📌 ورود "امام علی علیه السلام" به كوفه و انتخاب آن به عنوان مقرّ خلافت
🔹 امام علی علیه السلام پس از پیروزی در جنگ جمل، وارد شهر بصره شد. حضرت جنگجویانی از اهالی بصره را، که بر ضد حکومت قانونی و اسلامی آن حضرت وارد جنگ شده بودند، پس از شکست و اسیر و متواری شدن، مورد عفو و بخشش کریمانه خویش قرار داد.
🔸ایشان پس از چند روز توقف در بصره و تقسیم بیتالمال در میان مردم و مداوای زخمیان جنگ، عبدالله بن عباس را به حکومت این شهر منصوب و در جمع مردم بصره خطبهای خواند و آنان را به پیروی از دستورات عبدالله بن عباس و قوانین حکومت اسلامی فراخواند.
🔹امیرالمومنین علیهالسلام این شهر را ترک و به سوی کوفه حرکت کرد. بزرگان، ریش سفیدان و رؤسای قبایل و طوایف بصره امام را تا بیرون بصره، بدرقه کردند و آن حضرت با آنان خداحافظی و به همراه بسیاری از سپاهیان خویش به سمت کوفه حرکت نمود.
🔸ورود امام به کوفه، با ۱۲ رجب سال ۳۶ مصادف بود . اهالی کوفه استقبال شایانی از ایشان کردند و از امام درخواست کردند که در کاخ حکومتی این شهر فرود آید. ولی ایشان از رفتن به کاخ حکومتی امتناع نمود و به مسجد کوفه رفت و دو رکعت نماز به جای آورد و خطبهای ایراد نمود و از آن پس، این شهر بزرگ را مقر حکومت عدالت جویانه خویش تعیین فرمود.
#تقویم_تاریخ
#رجب_۱۲
#امام_علی_علیه_السلام
#شهر_کوفه
@zarboolmasall
خوشبختی یعنی:
واقف بودن به اینکه هرچه داریم ازرحمت خداست
وهرچه نداریم ازحکمت خدا
احساس خوشبختی یعنی همین!
خوشبختی رسیدن به خواسته ها نیست،
بلکه لذت بردن ازداشته هاست
@zarboolmasall
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من می دانی!
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
@zarboolmasall
#ضربالمثل
«گره بر آب زدن» :
مگر میشود آب را گره زد؟ به طور طبیعی خیر اگر کسی بتواند یا ادعا کند که میتواند آب را گره بزند ، حتما" مکر و افسونی به کار بسته است یا جادو کرده است در واقع به زبان امروزی یک مدل شعبده بازی کرده که ما باور کنیم که میتواند آب را گره بزند
اصصلاح آب را گره زدن در معنای افسونکاری کردن و حیلهگری سابقه طولانی دارد و میتواند آن را در این شعر مولانا هم دید
دم سخت گرم دارد که بجادوئی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
"مولانا"
@zarboolmasall
#متن_خاص
«آرزو کنید ...»
آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند.
آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید.
آرزو کنید که زخم خورده فهم خود از عشق باشید.
آرزو کنید سپیده دم برخیزید و بالهای قلبتان را بگشایید و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است.
آرزو کنید که هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید،
آرزو کنید که شب هنگام با دلی حق شناس و پرسپاس به خانه بازآیید، و به خواب روید، با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او.
#جبران_خلیل_جبران
@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه زمانی بدون اینکه خودت
بفهمی یه آدم دیگه ای میشی
بیشتر سکوت میکنی
دیرتر باور میکنی
و کمتر رنج میکشی
@zarboolmasall
📗داستان پندآموز
▪️پیرمردی که شغلش دامداری بود، نقل میکرد:
گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه _ چهار توله داشت و اوایل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند و بخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی ، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش می آورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
ما دقیقا آمار گوسفندان و بره های آنها را داشتیم و کاملا" مواظب بودیم، بچهها تقریبا بزرگ شده بودند.
▫️یکبار و در غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از برهها را کشتند!
ما صبر کردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز می گرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک بره ای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.»
این یک گرگ است و با سه خصلت:
درندگی
وحشی بودن
و حیوانیت
شناخته میشود
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسان کرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید ...
@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پناه ببر به دلخوشی های کوچک
پناه ببر به صبح فردا،طلوع افتاب،خورشید گرم...
پناه ببر به خدا
خدایی که هیچ وقت دیر نمیکند...❤️
صبح قشنگتون بخیر دوستان☀️🤗☀️💚🌱
@zarboolmasall
خدایا ...
