eitaa logo
ضرب المثل
32.4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
856 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها» که درد عشق را هرگز نمی‌‌فهمند عاقل‌ها... به ذکر یا علی آغاز شد این عشق، پس غم نیست «اگر آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها» همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند «جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها» به یُمن ذکر یا زهرایشان شد باز معبرها «که سالک بی‌خبر نبوَد ز راه و رسم منزل‌ها» به گوش موج‌ها خواندند غواصان، شب حمله: «کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها»... و راز دست‌های بسته آخر فاش شد آری! «نهان کی مانَد آن رازی کز او سازند محفل‌ها؟» شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند «مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَعِ الدُنیا و اَهمِلها» @zarboolmasall
درون آینه ها درپی چه می گردی؟ بیا ز سنگ بپرسیم که از حکایت فرجام ما چه می داند بیا ز سنگ بپرسیم زان که غیر از سنگ کسی حکایت فرجام را نمی داند همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است نگاه کن، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ چه سنگبارانی گیرم گریختی همه عمر، کجا پناه بری؟...... بیا ز سنگ بپرسیم که از حکایت فرجام ما چه می داند از آن که عاقبت کار جام با سنگ است بیا ز سنگ بپرسیم نه بی گمان، همه در زیر سنگ می پوسیم و نامی از ما بر روی سنگ می ماند؟! درون آینه ها در پی چه می گردی؟.. ✍ @zarboolmasall
🎶 آنی تو آن کنایه‌ ی مرموز که در نهفت عشق روان است دانستنش ضرور و گفتنش محال! تو آنی تو از ما گذشت باید به ابر بیاموزیم تا از عطش، گیاه نمیرد باید به قفل‌ها بسپاریم با بوسه‌ای گشوده شوند بی‌رخصت کلید @zarboolmasall
ای که بوی باران شکفته در هوایت یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت شد خزان به پایت بهارِ باورِ من سایه‌بان مِهرت نمانده بر سر من جز غمت ندارم به حالِ دل گواهی ای که نور چشمم در این شب سیاهی چشم من به راهت همیشه تا بیایی باغ من، بهارم، بهشتِ من کجایی؟ جان من کجایی، کجایی، که بی تو دل شکسته‌ام؟ سر به زانوی غم نهادم، به گوشه‌ای نشسته‌ام آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا مانده با نگاهی، به راهی که می‌رود به ناکجا ای گل آشنا، بی قرارم بیا وای از این غم جدایی قیصر امین پور @zarboolmasall
همیشه پای زنی در میان بوده است! مثل ماه که شبانگاهان از دریچه‌های مشبک خیال با رویاهایم همزاد می‌شود مثل خورشید که دستان روشنِ سحر را می‌گیرد و از شکاف پنجره‌ها در سیاهی گیسوان می‌خزد حالا تو به ساحت یلدا در من حلول می‌کنی و سرانگشتان کرختم را از عمیق زمستانی بی‌رحم بیرون می‌کشی و در ارتفاعی غمگین بی‌تابانه ها می‌کنی... @zarboolmasall
از خانه بیرون می‌زنم امّا کجا امشب؟ شاید تو می‌خواهی مرا در کوچه‌ها امشب پشتِ ستونِ سایه‌ها رویِ درختِ شب می‌جویم امّا نیستی در هیچ جا امشب ای ماجرایِ شعر و شب‌هایِ جنونِ من آخر چگونه سر کنم بی‌ماجرا امشب؟ می دانم آری، نیستی، امّا نمی‌دانم بیهوده می‌گردم به دنبالت چرا امشب؟ هر شب تو را بی جست‌وجو می‌یافتم امّا نگذاشت بی‌خوابی به‌دست آرَم تو را امشب ای ماجرایِ شعر و شب‌هایِ جنونِ من... هر شب صدایِ پایِ تو می‌آمد از هرچیز حتِا زِ برگی هم، نمی‌آید صدا امشب ها، سایه‌ای دیدم شبیهت نیست امّا حیف ای کاش می‌دیدم به چشمانم خطا امشب امشب زِ پشتِ ابرها بیرون نیامد ماه بشکن قُرُق را ماهِ من، بیرون بیا امشب گشتم تمامِ کوچه‌ها را، یک نفس هم نیست شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب طاقت نمی‌آرَم تو که می‌دانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب ای ماجرایِ شعر و شب‌هایِ جنونِ من... @zarboolmasall
