eitaa logo
ضرب المثل
31.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
927 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی حکیمی به شاگردانش گفت: «فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوستشان ندارید و از آنان بدتان می‌آید پیاز قرار دهید.»روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت: «هر جا که می‌روید این کیسه را با خود حمل کنید.» شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که: «پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت می‌کند.» حکیم پاسخ زیبایی داد: «این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید. این کینه، قلب و دل شما را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد. @zarboolmasall
هدایت شده از حاج ابوذر بیوکافی
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔉 | به گوش عالم برسه حسینُ و مِنّی 🎙 با نوای 📆 پنج‌شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۹ 🏳️ هیأت ثاراللّٰه (ع) زنجان 🌸 به مناسبت 🇮🇷 کانال‌رسمی‌حاج‌ابوذربیوکافی ▫️ AbozarBiukafi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید جهان را بهتر از آنچه تحویل گرفته‌ای تحویل بدهی! خواه با فرزندی خوب یا باغچه‌ای سرسبز؛ اگر فقط یک نفر با بودن تو ساده‌تر نفس کشید، یعنی تو موفق شده‌ای ...🌱 "گابریل گارسیا مارکز" @zarboolmasall
InShot_۲۰۲۴۰۸۰۸_۰۹۱۷۵۸۳۷۴.mp3
2.55M
مامان اردک کوچولو کجاست @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گویند عبید در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند، لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت: من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام. پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار. این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت. پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد. اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود: خداى داند و من دانم و تو هم دانى که یک فُلوس ندارد عبید زاکانى عبید زاکانى در سال 690 قمرى در روستاى زاکان قزوین به دنیا آمد و در سن 82 سالگى درگذشت. @zarboolmasall
🌹🍃 یکی از دوستان تعریف می کرد که در یکی از اتوبوس های ژاپن دوربینی کار می گذارند و می بینند کسانی که سوار اتوبوس می شوند، نفر اول روی اولین صندلی خالی می نشیند، نفر دوم، کنار او و به همین ترتیب تا کل صندلی ها پر می شود؛ در ایران همین تست را انجام دادند و دیدند، نفر اول روی اولین صندلی خالی می نشیند و نفر دوم با بیشترین فاصله روی صندلی خالی دیگر و تنها می نشیند. تا وقتی صندلی خالی وجود دارد، همه تک تک می نشینند تا صندلی های خالی پر شود و کنار دست آنها می نشینند؛ انگار اینجا تا مجبور نباشند حاضر نیستند کنار کس دیگری بنشینند، در مورد تاکسی هم همینطور؛ وقتی روی صندلی عقب نشسته ایم دلمان نمی خواه شخص دیگری کنارمان بنشیند؛ علی رغم اینکه مدعی داشتن یک جامعه ی بسیار مهربان و انسان دوست هستیم؛ یک نفرت پنهان بینمان وجوددارد. راستی چرا!!؟ @zarboolmasall
«مژدگانی که گربه تائب شد» و دوتا پستِ خوب، کاسب شد داستان وفاقِ دولتیان باعث یک سری غرایب شد آمده تا کمک کند حالا آنکه خود باعثِ مصائب شد کِی برادر شده‌ست؟ آمریکا؟!! این سخن اعجب العجایب شد مانده بودم غزل کنم یا نه بعد از آن کنفرانس، واجب شد ✍️آمنه آل‌اسحاق @zarboolmasall
هدایت شده از قاصدک
مـا انگشتـرِ آرزوهاتو به واقعیت تبدیـل می‌کنیم 💍 دوست داری انگشترت چطـوری باشه؟☺️ شما بگو، ما برات می‌سازیم ❤️ حکاکی،سنگ،سایز به انتخاب شما😍 تولیدی انگشتر سفیر اینجاست🌸 👇 https://eitaa.com/joinchat/3039232081C2859c5fac1 بیا اینجا و فرصت تخفیف استثنایی‌ رو از دست نده👆💚
🌱گویند در عصر سليمان نبی پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد، اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند. 🌱همين كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود . پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من مُتصور نيست. 🌱پس نزديک شد، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد. شكايت نزد سليمان برد. پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد. 🌱آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت: چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد! و گمان بردم كه از سوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند... ‹🤍🌼› @zarboolmasall
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب دوم : در اخلاق درویشان 🌺 حکایت ۱۹ 💫 كاروانى تجارتى از سرزمين يونان عبور مى كرد و همراهشان كالاهاى گرانبها و بسيارى بود. رهزنان به آنها حمله كردند و همه اموال آنان را غارت کردند. بازرگانان به گريه و زارى افتادند و خدا و پيامب‍رش را واسطه قرار دادند تا رهزنان به آنها رحم كنند، ولى فایده ای نداشت. 🔸چو پيروز شد دزد تيره روان 🔹چه غم دارد از گريه كاروان لقمان حكيم در ميان آن كاروان بود. يكى از افراد كاروان به او گفت: اين رهزنان را موعظه و نصيحتی كن بلكه مقدارى از اموال ما را به ما پس دهند زيرا حيف است كه آن همه كالا تباه گردد. لقمان گفت: سخنان حكيمانه به ايشان گفتن حيف است. 🔸آهنى را كه موريانه بخورد 🔹نتوان برد ازو به صيقل زنگ 🔸با سيه دل چه سود گفتن وعظ 🔹نرود ميخ آهنين در سنگ سپس گفت: جرم از طرف ما است 🔸به روزگارِ سلامت شكستگان درياب 🔹كه جبر خاطرِ مسكين بلا بگرداند(1) 🔸چو سائل از تو به زارى طلب كند چيزى 🔹بده وگرنه ستمگر به زور بستاند ۱_ هنگام آسايش به بينوايان كمك كن كه جبران پريشانى خاطر بينوا موجب دور شدن بلا می شود. @zarboolmasall
✍️مردی همراه پسر خود بر سر مزار پدرش رفت. درختی بر بالای مزار سایه انداخته بود. 🌲پدر پسر را گفت: پسرم! می‌دانی چرا درختان در بهار با شروع شدن گرما برگ در می‌آورند و با سرد شدن هوا در پاییز برگ‌های خود می‌ریزند؟! 🌖چون برگ درخت برای فصول گرم سال است که سایه‌ای برای زیرنشین خود داشته باشد؛ با شروع فصل سرما آفتاب را هم حرارتی برای آزار نیست که برگی در روی درختی باشد. 🍁اگر برگ درختان را در تابستان از شاخه‌های آنان جدا کنی، شاخه درختان خشک خواهد شد، چون حق تعالی حیات یک درخت را به برگ آن منوط کرده است و هیچ درختی را سودی از سایه خود چندان نیست. بدان خداوند تو را عافیت و قدرت بدن فقط برای استفادۀ خودت نداده است، بلکه باید برای دیگر نیازمندان و ضعفاء هم سایه داشته باشی. 🌅و نکته دیگر آن که سعی کن در زمان سختی و حرارت تابستان، کسی را سایه شوی؛ که در زمان سرما و رفع حرارت و سختی، اگر درخت را سایه‌ای هم باشد کسی بیرون نیست که از آن بهره برد. @zarboolmasall