eitaa logo
ضرب المثل
35.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
584 ویدیو
9 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 روزی بهلول در قصر خلیفه کنار پنجره نشسته بود و بیرون را می نگریست. خلیفه پرسید : آن بیرون چه می بینی ؟ گفت : دیوانگان انبوه که در رفت و آمدند و خود نمی دانند چه می کنند و عجیب این است که اگر آن سوی پنجره بودم و داخل قصر را تماشا می کردم ، باز هم جز این نمی دیدم!! @zarboolmasall
روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت : جناب قاضی ! کلنگت افتاد آن را از زمین بردار ! قاضی به مسخره گفت : واقعا اینکه می‌گویند بهلول دیوانه است صحیح است، آخر (این) قلم است نه کلنگ ! بهلول جواب داد : مردک ! تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی با احکامی که به این قلم می‌نویسی خانه‌های مردم را خراب می‌کنی، تو بگو این قلم است یا کلنگ ؟! @zarboolmasall
شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی شیخی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست ؟ گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دو دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه ناخلف! تو بهتر می فهمی یا شیخ؟ @zarboolmasall