آدمهای خوب سر راهم بگذار ...
حس بسیار خوبیست هنگامی که در
لحظه هجوم غم؛ نا امیدی یا پریشانی؛
بی هوا کسی سر راه آدم سبز بشود ...
کلامش، نگاهش، حتی نوشتهاش
آرامش و شادی و امید بپاشد به زندگی ...
فقط از دستِ خودِ خدا بر میآید
که آن آدم را، یا کلام و نگاه و نوشتهاش
را برای آن لحظه خاص سرِ راه زندگی
ما بگذارد ...
شاید یکی دیگر از دعاهای روزانه هم
بتواند این باشد:
خدایا؛ من را هم از واسطههای
خوب کردنِ حالِ بندههایت قرار بده ...
@zarboolmasall
#داستانک
جان دوست صمیمی جک در سر راه مسافرتشان به منهتن پس از سفارش صبحانه در رستوران به جک گفت: یک لحظه منتظر باش می روم یک روزنامه بخرم.
پنج دقیقه بعد، جان با دست خالی برگشت. در حالی که غرغر می کرد، با ناراحتی خودش را روی صندلی انداخت.
جک از او پرسید: چی شده؟
جان جواب داد: به روزنامه فروشی رو به رو رفتم. یک روزنامه صبح برداشتم و ده دلار به صاحب دکه دادم. منتظر بقیه پول بودم، اما او به جای این که پولم را برگرداند، روزنامه را هم از بغلم در آورد. به من گفت الان سرم خیلی شلوغ است و نمی توانم برای کسی پول خرد کنم. فکر کرد من به بهانه خریدن یک روزنامه می خواهم پولم را خرد کنم. واقعم عصبانی شدم. جان در تمام مدت خوردن صبحانه از صاحب روزنامه فروشی شکایت می کرد و غر می زد که او مرد بی ادبی است. جک در حالی است که دوستش را دلداری می داد، حرفی نمی زد. بعد از صبحانه به جان گفت که یک لحظه منتظر باشد و بعد خودش به همان روزنامه فروشی رفت.
وقتی به آنجا رسید، با لبخندی به صاحب روزنامه فروشی گفت: آقا، ببخشید، اگر ممکن است کمکی به من کنید. من اهل اینجا نیستم. می خواهم نیویورک تایمز بخرم اما پول خرد ندارم. فقط یک ده دلاری دارم. معذرت می خواهم، می بینم که سرتان شلوغ است و وقتتان را می گیرم.
صاحب روزنامه فروشی در حالی که به کارش ادامه می داد یک روزنامه به جک داد و گفت: بیا، قابل نداره. هر وقت پول خرد داشتی، پولش را به من بده.
وقتی که جک با غنیمت جنگی اش برگشت، جان در حالی که از تعجب شاخ در آورده بود پرسید: مگر یک نفر دیگر به جای صاحب روزنامه فروشی در آنجا بود ؟
جک خندید و به دوستش گفت: دوست عزیزم، اگر قبل از هر چیز دیگران را درک کنی، به آسانی می بینی که دیگران هم تو را درک خواهند کرد ولی اگر همیشه منتظر باشی که دیگران درکت کنند، خوب، دیگران همیشه به نظرت بی منطق می رسند. اگر با درک شرایط مردم از آنها تقاضایی بکنی، به راحتی برآورده می شود.
‹🤍🌼›
@zarboolmasall
من اگر رنگ بودم قرمز میشدم.
با غلظتی که به دوست داشتنت بیاید.
یا اگر فصل بودم پاییز.
اگر گل بودم جز مریم نمیشدم!
میدانم قرمز نیست
اما هر جای خانه که باشی
خودش را به مشامت میرساند....
اگر قرار باشد چیزی جز این باشم،
بدون شک به دوست داشتنت نزدیک میشدم.
که مشخص باشد.
که بپیچد.
حالا که دست و بالم بسته است
به سبک خودمان دوستت دارم،
اما عمیق..
#مریم_قهرمانلو
@zarboolmasall
#معرفی_کتاب
📚عنوان: پذیرفتن
✍️نویسنده: گروس عبدالملکیان
ناشر: نشر چشمه
کتاب پذیرفتن شامل مجموعهای از اشعار زیبا و پراحساس گروس عبدالملکیان است. مرگ درون مایهی اصلی کتاب حاضر است و شاعر با سرودن اشعاری لطیف و فلسفی آن را به تصویر درآورده است.
@zarboolmasall