📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
🌙 شبی ملا بی خوابی به سرش زده بود، به همین جهت از خانه خارج شد و بی هدف در کوچه ها می گشت.
یکی از دوستانش ملا را دید و از او پرسید: نیمه شب در کوچه ها چرا پرسه می زنی؟
ملا گفت: خوابم پریده، دنبالش می گردم شاید پیدایش کنم!
@zarboolmasall
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
✍فردی چند گردو به بهلول داد و گفت:
«بشکن و بخور و برای من دعا کن.»
🔸بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد.آن مرد گفت:
«گردوها را میخوری نوش جان،ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!»
بهلول گفت:
✍«مطمئن باش اگر در راه خدا دادهای،خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»
@zarboolmasall