eitaa logo
ضرب المثل
32هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
909 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹‹ ابن سیرین و‌ احوال پرسی ›› ابن سیرین كسی را گفت: چگونه‏ اي؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم! گفتند: وادار نبودی كه قرض و خرج وی را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ‏اي برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی... اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى...🌱 @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان سلطان محمود و دو گدا. "کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه" @zarboolmasall
روزی حاکمی از وزیرش پرسید: چه چیزی است که از همه چیزها بدتر و نجس تر است؟ وزیر در جواب ماند و نتوانست چیزی بگوید. از حاکم مهلت خواست و از شهر بیرون رفت تا در بیابان به چوپانی رسید که گوسفندانش را میچرانید به چوپان گفت: من وزیر حاکم هستم و امروز حاکم از من سوالی پرسید و نتوانستم جواب دهم. اکنون این سوال را از تو میپرسم و اگر جواب صحیح دادی تو را از مال دنیا بی‌نیاز میکنم، بعد هم سوال حاکم را مطرح کرد... چوپان گفت: ای وزیر پیش از اینکه جوابت را بدهم مژده‌اي برایت دارم.! بدان که در پشت این تپه گنجی پیدا کرده‌ام و برداشتن آن در توان من تنها نیست. بیا با هم آن را تصرف کنیم و در اینجا قصری بسازیم و لشکری جمع کنیم و حاکم را از تخت به زیر کشیم تو حاکم باش و من وزیرت.! وزیر تا این حرف را شنید خوشحال شد و به چوپان گفت: عجله کن و گنج را نشان بده چوپان گفت: یک شرط دارد.! وزیر گفت: بگو شرطت چیست؟ چوپان گفت: تو عمری وزیر بودی و من چوپان برای اینکه بی‌حساب شویم باید سه بار زبانت را به مدفوع سگ من بزنی. وزیر پیش خود فکر کرد که کسی اینجا نیست من اینکار را میکنم و بعد که حاکم شدم چوپان را میکشم. پس سه بار زبانش را به مدفوع سگ چوپان زد و گفت: راه بیوفت برویم سراغ گنج... چوپان گفت: قربان گنجی در کار نیست. من جواب سوالت را دادم تا بدانی هیچ چیزی در دنیا بدتر و نجس تر از طمعکاری نیست. @zarboolmasall
جوان به پیرمردگفت خوشبخت خواهم شد خواستگارم به خاطر من پدر ومادرش راپس زد پیر گفت: خوشبخت نمیشوی کسی که چشم بر زحمت پدر ومادربست بخاطر تو روزی چشم بر تو هم خواهد بست بخاطردیگری @zarboolmasall
📚عنوان: دستور زبان فارسی ✍نویسنده: عبدالرسول خیام پور ناشر: آیدین بی مناسبت نیست که پیش از ورود در اصل موضوع؛ یعنی بحث از دستور زبان و قواعد آن، شرحی اجمالی درباره طبقه بندی زبان ها و تاریخ دستور زبان داده شود. بنابراین ابتدا این دو موضوع را در دو بخشی که حکم مقدمه را دارد بیان نموده، سپس به اصل مقصود می پردازیم. @zarboolmasall
ریز به ریز اطلاعات و گزارش‌ها را روی نقشه می‌نوشت. اتاقش که می‌رفتی، انگار تمام جبهه را دیده باشی. چند روزی بود که دو طرف به هوای عراقی بودن سمت هم می‌زدند. بین دو جبهه نیرویی نبود. باید الحاق می‌شد و نیرو‌ها با هم دست می‌دادند. حسن آمد و از روی نقشه نشان داد. خرمشهر داشت سقوط می‌کرد. جلسه‌ی فرمانده‌ها با بنی صدر بود. بچه‌های سپاه باید گزارش می‌دادند. دلم هرّی ریخت وقتی دیدم یک جوان کم سن و سال، با مو‌های تکو توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین اش بلند‌تر از دستش بود کاغذ‌های لوله شده را باز کرد و شروع کرد به صحبت یکی از فرماند‌های ارتش می‌گفت «هرکی ندونه، فکر می‌کنه از نیرو‌های دشمنه.» حتی بنی صدر هم گفت «آفرین!» گزارشش جای حرف نداشت. نفس راحتی کشیدم. دیدم از بچه‌های گردان ما نیست، ولی مدام این طرف و آن طرف سرک می‌کشد و از وضع خط و بچه‌ها سراغ می‌گیرد. آخر سر کفری شدم با تندی گفتم «اصلا تو کی هستی ان قدر سین جیم می‌کنی؟» خیلی آرام جواب داد «نوکر شما بسیجی ها.» خاطره‌ای از شهید حسن باقری 😍
📘حکایتی زیبا و خواندنی ✍بنازم به سرت که تا بحال نشکسته وقتی می خواهند از خوش اخلاقی و بخشندگی و شكیبایی كسی تعریف كنند، این مثل را می آورند. در قدیم کشاورزان اکثرا بر سر تقسیم آب و آبیاری مزارع مرافعه و دعوا داشتند و گاه میشد که با بیل و چوب به جان هم افتاده و سر و کله و دست و پای همدیگر را میشکستند. در دهی، مرد رعیتی بود بسیار خوش اخلاق که هرگز بر سر تقسیم آب دعوا نکرده بود. روزی با چند نفر از اهل آبادی مشغول گفت و گو بود که یکی از آنها اشاره به سر رعیت خوش اخلاق کرد و گفت: بنازم به سرت که تا بحال نشکسته. یکی از هم ولایتی ها آهسته میگوید من امروز سر او را می شکنم. پس از این که همه بدنبال کار خود رفتند مرد خوش اخلاق بیلش را برداشته بر سر زمینش رفت و شروع به آبیاری کرد. در این حین مردی که گفته بود امروز با او مرافعه کرده و سرش را میشکند از کمی بالاتر راه آب را بست و شروع کرد بیابان را آب دادن. مرد خوش رفتار چون دید که راه آب را بسته اند؛ از دور فریاد زد: آهای... خدا پدرت را رحمت کند، هر وقت آبیاریت تمام شد راه آب را باز کن که بیاد. آن مرد وقتی این حرف را میشنود خجالت میکشد و جلو آب را باز کرده و میگوید واقعاً بنازم به سرت که تا بحال نشکسته... @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🤍🌼🤍 افتاد درختی که به خود می‌بالید از داغ تبر به خاک غم می‌نالید گفتم: چه کسی به ریشه‌ات زد؟ گفتا: آن‌کس که به زیر سایه‌ام می‌خوابید @zarboolmasall
هدایت شده از قاصدک
💠جشنواره پاییزی شیکترین ملزومات حجاب😍 🧕محجبه ایُ کانال حجاب درسانُ نداری؟ اینجا خیلیا ساعتها برا خرید عبا و چادر تو صفن!😳 🇮🇷منم قبلا کلی پولِ ملزومات میدادم ولی از وقتی اینجام با کمترین هزینه استایلمُ کامل میکنم ب جرعت در تولید بی رقیبن👇😎 https://eitaa.com/joinchat/223346877C929d3d2345 📣 فقط بجُنب از جنسای جدید جانمونی مفته مفت بدووو💯🥳☝️ 🛍فروش حضوری 🛵و باضمانت تعویض