✅ ضرب المثل 1
🔹 Don't judge a book by its cover
یک کتاب رو براساس جلدش و ظاهرش قضاوت نکن
✅ ضرب المثل 2
🔹 You can't judge a book by its cover
نمیتوان یک کتاب را براساس جلد آن قضاوت کرد
💫__________💫
@zarboolmasall
📚حکایتهای پندآموز
چارلی چاپلین می نویسد با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛ یه زن و شوهر با 4 تا بچشون جلوی ما بودند. وقتی به باجه رسيدند و متصدی باجه، قیمت بلیط هارو بهشون اعلام کرد، ناگهانرنگ صورت مرد،تغییر کرد !!
نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود که پول کافی ندارد و نميدانست چه بکند. ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت،سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زدو گفت: ببخشید آقا،این پول از جیب شما افتاد.
مرد که متوجه موضوع شده بود،بهت زده به پدرم نگاه کردو گفت:متشکرم آقا !!! مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچهايش شرمنده نشود،کمک پدر را پذیرفت
بعد ازينکه بچه ها بهمراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن،ما آهسته از صف خارج شدیم و بدون دیدن سیرک به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم! "آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم"
ثروتمند زندگی کنیم، بجای آنکه ثروتمند بمیریم!
@zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃
داستان آموزنده🤍🕊
بینوایی دو پسر دو قلو داشت که هفت سال داشتند و هر دو کفش شان پاره بود. پدر را پول کفاف برای هر دو جفت کفش نبود پس نقشه ای کشید. پدر با پسران از کنار مغازه کبابی رد شدند که بوی کباب بیرون پیچیده و کودکان را مست کرده بود. پدر گفت: هر کدام می خواهید کبابی بخورید باید کفش نخرید. یا کباب یا کفش...؟
یکی از پسران قبول کرد کباب بخورد و کفشی نخرد. و پدر فقط برای او کبابی خرید خورد و چون بیرون آمدند برای پسر دیگر کفش خرید و منزل برگشتند. شب هنگام پسر کباب خورده شروع به بهانه جویی کرد که او هم کفش می خواهد... پدر گفت: تو خود بین کفش و کباب، کباب را انتخاب کرده ای...
عهد پدر پسر را که فراموش شده بود پدر را مجبور کرد کمربند از شلوار باز کند و پسر را به تازیانه ادب، ادب کند. خطای پدر آن بود که با رد شدن از مغازه کباب فروشی و پیشنهاد خود به فرزندان خلق حاجتی برای رفع حاجتی شرط کرد. در حالی که باید جایزه ای برای رفع حاجتی می گذاشت و می گفت: کباب نمی توانیم بخریم جایزه نخوردن کباب، پوشیدن کفش نو است.
آری! زندگی ما هم در دنیا چنین است هوای نفس مان بر ما حاجتی خلق می کند که شیطان زیبایی آن حاجت بر ما در قوه خیال مان می افزاید تا حاجت دیگر را که حاجت اصلی و آخرت ماست از یاد ببریم در حالی که نمی دانیم آنچه از یاد می بریم قابل فراموشی و از یاد بردن نیست.
مثال، وقتی که به بازار می رویم بر ما حاجت هایی خلق می کند که باید پا روی آن بگذاریم که به حاجت اصلی برسیم در حالی که می گوید: مهم این حاجت است اگر رفع کنی دیگر حاجتی نداری...
مثال دیگری می زنیم، پسری ثروتمند و تن پرور غیر مومنی که در سایه ثروت حرام پدر زندگی خود زینت داده است وقتی به خواستگاری دختر ما می آید شیطان حاجت اصلی دختر ما که جوانی مومن و کارا و تلاشگر و کاسب حلال باید باشد از یاد ما می برد و با دیدن ثروت او خلق حاجتی در ما می کند که به او دختر می دهیم و بعد از مدتی متوجه می شویم حاجت اصلی ما به داماد یادمان رفته و دامادی تن پرور و بد اخلاق و مغرور و فاسد نصیبمان شده است که با این حاجت دیگر نمی توانیم مدارا کنیم مانند آن کودکی که کباب را خورد ولی شب فهمید با کفش پاره نمی تواند بیرون از خانه برود...
@zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#خر_را_سواری_حلال_باشد
ملانصرالدین به چرت بود که زنش وارد شد به تعجیل بگفتا: ملا چه نشستی که آش شله قلمکار دهند اندر هیئت ابوالفضلی!
پس ملا به عبا شد و دیگ سمت دروازه پیش گرفت.
چون رسید کوی هیئت را خیل خلق بدید در آشوب و هیاهو! در اندیشه شد که نوبتش نیاید و شکم در حسرت بماند!
ره ز میان صف گشوده بالای دیگ برسید. دیگ آش نیمه یافت. پس آشپز را بگفت: دست نگاهدار که نذری را اشکالی ست شرعی!
