🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#سرش_پلو_زیرش_سنگ_قربانت_شوم_یگانه_پسر
شاید ضرب المثل "سرش پلو و زیرش سنگ قربانت شوم یگانه پسر" را شنیده باشید اما داستان این گزارش چگونگی شکل گیری این ضرب المثل را حکایت میکند.
پیرزنی كه پیش پسر و عروسش بسر میبرد زندگانی را به سختی میگذراند، زیرا عروسش غذای كافی به او نمیداد، همیشه در وقت بردن غذا برای پیرزن سنگی را توی بشقاب مینهاد و مقداری پلو رویش میریخت و آن را طوری میبرد كه شوهرش میدید و در دل از اینكه زنش آنچنان صادقانه به مادرش خدمت میكرد خوشحال میشد، بیچاره پیرزن هم از ترس جرأت نمیكرد موضوع را به پسرش بگوید ناچار با همان غذای ناچیز میساخت، روزبه روز در اثر گرسنگی لاغرتر میشد یك روز كه جمعه بود با خود گفت: «امروز جمعه است. به خانه دامادم بروم هم از دخترم دیدن كنم و هم یك شكم سیر غذای مناسبی بخورم».
با این خیال به خانه دخترش رفت دختر از دیدن مادرش كه مدت زیادی بود او را ندیده بود خوشحال شد و غذای خوب و چربی برایش پخت ولی از بیاقبالی پیرزن هنگامی كه میخواست سفره را با غذا پیش مادرش ببرد شوهرش پیدا شد، با دیدن سفره و غذا فهمید كه این غذا به خاطر مادرزنش پخته شده، شروع كرد به داد و فریاد و كتك زدن زنش. پیرزن بدبخت غذا نخورده بیرون رفت و به سوی خانه پسرش راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه میكرد: «سرش پلو، زیرش سنگ قربونت بشم یه دونه پسر».
@zarboolmasall
#سرش_پلو_زیرش_سنگ_قربانت_شوم_یگانه_پسر
شاید ضرب المثل "سرش پلو و زیرش سنگ قربانت شوم یگانه پسر" را شنیده باشید اما داستان این گزارش چگونگی شکل گیری این ضرب المثل را حکایت میکند.
پیرزنی كه پیش پسر و عروسش بسر میبرد زندگانی را به سختی میگذراند، زیرا عروسش غذای كافی به او نمیداد، همیشه در وقت بردن غذا برای پیرزن سنگی را توی بشقاب مینهاد و مقداری پلو رویش میریخت و آن را طوری میبرد كه شوهرش میدید و در دل از اینكه زنش آنچنان صادقانه به مادرش خدمت میكرد خوشحال میشد، بیچاره پیرزن هم از ترس جرأت نمیكرد موضوع را به پسرش بگوید ناچار با همان غذای ناچیز میساخت، روزبه روز در اثر گرسنگی لاغرتر میشد یك روز كه جمعه بود با خود گفت: «امروز جمعه است. به خانه دامادم بروم هم از دخترم دیدن كنم و هم یك شكم سیر غذای مناسبی بخورم».
با این خیال به خانه دخترش رفت دختر از دیدن مادرش كه مدت زیادی بود او را ندیده بود خوشحال شد و غذای خوب و چربی برایش پخت ولی از بیاقبالی پیرزن هنگامی كه میخواست سفره را با غذا پیش مادرش ببرد شوهرش پیدا شد، با دیدن سفره و غذا فهمید كه این غذا به خاطر مادرزنش پخته شده، شروع كرد به داد و فریاد و كتك زدن زنش. پیرزن بدبخت غذا نخورده بیرون رفت و به سوی خانه پسرش راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه میكرد: «سرش پلو، زیرش سنگ قربونت بشم یه دونه پسر».
❤️❤️❤️
@zarboolmasall
#سرش_پلو_زیرش_سنگ_قربانت_شوم_یگانه_پسر
شاید ضرب المثل "سرش پلو و زیرش سنگ قربانت شوم یگانه پسر" را شنیده باشید اما داستان این گزارش چگونگی شکل گیری این ضرب المثل را حکایت میکند.
پیرزنی كه پیش پسر و عروسش بسر میبرد زندگانی را به سختی میگذراند، زیرا عروسش غذای كافی به او نمیداد، همیشه در وقت بردن غذا برای پیرزن سنگی را توی بشقاب مینهاد و مقداری پلو رویش میریخت و آن را طوری میبرد كه شوهرش میدید و در دل از اینكه زنش آنچنان صادقانه به مادرش خدمت میكرد خوشحال میشد، بیچاره پیرزن هم از ترس جرأت نمیكرد موضوع را به پسرش بگوید ناچار با همان غذای ناچیز میساخت، روزبه روز در اثر گرسنگی لاغرتر میشد یك روز كه جمعه بود با خود گفت: «امروز جمعه است. به خانه دامادم بروم هم از دخترم دیدن كنم و هم یك شكم سیر غذای مناسبی بخورم».
با این خیال به خانه دخترش رفت دختر از دیدن مادرش كه مدت زیادی بود او را ندیده بود خوشحال شد و غذای خوب و چربی برایش پخت ولی از بیاقبالی پیرزن هنگامی كه میخواست سفره را با غذا پیش مادرش ببرد شوهرش پیدا شد، با دیدن سفره و غذا فهمید كه این غذا به خاطر مادرزنش پخته شده، شروع كرد به داد و فریاد و كتك زدن زنش. پیرزن بدبخت غذا نخورده بیرون رفت و به سوی خانه پسرش راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه میكرد: «سرش پلو، زیرش سنگ قربونت بشم یه دونه پسر».
@zarboolmasall