تو هم قاصد هنگام شدهای؟
🔹هنگامی كه يك نفر سادهلوح از روی بی فكری كار عبث و بیمطالعهای انجام داده باشد به او میگويند تو هم قاصد هنگام شدهای؟
میگويند: روزی، روزگاری، كدخدای ده هنگام به جارچی گفت: «صدا كن و به فلانی بگو، فردا بايد به اهرم بروی» فردا صبح، قاصد بیاينكه خانه كدخدا برود يا بداند كه كدخدا چه كاری دارد راه میافتد و غروب همانروز می رسد به خانه كدخدای اهرم و میگويد: «كدخدای هنگام مرا فرستاده! ولی نمیدانم چكار داشته!» كدخدا هم كه میبيند قاصد آدم نادان و احمقی است، ميگويد: «سنگ دو من و نيم از من خواسته!»
قاصد بيچاره فردای آن روز سنگ دو من و نيم را برمیدارد و میبرد به هنگام، كدخدای هنگام هم برای اينكه قاصد را بيشتر اذيت بكند میگويد: «نه! من میخواستم تو سنگ يك من و يك چارك را به اهرم ببری، و يك سنگ يك من و يك چارك ديگری از آنجا بياری» خلاصه، قاصد، نامه كدخدا را كه پيغام اصلی بوده با سنگ دو من و نيم و سنگ يك من و يك چارك برمیدارد و راهی اهرم می شود.
#قاصدهنگام #ساده_لوح
@zarboolmasall