آشپز بگفت: از چه روی ای شیخ؟
خلق نیز به گوش شدند.
ملا بگفت: قصاب بدیدم به بازار که گوسپند تازه ذبح بکرده سر به کناری نهاده بود.
چون ز سر بگذشتم حیوان به ناله و اشک شد که قصاب آب نداده هلاکم نمود....
هم از این روی حرام باشد آن گوشت و این شله!
مردم را ولوله افتاد و آشپز را پرسش که حال که کار ز کار بگذشته چه باید کرد ملا ؟
ملا بخاراند ریش را و بگفتا: خمسِ آش به امام دهید حلال شود!
پس خلق بگفتند آشپز را که خمس دهی حلال شود به ز آنست که کل آن حرام شود!
پس آشپز دیگ ز ملا بستاند و آش اندر بکرد!
خلق شادمان شده ملا را درود گفته صلوات بفرستادند.
داروغه که ترش روی حکایت بدید و بشنید ملا را جلو گرفته بگفتا: این چه داستان بود که کردی؟ چه کس دیده که گوسپند سر بریده سخن گوید ای فریبکار؟
ملا بگفت: مهم شله است که به دیگ شد! الباقی نه گناه من است که خلق را اگر میل به خریت باشد همه کس را حلال باشد به سواری!
@zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨روزتــون بــشــادی
🤍✨ســــلامی
❤️✨به زیبایی عشق
🤍✨به لــطــافــت دل
❤️✨به نرمی ابریشم مهربانی
🤍✨به وسعت تبسم زندگی
❤️✨به امتداد آسمان مهرورزی
🤍✨و بــــه بــــلــــنــــدای
❤️✨افـق نـگـاه زیـبـای شـمـا
🤍✨روزتون پر از مهر و شادی
@zarboolmasall
#ضرب_المثل
⬅️ از مال پس است و از جان عاصی
این ضرب المثل وصف حال کسی است که از نداری و فقر خود ناراحت و خشمگین است و ممکن است کار خطرناکی از او سر بزند و جان خود را به خطر بیندازد.
@zarboolmasall
ناامید نشدن و تسلیم نشدن در برابر مشکلات و سختی ها قطعا موفقیت را حاصل میکند..... 🤍
#نهج_البلاغه
▫️لاَ يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ
🟤شخص صبور (و با استقامت) پيروزى را از دست نخواهد داد، هرچند زمان طولانى بگذرد
✍حقيقت صبر همان استقامت است; استقامت در برابر موانع وصول به مقصد و پيمودن راه طولانى وصول به هدف و استقامت در برابر دردها و رنج ها و كار شكنى هاى اين و آن. تا چنين استقامتى در انسان نباشد به جايى نمى رسد، زيرا طبيعت زندگى دنيا اين است كه با مشكلات آميخته شده و غالباً در كنار گل ها خارهايى است و در كنار عسل ها نيش زنبورانى. تاريخ نيز بارها و بارها نشان داده است كه پيروزى ها در انتظار افراد بااستقامت و صبور است. تا آنجا كه اين سخن به صورت ضرب المثل كوتاهى در ميان همه معروف است. عرب ها مى گويند: «مَنْ صَبَرَ ظَفَرَ» و فارس ها مى گويند:
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
@zarboolmasall
نوروزخوانی در روستای سرکلاته شهرستان کردکوی استان گلستان
نوروز خوانی یا بهارخوانی یا نوروزی، گونهای از آوازخوانی است که درشمال ایران رواج داشته است.
در نوروز خوانی افرادی که به آنها نوروز خوان گفته میشود پیش از آغاز فصل بهار به صورت دورهگردی در کوچه و خیابان اشعاری در مدح بهار یا با مضامین مذهبی به صورت بداهه میخوانند.
آیین نوروزخوانی در استان گلستان در فهرست آثار ملی میراث ناملموس کشور به ثبت رسیده است.
#بهارخوانی
#سرکلاته
#استان_گلستان
@zarboolmasall
#ضرب_المثل
⬅️کار سر اومده حکیمه
"کسی که تجربه ی کاری برایش پیش آمده باشد به مانند یک حکیم است."
🔹 کسی که یک بار کاری را انجام بدهد، مطمئناً با وجود تجربه یکبار در مورد آن کار تا حدودی مجرب است و بهتر می تواند بار دیگر از پس آن برآید و بعبارتی این مثل گویای آنست که بهتر انجام دادن هرکاری در گرو داشتن تجارب مختص به آن کار است. مواقعی که شخصی عمل خاصی را به نحو احسن انجام دهد، دیگران با گفتن این مثل به کنایه عنوان دارند که دقت عمل و درستی و تمیزی کار این شخص ناشی از تجربه وی است.
@zarboolmasall