دانه‌های باران به شیشه‌ها ترانه دارد در اجاق من آتشی به چشمان من زبانه دارد بسته هر دری خفته هرکه خانه دارد مرغِ هوا هم آشیانه دارد شب سمج می‌نماید و دل بهانه دارد دل هوای او دل هوای مِی دل هوای بانگ عاشقانه دارد آن پرستُوَک از دیار ما بار غم به دل رفت و کس ندانم کز او نشانه دارد غم نشسته باغِ جان من جنگلی‌ست بی‌شکوفه، لیک بنگر ای بهار دیررس! شاخه‌ها جوانه دارد آتش است و شعله‌ها و دود طرح او فکنده در نظر با خیال او، نگاه من خلوتی شبانه دارد پشت شیشه‌ها باد رهگذر ترانه دارد... @zarboolmasall
دانه‌های باران به شیشه‌ها ترانه دارد در اجاق من آتشی به چشمان من زبانه دارد بسته هر دری خفته هرکه خانه دارد مرغِ هوا هم آشیانه دارد شب سمج می‌نماید و دل بهانه دارد دل هوای او دل هوای مِی دل هوای بانگ عاشقانه دارد آن پرستُوَک از دیار ما بار غم به دل رفت و کس ندانم کز او نشانه دارد غم نشسته باغِ جان من جنگلی‌ست بی‌شکوفه، لیک بنگر ای بهار دیررس! شاخه‌ها جوانه دارد آتش است و شعله‌ها و دود طرح او فکنده در نظر با خیال او، نگاه من خلوتی شبانه دارد پشت شیشه‌ها باد رهگذر ترانه دارد... @zarboolmasall
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد صبح را با تمام وجود نفس خواهم کشید. خستگی ام را در رختخواب رخوت خواهم پیچید. کفش هایم را به صبح های تازه آشنا خواهم کرد. من هم صدا با همه پرنده ها به خوشبختی لبخند خواهم زد. آغوشم را از آرامش صبح پر می‌کنم تا آغاز شوم مانند روزهای آفتابی من به صبح ، نزدیک تر از همه آفتاب ها هستم . . . @zarboolmasall
اگر گنجشکی تازه بالی در شعر کوچک من لانه کن .. اگر آفتابی تازه زادی و راه را نمی شناسی در آسمان خانه ی من پرسه زن .. اگر توفانی و دریاهایت کوچک اند در بستر من شعله ور شو .. ای بادپا که دسته کلید دریاها در دست توست صندوق قدیمی را باز کن و نقشه ملاحان گمشده را به من ده، ببین چگونه مرواریدها تکثیر می شوند بر آتش مژگان من ... @zarboolmasall
رفتی و همچنان به خیال من اندری گویی که در برابر چشمم مصوری فکرم به منتهای جمالت نمی‌ رسد کز هر چه در خیال من آمد نکوتری مه بر زمین نرفت و پری دیده برنداشت تا ظن برم که روی تو ماه است یا پری تو خود فرشته‌ ای نه از این گل سرشته‌ ای گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبری ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست کز تو به دیگران نتوان برد داوری با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری تا دوست در کنار نباشد به کام دل از هیچ نعمتی نتوانی که برخوری گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست زیرا که تو عزیزتر از چشم در سری چندان که جهد بود دویدیم در طلب کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری سعدی به وصل دوست چو دستت نمی‌ رسد باری به یاد دوست زمانی به سر بری @zarboolmasall
بنویس بنویس و هراس مدار از آنکه غلط می‌افتد. بنویس و پاک کن همچون خدا که هزاران سال است می‌نویسد و پاک می‌کند و ما هنوز زنده‌ایم در انتظار پاک‌شدن و بر خود می‌لرزیم | شمس لنگرودی | @zarboolmasall