جواب ضرب المثل تصویری
میان اون ها شکر آب شدن💚💠
#ضرب_المثل_تصویری
@zarboolmasall
داستان “هر چیزی تازه اش خوبه الا دوست”
کودکانه🦋💙
روزی روزگاری، دو دوست قدیمی که سالیان سال با هم دوست و یار بودند و به قول معروف نان و نمک یکدیگر را خورده بودند شروع به کار معامله و دادوستد کردند. این دوستان هرچند وقت یکبار با یکدیگر معامله میکردند و از آنجایی که هر معاملهای امکان دارد سودده یا زیان ده باشد، در یکی از این معاملهها متضرر شدند و هریک از آنها دیگری را در این زیان مقصر میدانستند و این خود باعث اختلاف و سوءتفاهم بین آنها شد. آنها دیگر مثل گذشته با هم دوست نبودند و کمتر یکدیگر را میدیدند و کمتر از پیش از حال یکدیگر خبردار میشدند. گاه پیش میآمد که دلشان برای گذشته و دورهای که با یکدیگر خوب و صمیمی بودند تنگ میشد ولی غرورشان اجازه نمیداد، اختلافشان را بر سر این معامله کنار بگذارند و به دیدار یکدیگر بروند.
بالاخره یک روز یکی از این دوستان تصمیم گرفت تا غرورش را زیر پا بگذارد و با دوستش صحبت کند تا اختلافشان را برای همیشه کنار بگذارند و مثل قبل با هم رفتار کنند و یا اینکه برای همیشه با هم قطع رابطه کنند. مرد تاجر با این قصد شاگردش را فرستاد تا به سراغ دوستش برود و از او دعوت کند، برای اینکه مشکلشان را حل کنند و به در دکّان او بیاید. مرد دومی وقتی شاگرد دوستش را دید که از او میخواهد تا به دکان استادش برود، بلند شد و دفتر حساب و کتابش را جمع کرد تا اگر دوستش سندی در محکومیت او رو کرد، او هم از سندها و مدارکش استفاده کند. و همین کار را هم کرد، او از همان ابتدای ورودش جروبحث را شروع کرد. اولی سعی میکرد دومی را متهم کند و دومی میخواست اولی را متهم کند تا اینکه سروصدایشان بالا گرفت.
دکانداران دیگر بازار که صدای آنها را شنیدند در مغازه مرد میآمدند ولی وقتی میدیدند مرد صاحب مغازه با دوست صمیمیاش جروبحث میکند بدون اینکه حرفی بزنند برمیگشتند. چون میدانستند که دوستان صمیمی مثل این دو نفر به این سادگیها با هم دشمن نمیشوند و پا در میانی آنها ممکن است فقط اوضاع را خرابتر کند. آنها منتظر ماندند تا این دو دوست از دوستی و محبت با یکدیگر صحبت کنند و جروبحثشان تمام شود. ولی هرچه منتظر ماندند دیدند فقط صدای آنها بالاتر میرود تا اینکه شاگرد دوست اولی فکری به ذهنش رسید. او دو تا چای ریخت و در سینی گذاشت و به آنها نزدیک شد. اول به دوستی که میهمان بود تعارف کرد و بعد سینی چای را به طرف ارباب خود گرفت او هم چای را برداشت ولی آنها آنقدر عصبانی بودند که اصلاً انگار نه انگار به دعوای خود ادامه دادند.
شاگرد در یک لحظه که میان این دو دوست سکوت برقرار شد از فرصت استفاده کرد و رو به دوست میهمان گفت: نوش جانتون، چای دارچین که شما همیشه دوست داشتید. دو دوست که تازه متوجه چای شده بودند، نگاهی به هم انداختند و لبخند زدند. صاحب مغازه نگاهی به استکان چای انداخت و رو به دوستش گفت: ما تا حالا چند تا از این چاییها با هم خوردیم؟ دوستش سری تکان داد و لبخندزنان گفت: هزار تا نمیدونم شایدم بیشتر!
صاحب دکان گفت: راستی ما اگر پول این چاییها را که با هم خوردیم را جمع بزنیم از سود هر دوی ما در این معامله بیشتر میشود. اصلاً این معامله جدا از ضرر و زیان و یا سودش اصلاً ارزش دارد سابقهی این همه سال دوستی را زیر پا بگذاریم. حرف صاحب مغازه دوستش را هم تحت تأثیر قرار داد، به حدی که بلند شد و روی دوست قدیمیاش را بوسید و شاگرد مغازه از اینکه میدید نقشهاش به خوبی گرفت و توانست دوستی بین دو مرد تاجر مجدداً برقرار کند خیلی خوشحال بود.
#دوست
@zarboolmasall
22.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 ســــلام صبح بخیر
💐روزی پر از عشق و محبت
💐پر از شادی و موفقيت
💐پر از خنده و دلخوشى و
💐خبرهای خوب براتون آرزومندم
💐شنبه تـون سرشـار از آرامش
@zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃
ضرب المثل تاریخی♾📯
نوشدارو پس از مرگ سهراب🕊
این ضربالمثل را عموما در مواقعی به کار میبرند که کار از کار گذشته باشد.
گاه اتفاق میافتد که هریک از ما برای رسیدن به مقصود و حصول یک نتیجه مشخص، همه نوع تلاشی میکنیم. در واقع به هر دری میزنیم تا آن اتفاق بدی که ممکن است نیفتد. آنچه به دست میآید، نیک باشد و آنچه که ما میخواهیم.
اما خب از آنجا که «همیشه آن طور نمیشود که ما فکر میکنیم»، توفیق حاصل نمیشود و علیالظاهر متحمل ضرر و زیانی هم میشویم.
حال اگر در این هنگام که همهچیز رو به ناکامی و نامرادی رفته، راه گشایش و فرجی پیدا شود که امکان رسیدن به مقصود را فراهم آورد، چون دیگر آن نفع و فایده اولیه را ندارد و آرزوها دیگر بر باد رفته، میگویند که «نوشداروی پس از مرگ سهراب» است.
ضرب المثلی که مربوط میشود به داستان رزم میان پدر و پسر، رستم و سهراب که جریان این رزم را همگان میدانیم. نبردی که در آن، در هنگامه مرگ، نوشدارو به سهراب میرسد اما دیگر کار از کار گذشته و او در آغوش پدر جان میسپارد. نبردی که استاد سخن فردوسی نامدار در شاهنامه، این شاهکار ادبی والامقام، به خوبی و با جزئیات خواندنی و شنیدنی به نظم کشیده است.
#سهراب
#نوش_دارو
@zarboolmasall
✳️ وقتی انسان دانا ناگزیر می شود همرنگ جماعت شود...
.
❇️ در شهری دور، حاکمی توانا و دانا حکومت می کرد. در میان این شهر چاهی بود که آب سرد و زلالی داشت و همه مردم شهر حتی حاکم و درباریانش از آن می نوشیدند. یک شب هنگامی که همه در خواب بودند جادوگری وارد شهر شد و هفت قطره از مایعی شگفت انگیز در چاه ریخت و گفت: ازاین ساعت به بعد هر که از این آب بنوشد دیوانه می شود.
بامداد فرداهمه ساکنان شهر، به جز حاکم و وزیرش از چاه آب نوشیدند و دیوانه شدند همانطور که جادوگر گفته بود.
از آن روز مردم در کوچه و بازار با هم نجوا می کردند که؛ «حاکم ما دیوانه است ...او و وزیرش عقل شان را از دست داده اند!! ما نمی توانیم به حکومت حاکم دیوانه تن دردهیم و باید آنها را سرنگون کنیم.»
آن شب حاکم فرمان داد که تا جامی زرین از آب چاه پُر کنند. او و وزیرش از آن آب نوشیدند و مانند سایر مردم دیوانه شدند. درشهرغریو شادمانی برخاست زیرا حاکم و وزیرش عقل شان را بازیافته بودند!!
◀️ برگرفته از:
پیامبر و دیوانه، جبران خلیل جبران ، ترجمه نجف دریابندری، نشر کارنامه ،ص154.
#انسان
@zarboolmasall
اصطلاح ریش گرو گذاشتن کنایه از چیست؟
۱- ریش یا سبیل گرو گذاشتن یعنی از آبرو و اعتبار خود برای حل مشکل و گرفتاری کسی مایه گذاشتن.
۲- در قدیم الایام وقتی کسی مشکلی داشت مثلا به کسی قرض بود و از طلبکارش مهلت می خواست، شخص آبرومندی را واسطه قرار می داد تا او ضامنش شود. آن شخص بزرگوار نیز موی ریش خود را که نشانه اعتبار و مردانگی اش بود، گرو می گذاشت.
بعدها این کار به صورت ضرب المثل گسترش یافت و هرگاه کسی بخواهد ضامن دیگری شود، می گویند ریش گرو گذاشته است هرچند درواقع هم ریشی گرو نگذاشته باشد اما همان معنای قدیمی به ذهن متبادر می شود.
مثلا: در مدرسه دعوای شدیدی بین شما و دوستتان رخ داده که مدیر مدرسه به پدران شما زنگ می زند تا به مدرسه بیایند. پدرتان با مدیر صحبت می کند و قول می دهد که دیگر این اتفاق هرگز تکرار نمی شود. بعدا که پدرتان با شما صحبت می کند می گوید: پیش مدیر مدرسه ریش گرو گذاشتم که دیگر دعوا راه نیندازید. حواست را بیشتر جمع کن!
۳- امروزه یعنی ضامن کسی شدن.
#گرو
@zarboolmasall
کارهایی که رزق و روزی را زیاد میکند :
امام حسن مجتبی علیه السلام میفرمایند:
قوی ترين وسیله های کسب روزى
✅نماز خواندن با تعظيم و خشوع
✅و خواندن سوره واقعه به ويژه در شب و وقت عشاء،
✅خواندن سوره «يس» و «مُلْك» در صبح،
✅حضور در مسجد پيش از اذان،
✅هميشه با طهارت بودن
✅ و انجام نافلۀ فجر و نماز وتر در منزل
و این که سخن لغو نگوید.
بحار الأنوار، ج۷۳، ص: ۳۱۹
#رزق
#روزی
@zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃
#داستان_آموزنده
گویند رستم در نبرد نتوانست بر اسفندیار غالب شود. مجبور شد تا چشمان اسفندیار را کور کند.
در نبرد، دست بر درخت بیدی برد و شاخه آن شکست و در چشم اسفندیار کرد تا چشمش کور شد و رستم پهلوان گشت.
پیرمردی در نبرد حاضر بود و نبرد را می دید، با دیدن این صحنه گفت: پناه بر خدای بزرگ....
پرسیدند چه شد که چنین به هیجان آمدی؟ گفت: 20 سال پیش اسفندیار نوجوانی بود که بچه یتیمی بر او خندید. اسفندیار عصبانی شده و از درخت بیدی که این جا بود، شاخه ای شکست و آن قدر بر سر و صورت او زد که چشمانش کور شد.
طفل یتیم خون چشمش با اشک چشم اش آمیخت و شاخه درخت بید را گرفت و انتهای شکسته شاخه را نزدیک چشمش آورد و خون و اشک چشمش بر آن مالید و بر زمین فرو کرد و گفت: ای شاخه درخت بید، مرا با تو به ناحق و با تکیه بر زور بازوی اش، اسفندیار کور کرد. من تو را به نیت دادخواهی بر زمین زدم، اگر من زنده هم نبودم، تو عمرت بر زمین خواهد بود، انتقام مرا از ظالم بگیر. وگرنه در آن دنیا تو را نخواهم بخشید که مرا با تو کور کرده است.
چند سال بعد آن طفل یتیم با دوستانش صحرا رفت و چند گرگ به آنها حمله کردند. دوستانش فرار نمودند اما او نابینا بود و راه را نتوانست پیدا کند و طعمه گرگ ها شد. و نتوانست انتقام خود را بگیرد ولی این شاخه درخت پیام او را شنید و با او پیمان بست و کنون بعد از سالها پیمان خود را عملی کرد و با هدیه شاخه ای از خود به دست رستم، چشمان ظالم را کور کرد.
@zarboolmasall
هدایت شده از مشاوره
❌ ثبت نام آغاز شد👇❌دوره مجازی(آفلاین)
🔹 #تربیت_جنسی_کودک_و_نوجوان
🔞 آیا می دانید تربیت جنسی وظیفه والدین است اگر اگاهی نباشد، فرزندانتان این امور را به طرز اشتباه از جامعه، دوستان، سایت و... یاد می گیرند؟
❌بیش از پانزده جلسه آموزشی مفید و کاربردی در شش ساعت❌
💰هزینه با تخفیف ویژه 👈 ۳۵۰/۰۰۰ تومان
✅تربیت جنسی با آموزش جنسی متفاوت است
شماره کارت به نام موسسه همیار خانواده👇
6037997750011299`☘️ ارسال رسید واریز به ایدی زیر👇 @moshaver_khob https://eitaa.com/joinchat/1081803223Cc60a0cb30a ❣️#موسسه_همـــــیارخــــــــانواده /#مشاوره ❣️
🟩انشاءالله گربه است
🔹️این مثل در مواردی به کار میرود که انسان با اینکه از چیزی مطمئن است ولی به علت وجود دشواریها یا به دلیل کاهلی و سستی و یا به دلیل باورهای شخصی، خودش را به نادانی میزند و در واقع خودش را گول میزند.
🔸️در قدیم حمام رفتن کار بسیار سختی بود و دنگ و فنگ زیادی داشت. و باید خیلی زود و در تاریکی هوا برای این کار اقدام میکردند.
روزی مردی سحرگاه پس از حمام کردن از گرمابه بیرون آمد و در مسیر بازگشت به منزل در نزدیکیاش سگی درون چاله آبی پرید و مقداری آب به او پاشید.
چون آب تراوش شده از بدن سگ را نجس میدانست ولی در مورد گربه اینچنین نبود و با اینکه سگ را دیده بود از تاریکی هوا استفاده کرد و با خود گفت:
▪️انشاءلله که گربه است.
#گربه #امیدواری
@zarboolmasall