارند خیلی ها همین امروز اخراج شده اند خیلی ها اولین شب خانه دار شدنشان است خیلی ها نو رسیده دارند خیلی ها ذوقمرگ رابطه ي جدیدشان خیلی ها تصادف کردند خیلی ها اولین شبشان در آسایشگاه سالمندان است خیلی ها توو فرودگاه اند و در چند قدمی مهاجرت خیلی ها با لبخند جواب سونوگرافی دستشان است و خیلی ها غمگینانه جواب پاتوبیولوژی خیلی ها پیش صاحبخانه گردن کج کردند این ماه مهلت بدهد. خیلی ها اولین روز مواد مخدر را تجربه می کنند خیلی ها گم شده اند خیلی ها پیدا شده اند و ... خیلی ها درست در لحظه ای که شما خواندن این متن را تمام کنید می میرند. زندگی کن تا دیر نشده و انقدر ذهنت را به اینکه دیگران در مورد تو چه فکری میکنند درگیر نکن. یک روزی میفهمی اینها اصلا مهم نبود و کاش زندگی میکردی.کاش درست زندگی میکردی... ✓ @zarboolmasall
چند جایگزین فارسی حق‌الزحمه 👈 دستمزد حقیر کوچک حصول به دست آوردن باطن نهان اتمام پایان سابقه پیشینه @zarboolmasall
‌‌‌‌‌‌‌🍁 ‌‌‌‌‌‌‌ حکمت های نهفته در کله پاچه!!! نقل میکنند که روزی سفره ای گسترانیده و کله پاچه ای بیاوردند. سلطان فرمود: در این کله پاچه اندرزها نهفته است. سپس لقمه نانی برداشت و یک راست " مغز " کله را تناول نمود، سپس گفت: اگر می خواهید حکومتی جاودان داشته باشید، سعی کنید جامعه را از " مغز " تهی کنید. سپس " زبان " کله پاچه را نوش جان و فرمود: اگر می خواهید بر مردم حکمرانی کنید " زبان " جامعه را کوتاه و ساکت کنید. سپس " چشم ها و بناگوش " کله پاچه را همچون قبل برکشید و فرمود: برای این که ملتی را کنترل کنید، بر چشم ها و گوش ها مسلط شوید و اجازه ندهید مردم زیاد ببینند و زیاد بشنوند. وزير اعظم عرض کرد: پادشاها! قربانت بروم حکمت ها بسیار حکیمانه بودند، اما جواب شکم ما را چه میدهید؟ ذات ملوكانه، در حالی که دست خود را بر سبيل های چرب خویش می کشیدند، با ابروان خود اشاره ای به " پاچه " انداختند و فرمودند: شما " پاچه " را بخورید و " پاچه خواری " ‌در جامعه رواج دهید تا حکومت مان ن بمماند...! @zarboolmasall ✓ 📗
📝ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ: ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧَﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ، ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ! ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍی!! ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ می دﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!! ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!! ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ! ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می کنند ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ...... @zarboolmasall
📖 گفت : زندگی مثه نخ کردنِ سوزنه! یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی، ولی چشات انقد خوب کار میکنه که همون بار اول سوزن رو نخ میکنی، اما هر چی پخته تر میشی، هر چی بیشتر یاد میگیری چجوری بدوزی، چجوری پینه بزنی، چجوری زندگی کنی، تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن. گفتم : خب یعنی نمیشه یه وقتی برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم چشات اونقد سو داشته باشن که سوزن رو نخ کنی؟ گفت: چرا، میشه، خوبم میشه اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه. گفتم چطور مگه؟ گفت : آخه مشکل اینجاست، وقتی که هم بلدی بدوزی، هم چشات سو داره، تازه اون موقع میفهمی نه نخ داری، نه سوزن ... ✓ @zarboolmasall