⬅️داستان ضرب المثل جوجه را آخر پاییز می شمارند
در زمان های قدیم، یک کشاورز نهال چناری را کنار جالیز خود کاشت. زندگی کشاورز با کاشت و برداشت سبزیجات و میوه ها ساخته می شد. کشاورز در تمام سال ها در جالیز میوه و سبزی می کاشت و بعد از رشد میوه ها آن ها را می چید و به بازار می برد تا بفروشد اما فقط چنار بود که این همه سال رشد کرد و کشاورز او را تنها نگذاشت.
کشاورز بعد از سال ها تخم کدویی را کنار چنار کاشت، کدو شروع به رشد کرد و هر روز برگ های بیشتری داد و رشد کرد. تخمه کدو که نسبت به بقیهی سبزیجات دیگر آن جالیز بیشتر قد کشیده بود، یک روز به چنار نگاه کرد و گفت: بلندی این درخت چقدر است؟ شاید بتوانم مثل او بزرگ شوم. سپس به دور درخت چنار پیچید و روز به روز بالاتر رفت.
یک روز درخت چنار به او گفت: آفرین خوب رشد می کنی! کدو با افتخار گفت: من دارم از تو بلندتر می شوم. چنار آرام و بدون ناراحتی به کدو تنبل گفت: من پانزده سال است که اینجا هستم و خیلی بزرگ شده ام. شما هم می توانید هر چقدر که می خواهید رشد کنید، اما باید بدانید که دلیل کاشت هر گیاه متفاوت است.
کشاورز مرا کاشت تا از سایه من استفاده کند، شما باید سعی کنید مسئولیت خود را به درستی انجام دهید و به جای اینکه فقط رشد کنید، به فکر محصولت هم باشی تا کدویی بزرگ و شیرین داشته باشی وگرنه کارت را به خوبی انجام ندادی. تخمه کدو از حرف چنار نتیجه خوبی نگرفت و با خود گفت: چنار به جوانی و طراوت من غبطه می خورد و هدف از این حرف ها رسیدن به قد و جثه نیست.
پس به چنار گفت: به من حسودی می کنی؟ شما از من می خواهید که به میوه هایم فکر کنم و انرژی خود را برای رشد هدر ندهم. چنار حرفی نزد و فقط گفت: تا آخر پاییز، قبل از آمدن زمستان، تمام تلاش خود را بکنید. دانهی کدو گفت: خیلی خب، آخر پاییز جوجه ها را می شمارند و نتیجه را خواهیم دید.
از آن روز به بعد، کدو حلوایی تصمیم گرفت برای اینکه پاسخ قاطعی به چنار بدهد به خوبی رشد کند. از آن روز به بعد دانه کدو آنقدر درگیر رشد شاخه هایش بود که متوجه نشد از مسئولیت اصلی خود غافل شده و به ثمر نرسیده است. در یک روز سرد پاییزی، کشاورز وقتی دید که تخمه کدو تنبل بلند است و میوه نمی دهد، کدو را از جا کند و به دور انداخت
#داستان_ضربالمثلی
@zarboolmasall