••دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید••
#حافظ💙🦋
@zarboolmasall
🟩نابرده رنج گنج میسر نمیشود
🔹️سالها پیش پادشاهی به دنبال یک معلم خوب و باسواد برای آموزش پسرش بود.
معلمهای مختلفی آمدند و رفتند تا اینکه شاه از میان این همه معلم، مردی را انتخاب کرد و به او قول داد اگر بتواند پسرش را به خوبی تعلیم دهد ثروت قابل توجهی به او خواهد داد. معلم قبول کرد فقط به این شرط که حق داشته باشد، سختگیریهای لازم و حتی تنبیه به موقع را برای ولیعهد انجام دهد.
پادشاه با اینکه خیلی پسرش را دوست داشت ولی موافقت کرد. شاهزاده در سن پایین به این معلم سپرده شد تا مورد تعلیم و تربیت قرار گیرد. هر روز از
طرف معلم تکالیفی به او سپرده میشد که او موظف بود آنها را انجام دهد و اگر انجام نمیشد معلم به شدت با او برخورد میکرد .
در حیاط قصر درخت آلبالویی بود که معلم یک شاخه از آن را کنده و به شکل ترکه ای در دست داشت و اگر ولیعهد سؤالات معلم را به درستی پاسخ نمیداد، یک ترکه میخورد.
پسر شاه چندین بار از سختگیری معلم نزد پدرش شکایت کرده بود. ولی شاه قبل از شروع کار این شرط را پذیرفته بود و نمیتوانست قولش را برهم بزند. چندین سال گذشت تا کمکم پسر به سنین جوانی رسید و توانست تمام علوم زمانه را از معلم خود بیاموزد. شاه که از عملکرد معلم خیلی راضی بود، ثروت قابل توجهی به معلم بخشید و او را راهی خانهاش کرد.
پس از آن به دستور شاه پسرش آماده آموزش اصول نظامی شد.
پسر اول خیلی ناراحت شد ولی کمی که گذشت متوجه شد آموزش نظامی با تنبیه همراه نیست. چون فرماندگان نظامی مراعات مقام و رتبهی او را در آینده میکردند و احترام خاصی برای او
قائل بودند. این رفتار مهربانانهی آنها باعث شده بود او روز به روز کینهی بیشتری نسبت به معلم کودکیاش پیدا کند.
بعد از چند سال شاه مُرد و پسرش جانشین او شد.
یک روز وقتی شاه جوان در حیاط قصر در حال قدم زدن بود ناگهان چشمش به درخت آلبالو افتاد و تمام ترکههای آلبالویی که در کودکی از معلمش خورده بود یادش آمد و به فکر تلافی افتاد.
پس یکی از نگهبانان قصر را به دنبال معلم فرستاد. نگهبان به منزل معلم رفت و گفت: شاه دستور فرمودند هرچه سریع تر خود را به قصر برسانید.
معلم پرسید شاه با من چه کار دارند؟
نگهبان پاسخ داد: نمیدانم. امروز که در باغ در حال قدم زدن بودند جلوی درخت آلبالو که رسیدند، نگاهی به درخت انداختند و به من گفتند بیایم و شما را به قصر ببرم. معلم فهمید که شاه میخواهد تلافی کند و در بین راه مقداری آلبالوی تازه خرید و در جیب خود ریخت. به قصر که رسید دید شاگرد که حالا بر تخت سلطنت نشسته ترکهای در دست دارد و به او لبخند میزند. سلام کرد، شاه جوان پاسخش را داد و بعد به ترکهی آلبالو اشارهای کرد و گفت: این را میشناسی؟
معلم پاسخ داد: بله میشناسم. چوب تازهی درخت آلبالوست.
شاه گفت: میدانی میخواهم با آن چه کار کنم. معلم که میدانست شاه میخواهد با آن ترکه چه بلایی سرش بیاورد، پیشدستی کرد و گفت:
نمیدانم. ولی بهترین کار این است آن را جایی بگذاری که همیشه پیش چشم تو باشد. شاه گفت: چرا آن را جلوی چشمهایم بگذارم؟ معلم آلبالوها را از جیبش درآورد و به طرف شاه گرفت و گفت: این آلبالوها را میبینی چقدر قشنگ هستند؟ اگر درخت آلبالو گرمای تابستان و سرمای زمستان را تاب نمیآورد نمیتوانست چنین آلبالوی خوبی به بار آورد. شما هم اگر آن همه تلاش و سختی را پشت سر نمیگذاشتید به این باسوادی و درک فهم امروز نبودید.
شاه از این تشبیه خوشش آمد، لبخندی به معلم زد و از او خواست تا در دربار بماند و از وزیران شاه باشد.
🔸️البته معلوم نیست این داستان منشا این مثل بوده و یا بعدها شخصی آن را ساخته باشد. ولی این مثل به این صورت در شعر سعدی آورده شده و شاعران دیگر هم اشاره به مفهوم آن دارند.
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
"سعدی"
به رنج اندر است اي خردمند گنج
نيابد کسي گنج نابرده رنج
«فردوسی»
اگر کاری کنی مزدی ستانی
چو بیکاری یقین بی مزد مانی
"ناصر خسرو"
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
«حافظ»
به کار اندرآ این چه پژمردگی است
که پایان بیکاری افسردگی است
«اوحدی»
🔹️سعدی در جای دیگری میگوید:
حاتم طایی را گفتند از خود بزرگ همتتر در جهان دیدهای یا شنیدهای؟ گفت بلی. روزی چهل شتر قربان کرده بودم امرای عرب را. پس به گوشه صحرایی به حاجتی برون رفته بودم، خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گرد آمدهاند؟ گفت:
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طائی نبرد
#سعدی #فردوسی #حافظ #اوحدی #ناصرخسرو
@zarboolmasall
🟩ضرب المثل در اشعار شاعران
🟩از چاله درآمد به چاه افتاد
🔸️این مثل در مواردی استفاده میشود که شخص برای نجات از وضعیتی بد به وضعیتی بسیار بدتر گرفتار میشود.
