eitaa logo
ضرب المثل
32.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
889 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 گویند شیخی در مسجدی پیش نماز بود. روزی در حال سجده شیخ را دستشویی بگرفت و نتوانست کاری بکند پس شلوار خیس شد و سجده آخر طولانی شد. جماعت پشت سر هم در حالت سجده ماندند. بعد از مدتی شیخ از سجده بلند شد و سلام داد و نماز به اتمام برد جماعت پشت سر علت این سجده طولانی را جویا شدند. شیخ که نمیتوانست حال قضیه را باز گوید دست به دامان دروغ شد و گفت: در حال سجده دیدم زن و شوهر جوانی در دریای سرخ در حال غرق شدن هستند پس به کمک آنها رفتم و علت طولانی شدن این بود که آنجا رفته بودم. جماعت جاهل و ساده لوح حرف شیخ را باور کرده و با خود گفتند: عجب شیخی نصیبمان شده!! در بین آنها یکی خوش باورتر از همه بود به منزل رفت و قضیه نجات آن زن و مرد جوان توسط شیخ در حال سجده را به همسرش گفت زن که بسیار با هوش و عاقل بود و گفت: باید چنین شیخی را برای صرف غذا به خانه دعوت کنیم تا خیر و برکت به خانه بیاید. مرد را این فکر خوش آمد و زن گفت تنی چند از یاران شیخ را نیز دعوت کن. القصه زن غذایی درست کرد شیخ و یاران از در درآمدند زن غذا را در آشپزخانه منزل کشید و مرغهای پخته شده را بر روی برنجها گذاشت و مرغ شیخ را زیر برنج پنهان کرد. غذای هر یک از میهمانان را دادند شیخ نگاهی به غذای خود انداخت به مرد ساده لوح گفت غذای من مرغ ندارد مرد شرمنده شده بانوی خانه را خواست و گفت چرا غذای شیخ مرغ ندارد زن گفت دارد ولی شیخ گفت که ندارد. زن گفت: یا شیخ چطور از اینجا توانستی در دریای سرخ زن و مردی را در حال غرق شدن ببینی ولی مرغی که زیر برنج هست را نمیتوانی ببینی...!! ‼️امروزه نیز کم نیستند افرادی که پشت منبرها مردم را چیز فرض میکنند و بسیارند مردمان جاهلی که با جان و دل باور و ستایششان میکنند ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌❖ @zarboolmasall