فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر که آمد در جهان روزی ز دنیا می رود
نیک باشد یا که بد آخر از ینجا می رود
قوم و خویشان تا لب گورند همراه و سپس
هر یکی سوی دیار خویش زیبا می رود
آنکه روز شب ندانست یا حلال و یا حرام
بعد مرگش مال و ثروت جمله یغما می رود
آرزوهای بلندت را دمی کوته بگیر
عمر کوتاه است و چون برفی به گرما می رود
#دنیا
@zarboolmasall
زبان سرخ مار را از سوراخ بیرون میکشد💠🌿
✳️ «زبانِ خوش، مار را از سوراخ بیرونمیکشد» (دربارهٔ قدمتِ این مَثَل)
◀️ در ادبیات فارسی، دربارهٔ مار، حکایت و مثل و تعبیر، فراوان پرداختهشدهاست. شاید مشهورترین و پرکاربردترین ضربالمثلی که در زبانِ فارسی دربارهٔ مار داریم، «مومن از یک سوراخ دوبار گَزیدهنمیشود» باشد؛ مثلی که البته از عبارتی عربی به فارسی برگردانده شدهاست. در تاریخالوزراء نوشتهٔ نجمالدین ابوالرجاء قمی (سدهٔ ۶) که گنجینهای سرشار از ضربالمثلها و کنایاتِ زبانِ فارسی است، مثلها و تعابیرِ گوناگونی دربارهٔ مار آمده، ازجمله:
_ مار چون اژدها گشت، مردمخوار گردد (بهکوششِ استاد محمدتقیِ دانشپژوه، موسسهٔ مطالعات و تحقیقاتِ فرهنگی،۱۳۶۳، ص ۱۰۱).
_ مار را چون آخرِ کار باشد، در رهگذار خوابگاه سازد (همان، ص ۲۰۵).
از دیگر ضربالمثلهای مشهور پیرامونِ مار میتوان به این نمونهها اشارهکرد:
_ مارگزیده از ریسمانِ سیاه و سفید میترسد.
_ به دستِ کسان مار بایدگرفت.
_ مار تا راستنشود، در سوراخ نرود.
گرچه برخی از این ضربالمثلها، امروزی مینماید، اما در متونِ کهن پیشینه دارد. و در پیشینهپژوهی ضربالمثلها بسیار باید محتاط بود.
مثلاً مثلِ «موش به سوراخ نمیرفت، جارو به دُمبش میبست»، که بسیار امروزی بهنظرمیرسد،
در این بیتِ صائب آمده:
موش با جاروب در سوراخ نتوانسترفت
خواجه با چندین علائق چون به حق واصل شود؟!
یا همان مثلِ «مار تا راست نشود، در سوراخ نرود» نیز، در این بیتِ صائب آمده:
رسیدهای به لبِ گور، کجروی بگذار
نگشته راست به سوراخ هیچ مار نرفت!
◀️ یکی از ضربالمثلهای مشهور که با مضمونِ مار پرداختهشده، «با زبانِ خوش، میتوان مار را از سوراخ بیرونکشید» است. تعبیرِ «مهرهٔ مار داشتن» (با زبانِ چرب و چارهاندیشی دیگران را مُجابکردن و بهمقصودِخودرسیدن) نیز تاحدّی به این مثَل نزدیک است.
مثَلِ «با زبانِ خوش ...» نیز گرچه امروزی مینماید اما دستکم قدمتی هزارساله دارد. این مثَل در «آفریننامهٔ» ابوشکورِ بلخی، که از کهنترین منطومههای زبانِ فارسی است، آمدهاست. شهید به گواهی ابیاتی که از مثنویِ او بازمانده (بهویژه در «لغتِ فرس»)، همچون بسیاری از شاعرانِ سدهٔ سوم و چهارم، شاعری است اندرزگو. بهنظرمیرسد فردوسی، بهویژه در اندرزهای بههنگام و تأثیرگذارش، بسیار از او تأثیرپذیرفتهباشد.
در این دو بیت از آفریننامه مثَلِ یادشده دیدهمیشود:
شنیذم که باشذ زبانِ سَخُن*
چو الماسِ برّان و تیغِ کَهُن
سخن بفکنذ منبر و دار را
ز سوراخ بیرونکشذ مار را
(اشعارِ پراکندهٔ [قدیمیترین شعرای فارسیزبان]، با تصحیح و مقابلهٔ ژیلبر لازار، انجمنِ ایرانشناسیِ فرانسه در تهران، ۱۳۶۱، ص ۱۱۷).
و گویا این ضربالمثل، اشارهای دارد به شیوهٔ غریبِ مارافسایان که با عباراتی مار را افسون میکردند. و این همان شیوهای است که بعدها ماربازها نیز از آن بهرهگرفتند و با نواختنِ نی، مار را از «سلّه» یا سبد بیرون میکشیدند.
از حکایتی که در مصیبتنامهٔ عطار آمده، بهتر میتوان با شیوهٔ افسونکردنِ مار و از سوراخ بیرونکشیدنش آشنا شد:
مارافسایی یکی حربه بهدست
کرده بُد بر مارْسوراخی نشست
هرزمان میساخت معجونی دگر
هرنفس میخواند افسونی دگر
ناگهی عیسی بر آنجا برگذشت
مار آمد پیشِ او در سرگذشت:
گفت: «ای روحالله، ای شمعِ انام
هست سیصدسال عمرِ من تمام
مردِ سیساله مرا افسونکند
تا ز سوراخم مگر بیرونکند»
رفت عیسی عاقبت زان جایگاه
چون دگرباره فرودآمد به راه
مرد را گفتا: «چه کردی کار را؟»
گفت: «اندر سلّه کردم مار را»
شد سرِ آن سلّه عیسی برگرفت
چون بدید او را سخن ازسرگرفت
گفت: «ای مار از چه طاعت داشتی؟
خاصه چندانی شجاعت داشتی،
آن همه دعوی که کردی ازنخست
ازچه افتادی چنین در دام سست!»
گفت: «من نفریفتم ز افسونِ او
میتوانستم که ریزم خونِ او
لیک چون بسیار حق را نامبُرد
نامِ حق خوشخوش مرا در دام بُرد
چون به نامِ حق شدم در دامِ او
صد چو جانِ من فدای نامِ او»
(تصحیحِ استاد شفیعیِ کدکنی، انتشاراتِ سخن، چ دوم ۱۳۷۶، ص ۱۶۹).
• در پیشاهنگانِ شعرِ پارسی، «زبان و سخن» آمدهاست (بهکوششِ استاد دبیرسیاقی، شرکتِ سهامیِ کتابهای جیبی، چ سوم، ۱۳۷۰، ص ۸۵
#مار
#سوراخ
@zarboolmasall
دیگی که بزاید مردن هم دارد⛓🤍
می گویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت .
چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد.
وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.
چند روز بعد ، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا دادبه این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد .
همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت.
ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم می میرد؟ چرا مزخرف میگی!!!
و جواب شنید :چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی زاید.
دیگی که می زاید حتما مردن هم دارد.
این حکایت اغلب ما مردم است:
هرجا که به نفع ما باشد عجیب ترین دروغها و داستانها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید.
#دیگ
@zarboolmasall
یه ضرب المثل آفریقایی هست که میگه💚🌿
لشکر گوسفندانی که توسط یک شیر رهبری میشود میتواند، لشکر شیرانی که توسط یک گوسفند رهبری میشود را شکست دهد!
#شیر
#گوسفند
#آفریقایی
@zarboolmasall
🟩ضرب المثل در اشعار شاعران
🟩مثل سگ پشیمان شدن
🔹️این مثل در مواقعی استفاده میشود که شخصی به علت طمع برای به دست آوردن چیزی بیشتر، آنچه که دارد را نیز از دست بدهد.
🔸️البته امروزه در مورد هر اشتباه بزرگی هم که جبران آن امکانپذیر نبوده و یا خیلی سخت باشد و پشیمانی بزرگ ببار آورد از این مثل استفاده میشود.
🔹️داستان این مثل از شعر جامی برگرفته شده است. در سلسله الذهب جامی چنین آورده:
سگکی میشد استخوان بدهان
کرده ره برکنار آب روان
بسکه آن آب صاف و روشن بود
عکس آن استخوان در آب نمود
برد بیچاره سگ گمان که مگر
هست در آب استخوان دگر
لب چو بگشود سوی او بشتاب
استخوانش فتاد اندر آب
نیست را هستئی توهم کرد
بهر آن نیست، هست را گم کرد
#جامی #پشیمان #سگ
@zarboolmasall
اندر حکایت ضرب المثل ، مرده شور ترکیبش را ببرد !
گویند؛
روزی "مطربی" نزد "مرحوم کرباسی" که از علمای "عهد فتحعلی شاه" بود آمد و حکم شرع را در مورد "رقصیدن" پرسید.
کرباسی با عصبانیت جواب داد:
"عملی است مذموم و فعلی است حرام."
مطرب پرسید:
"حضرت آقا، اگر من دست راستم را بجنبانم حرام است؟"
مرحوم کرباسی گفت: "خیر!"
مطرب پرسید: "اگر دست چپم را بجنبانم؟!"
مرحوم کرباسی گفت: "خیر!"
سپس مطرب از "حکم شرعی" در مورد تکان دادن پای راست و چپ پرسید و هر بار مرحوم کرباسی گفتند: "خیر" ایرادی ندارد.
اصولا دست و پا برای "جنبانده شدن" خلق گشته اند.
مطرب که منتظر این فرصت بود از جای خود بلند شد و در مقابل دیدگان بهت زده مرحوم کرباسی و حاضران مجلس "شروع به رقصیدن کرد" و گفت:
"حضرت آقا، رقص همان تکان دادن دست ها و پاهاست که فرمودید حرام نیست.
مرحوم کرباسی در جواب گفت:
"مفرداتش" خوب است...
ولی "مرده شوی ترکیبش را ببرد"
به این معنی که تک تک امور به تنهایی خوب هستند اما مجموعشان فعل حرام است و به درد نمی خورد.
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃
#زندگینامه_معصومین
#قسمت_سی_ام
#امام_جواد_علیه_السلام
💢القاب و کنیه
مشهورترین لقب امام علیه السلام، «جواد» است و القاب دیگرى همچون: زکىّ، مرتضى، قانع، رضى، مختار، متوکل، منتجب نیز براى آن حضرت برشمرده اند.
کنیه آن حضرت نیز ابوجعفر است که معمولا در روایات تاریخى «ابوجعفر ثانى» ذکر مى شود تا با ابوجعفر اول، یعنى حضرت باقر علیه السّلام اشتباه نشود.
💢همسران و فرزندان
همسران آن حضرت: حضرت سمانه خاتون علیهاالسلام و ام الفضل دختر مأمون که جاسوس در خانه حضرت بود و حضرتش را با سم به شهادت رسانید.
فرزندان ایشان که همه فرزندان سمانه خاتون نیز هستند، عبارتند از:
امام علی النقی علیه السلام
ابواحمد موسی مبرقع: ایشان جد سادات رضوى است که الحمدلله نسل فرزندان وى هنوز هم زیاد هستند و بسیارى از سادات نسبشان به او می رسد. وى اولین فرد از سادات رضوى است که در سال ۲۵۶ ه.ق به قم وارد شد و چون همواره به روى خویش رقع (نقاب) مى انداخت بنابراین به ایشان موسى مبرقع مى گویند.
حکیمه خاتون علیهاالسلام: وى زنی نیکوکار، اهل عبادت و تیزهوش بود که در موضوع ازدواج امام حسن عسکرى علیه السلام با نرجس خاتون علیهاالسلام مادر حضرت مهدی علیه السلام روایاتى از ایشان نقل شده است.
بنابر نقل شیخ مفید، امام جواد علیه السلام ۴ فرزند به نامهای علی، موسی، فاطمه و امامه داشت.
امامت امام جواد علیهالسلام
در سال ۲۰۳ که امام رضا علیه السلام به شهادت رسید، شیعیان آن حضرت به علت این که تنها فرزند وى (امام جواد علیه السّلام) بیش از هشت سال نداشت، در نگرانى و اضطراب عمیقى فرو رفتند. به نوشته برخى از مورّخان در این جریان، شیعیان به حیرت افتاده و میان آنان اختلاف پدید آمد؛ چنانکه شیعیان دیگر شهرها نیز متحیر شدند. این مشکل براى شیعیان، که مهمترین رکن ایمان را اطاعت از امام معصوم دانسته و در مسائل و مشکلات فقهى و دینى خود به وى رجوع مى کردند، از اهمّیت بسیار برخوردار بود و نمى توانست همچنان لا ینحل بماند. البته براى شیعیان مسلّم بود که امام رضا علیه السّلام فرزند خود امام جواد علیه السّلام را به جانشینى برگزید، ولى مشکل ناشى از خردسالى آن حضرت، آنان را بر آن مى داشت تا براى اطمینان خاطر، به کاوش و جستجوى بیشترى در این باره بپردازند. علّت پیدایش این اختلاف، به نظر نوبختى، همین بود که آنها بلوغ را یکى از شرایط امامت مىدانستند. به همین منظور امام با آوردن دلایلی، شرط بلوغ برای امامت را رد کردند. برخی از این دلایل:
نبوّت حضرت عیسى علیه السّلام در دوران شیرخوارگى.
اشاره به جانشینى سلیمان از داود علیه السّلام، هنگامى که هنوز کودکى بیش نبود و گوسفندان را به چرا مى برد، حضرت داود او را جانشین خود کرد، در حالى که عبّاد و علماى بنى اسرائیل، این عمل او را انکار مىکردند.
نبوت یحیى بن زکریا علیه السّلام در کودکی.
#امام_سجاد
@zarboolmasall
📚 ضرب المثل "یکی به نعل میزند یکی به میخ"
🔸 ریشه ضرب المثل:
نعلبندان، هنگام کوبیدن نعل برای گرفتن شدت ضربه اولی که به میخ نعل می زنند ضربه دوم را آرام تر به نعل می زنند، یا به قولی برای جلب رضایت صاحب اسب و همچنین برای آرامش اسب که بی تابی نکند و لگد نیندازد یک ضربه به میخ و یکی هم به نعل می زنند.
بعدها این عمل تبدیل به مثل شد و درباره کسانی به کار می رود که رک و راست نیستند و بله را با نه توأم می کنند.
🔸 معنی و کاربرد:
یکی به نعل میزند و یکی به میخ، از آن مثلهایی است که امروز نیز استفاده زیادی دارد و مصداق این مثل، کسانی هستند که موضع و خط و مشی روشن و شفافی ندارند، گفتار و کردار دوگانهای دارند و میکوشند تا در ماجراهای زندگی، تبدیل به انسانِ به اصطلاح بد نشوند تا به هر شکلی منافع خود را حفظ کنند.
چنانچه بخواهیم واضح تر بگوییم، منافقانه حرف میزنند و دورویانه عمل میکنند و همین رفتارشان سبب سردرگمی و پریشان فکری طرف مقابلشان میشود.
#ضرب_المثل
#نعل
#میخ
@zarboolmasall
آنکس که مصیبت دید قدر عافیت داند🦋💙
پادشاهی با نوکرش در کشتی نشست تا سفر کند ، از آنجا که آن نوکر نخستین بار بود که دریا را می دید و تا آن وقت رنجهای دریانوردی را ندیده بود ، از ترس به گریه و زاری و لرزه افتاد و بی تابی کرد ، هرچه او را دلداری دادند آرام نگرفت ، ناآرامی او باعث شد که آسایش شاه را بر هم زد ، اطرافیان شاه در فکر چاره جویی بودند ، تا اینکه حکیمی به شاه گفت : ((اگر فرمان دهی من او را به طریقی آرام و خاموش می کنم .))
شاه گفت : اگر چنین کنی نهایت لطف را به من نموده ای حکیم گفت : فرمان بده نوکر را به دریا بیندازند. شاه چنین فرمانی را صادر کرد. او را به دریا افکندند. او پس از چندبار غوطه خوردن در دریا فریاد می زد مرا کمک کنید ! مرا نجات دهید ! سرانجام مو سرش را گرفتند و به داخل کشتی کشیدند. او در گوشه ای از کشتی خاموش نشست و دیگر چیزی نگفت .
شاه از این دستور حکیم تعجب کرد و از او پرسید : ((حکمت این کار چه بود که موجب آرامش غلام گردید ؟ ))
حکیم جواب داد : ((او اول رنج غرق شدن را نچشیده بود و قدر سلامت کشتی را نمی دانست ، همچنین قدر عافیت را آن کس داند که قبلا گرفتار مصیبت گردد.))
ای پسر سیر ترا نان جوین خوش ننماند
معشوق منست آنکه به نزدیک تو زشت است
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است
فرق است میان آنکه یارش در بر
با آنکه دو چشم انتظارش بر در
@zarboolmasall
#تربیتی
چقدر زیباست👇
💢ضرب المثل جالبی ست که میگوید
🗣اگرفریاد بزنی
به صدایت گوش میدهند
☺️واگر آرام بگویی به حرفت گوش میدهند!
👈قدرت کلماتت را بالا ببر
نه صدایت را
🌨این باران است که باعث رشد
گلها میشود
⚡️نه رعد و برق
@zarboolmasall