مانند مثل زیر:
به ده دینارم خرید و به صد دینار گرفتارم کرد
ماخذ این مثل داستانی از گلستان سعدی است به این مضمون که:
از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا به وقتی که اسیر فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند. یکی از روسای حلب که سابقه معرفتی در میان ما بود گذر کرد و بشناخت. گفت این چه حالت است؟ گفتم:
همی گریختم از مردمان به کوه و به دشت
که از خدای نبودم به دیگری پرداخت
قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت
که در طویله نامردمم بباید ساخت
بر حالت من رحمت آورد و به ده دینارم از قید خلاص کرد و با خویشتن به حلب برد و دختری که داشت به نکاح من درآورد به کابین صد دینار.
مدتی برآمد. دختر بدخوی و ستیزه روی و نافرمان بود. زبان درازی کردن گرفت و عیش مرا منقص داشتن.
باری زبان تعنت دراز کرده همی گفت:
تو آن نیستی که پدر من از قید فرنگ بازخرید؟
گفتم بلی. من آنم که به ده دینار از قید فرنگم باز خرید و به صد دینار به دست تو گرفتار کرد.
شنیدم گوسپندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسپند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
شنیدم عاقبت گرگم تو بودی
این بیت نیز از حافظ است:
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
🔻اصطلاح زیر نیز به همین منظور استفاده میشود:
هر چه از دست دزد مانده بود به دست فالگیر افتاد
#چاه #چاله #حافظ
@zarboolmasall
🟩چار تکبیر خواندن، چار تکبیر زدن، چار تکبیر کردن، چار تکبیر گفتن
🔸️این اصطلاحات به معنای "از چیزی یکباره چشم پوشیدن" و "ترک همیشگی کسی گفتن" استفاده میشود.
خوانده بر گنده پیری و میری
سه طلاق و چهار تکبیری
گر کنی در جهان به شبگیری
دو سلام و چهار تکبیری
چار تکبیر کن چو خیرالناس
بر که؟ بر چهار طبع و پنج حواس
هر که در میدان عشق نیکوان گامی نهاد
چار تکبیری کند بر ذات او لیل و نهار
"سنایی"
رغبتش رغم کان و دریا را
چار تکبیر کرده و سه طلاق
"انوری"
من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
"حافظ"
در حال چهار تکبیر بر ملک خواند و عروس پادشاهی را سه طلاق بر گوشه چادر بست.
"تاریخ جهانگشا"
پس چون بر ساحل محیط کرم تشنه روزی چند صبر کرد و اثر شفاء عارضه نمیدید چهار تکبیر بر آن حضرت کرد و عنان عزیمت بر صوب غور و غزنین گردانید.
''تاریخ سلاجقه کرمان''
🔹️اصطلاحات ''سه طلاق گفتن'' و ''دو سلام کردن'' نیز به همین منظور استفاده میشوند.
#سنایی #انوری #حافظ
@zarboolmasall
🌸
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است♥️
👤 #حافظ
@zarboolmasall
🔅#حافظ🔅
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نخواهی یافت
کنار آب رُکنآباد و گُلگَشت مُصَلّا را
فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوان یغما را
ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار، مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟
من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم
جوابِ تلخ میزیبد، لبِ لعلِ شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا را
🌸❀
@zarboolmasall
📝ضرب المثل ایرانی:
آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیج استخاره نیست
#حافظ
@zarboolmasall
یارِ بیگانه مشو تا نبری از خویشم ...
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم ...
•| #حافظ |•🌿🌙
@zarboolmasall
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
•| #حافظ |•🌿🌙
@zarboolmasall
#ضرب_المثل
⬅️حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است
این ضرب المثل را هنگامی به کار می برند که علما و دانشمندان و حکیمان جامعه به حاشیه بروند و افراد ناشایست و کم ظرفیت به جایگاه های بلند دست می یابند و امور مهم را اداره می کنند. در چنین جامعه ای افراد از بسیاری از حقوقشان محروم می شوند.
(کنایه از به مقام رسیدن افراد پست و بی ارزش در غیاب بزرگان است.)
✅ ماهی نماد شایستگی و کسی که لایق زندگی در آن حوض است شناخته شده و قورباغه نماد کسی است که لایق جایگاهی که قرار دارد نیست.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی!
#حافظ
@zarboolmasall
#ضرب_المثل
⬅️حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است
این ضرب المثل را هنگامی به کار می برند که علما و دانشمندان و حکیمان جامعه به حاشیه بروند و افراد ناشایست و کم ظرفیت به جایگاه های بلند دست می یابند و امور مهم را اداره می کنند. در چنین جامعه ای افراد از بسیاری از حقوقشان محروم می شوند.
(کنایه از به مقام رسیدن افراد پست و بی ارزش در غیاب بزرگان است.)
✅ ماهی نماد شایستگی و کسی که لایق زندگی در آن حوض است شناخته شده و قورباغه نماد کسی است که لایق جایگاهی که قرار دارد نیست.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی!
#حافظ
@zarboolmasall
بسیاری از اوقات پیش اومده که ما تلاش میکنیم دنبال چیزی میگردیم که غافلیم، که خیلی دم دست تر از این حرفاست...
قدر چیزایی که دورو برمون هست و ازشون غافلیم رو بدونیم.
به قول حضرت #حافظ
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد..!
گوهری کهاز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لب دریا میکرد..!!
@zarboolmasall